زیبایی بازی با دشمن
لازم نیست توی چشماش نگاه کنی و بگویی «دشمنیهات بی جواب نمیمونه آقای دشمن.» باور کن بی اینکه اطلاعیه صادر کنی و بهش بفهمانی هم میتوانی شکستاش بدهی.
این حرفها البته تابلو است که به معنای اینکه «وجود دشمن، توهم است» نیست. دشمن را هم اگر بشود انکار کرد، دشمنی را نمیشود انکار کرد. بالاخره ممکن است کسی که دارد دشمنی میکند، انگیزهای برای دشمنی نداشته باشد، اما به هر حال کارش دشمنانه باشد.
مثال میزنم. کسی دارد از گشنگی تلف میشود. این همه خوردنی را بیخیال شده و آمده سراغ گوشت ساعد دست راست شما. خب این بیچاره، یا واقعا چیز دیگری برای خوردن پیدا نکرده، و یا این مورد را ترجیح داده. بله. اشتباه احمقانهای کرده، ولی درکاش میکنم که از کسی که دارد از گشنگی تلف میشود، انتظار عقلانیت نیست. پرانتز بسته.
کسی اگر حرف حساب سرش نشود و دست به کار دشمنانه بزند، نشستن و نگاه کردن و اینجور کارها، فقط از دیوانه بر میآید. حتی اگر حرف حساب سرش بشود و دست به کار دشمنانه بزند، باز هم باید کاری کرد.
حالا دو تا راه داریم. اینکه داد و بیداد کنیم و بگوییم «گرفتمت. چی فکر کردی. فکر کردی من خوابام؟» و اضافه کنیم که «من حواسام جمعه پسر. تو اگه تا جیم بری، من همهی جیک و پیکت رو میریزم وسط» و از این حرفها؛ این یک راه.
راه دوم هم این که خودت را به آن راه بزنی و وانمود کنی من هیچ نمیبینم و اصلا این چیزها سرم نمیشود. از آن طرف، بازی کنی، حواسات به همه چیز جمع باشد و موجودیت کسی که دارد دشمنی میکند را به خطر بیندازی؛ و البته باز هم وانمود کنی داری کار خودت را میکنی، و وانمود کنی مثل همان گشنهای هستی که چارهای جز گاز زدن گوشت ساعد آقای دشمن ندارد.
اصلا چه بهتر که آقای یا خانم دشمن حواساش نباشد که تو هم عقلرس شدهای و سرت میشود، و چه بهتر که آن قدر در ظاهر دیوانهبازی در بیاوری و در عمل زیرکانه رفتار کنی که روز و شب در برزخ ادامه یا اتمام دشمنی غوطه بزند.
بازی زیبایی میشود؛ تجربه کنید. دشمن هر چه جدیتر و به قول بزرگترها، قسمخوردهتر باشد، بازی زیباییتری خواهد شد؛ تصمین میکنم.
- ۱ نظر
- ۱۵ اسفند ۸۷ ، ۱۶:۱۵