هزار بار تلختر
جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۱، ۰۱:۱۸ ب.ظ
این پست وبلاگ «زهرا» را میخواندم. شرایط سختی است که ببینی کسی دارد از راه اشتباهی میرود که تو پیشتر از آن رفتهای و میدانی که چه بیراههای است این راه. شرایط سختی است و شاید هر کدام از ما بارها در همچه موقعیتی قرار گرفته باشیم. ساکت ماندن و تماشا کردن سختترین کاری است که میشود کرد. هیچ چیز بدتر از این نیست که ببینی کسی در چاهی میافتد و بدانی که نمیتوانی کاری بکنی.
اما موقعیت دشوارتر و سهمگینتری هم هست. سالها در اشتباه بزرگی فرو رفته بودی و یک نفر همه لحظههای تلخ و سهمگین آن اشتباه را از نزدیک دید و شنید و همه تلخیهای آن راه را از چشم تو خواند و وقتی متوجه شدی که چه اشتباهی کردهای، همان یک نفر تو را از آن چاه بیرون کشید. سهمگینتر از موقعیت اول، این است که چند وقت بعد ببینی همان که از نزدیک همه تلخی آن راه را دیده، خودش گرفتار همان اشتباه شده و هیچ کاری هم نمیشود کرد. چه موقعیتی سختتر و تلختر از اینکه کسی را که تو را از چاه بیرون کشیده نتوانی از چاه بیرون بکشی؟ نیست.
اما موقعیت دشوارتر و سهمگینتری هم هست. سالها در اشتباه بزرگی فرو رفته بودی و یک نفر همه لحظههای تلخ و سهمگین آن اشتباه را از نزدیک دید و شنید و همه تلخیهای آن راه را از چشم تو خواند و وقتی متوجه شدی که چه اشتباهی کردهای، همان یک نفر تو را از آن چاه بیرون کشید. سهمگینتر از موقعیت اول، این است که چند وقت بعد ببینی همان که از نزدیک همه تلخی آن راه را دیده، خودش گرفتار همان اشتباه شده و هیچ کاری هم نمیشود کرد. چه موقعیتی سختتر و تلختر از اینکه کسی را که تو را از چاه بیرون کشیده نتوانی از چاه بیرون بکشی؟ نیست.
- ۹۱/۰۷/۱۴