خودخواهی پیش رفته
من که متخصص عشقشناسی نیستم البته، ترجیح هم میدهم ژست «یه چیزی بگم به درد زندگیت بخوره» نگیرم؛ نه که ترجیح بدهم، خوشام نمیآید، شاید هم اصلا بلد نباشم؛ طولانی شد.
در فیلمهای اواخر دههی هفتاد، فراوان میشد دید که آقای عاشق، مرتکب جنایت یا حماقتی میشود و اولین حرفاش به حضرت معشوق، این بود که «خب من به خاطر تو …»؛ این یک نمونه.
نمونهی دوم؛ اولی: «این چه کاری بود کردی؟ آبروم رو که ب ردی با این رفتارت.» و دومی هم اولین حرفی که از دهناش بیرون میجهد، این است: «من که دشمنات نیستم، حتما دوستات داشتم که این کار رو کردم. قدر نمیدونی دیگه».
عاشقهای محترم توجه کنند؛ عشق یک خودخواهی پیش رفتهی خوشآیند است. لطفا عشق را –به هیچ وجه- چماق نکنید. لطفا عشق را –به هیچ وجه- توجیه رفتارها و گفتارهای نامناسبتان نکنید. خوب نیست به خدا.
تکرار میکنم؛ عشق یک خودخواهی پیش رفتهی خوشآیند است؛ منتاش را بر سر معشوقتان نگذارید، و مظلومنمایی هم نکنید. البته میتوانید به خودتان ببالید، این یکی اشکال ندارد.
پایان درس. حالا بزنید روی نیمکت. در همین حال به خودخواهی پیش رفتهی خوشآیندتان ببالید.
- ۹ نظر
- ۲۷ بهمن ۸۷ ، ۱۶:۴۲