حق من است اما قانون!
خب همه دنبال حقاند. حالا از کجا معلوم حقی که تو فکر میکنی حق است، حق واقعی است؟ از کجا معلوم من بیش از تو بلد نباشم؟ اصلا از کجا معلوم که هیچ کدام از ما، بهرهای از حق نبرده باشیم؟
البته باور کن من تو را کاملا درک میکنم. خودم هم گاهی حس میکنم باید این کار را بکنم، و این کار را اگر نکنم، همه چیز خراب میشود، اما میبینم باید یک چیزهایی را رعایت کرد؛ باید به چیزهایی پایبند ماند؛ حتی اگر حق پایمال شود.
قبول نداری چیزهایی هست که استوار ماندنشان، به پایمال شدن مقادیری حق میارزد؟ باور کن نمیخواهم توجیه کنم؛ و این حرف را هم نمیزنم که خودم را توجیه کنم؛ باور کن.
حالا لابد باید بروم کلی حدیث و حرف و گفته و نگفته از آدمهای مهم و بزرگ برایات بیاورم، تا ثابت کنم حرفام درست است. نه. این کار را نمیکنم.
اینجا جامعهی اسلامی است. من حاضر نیستم به بهانهی یک حق با نمرهی هزار، یک قانون با نمرهی یک را زیر پا بگذارم، یا کاری کنم که آن قانون، حتی اندکی تضعیف شود. تو چه طور؟ بله. میدانم. قانون خیلی ناقص است. مخصوصا قانونهای ما. اما چه چاره که حقی که من میبینم با حقی که تو میبینی تفاوت دارد.
نه. تو حق نداری بگویی چون امروز من قدرتمندم، پس آنچه میدانم حق است میکنم، و فردا که تو قدرتمند شدی، آنچه میدانی حق است بکن.
رضا بده به همین قانون لرزان؛ و آن کن که میخواهد؛ نه بیش و نه کم. اصلا حق همین است به نظر من؛ حق همین است اصلا. بله. میدانم. اجرای حق عقب میافتد با این کار؛ اما باور کن لرزانی قانون را که بگیریم، و توانمندش کنیم، حق را زودتر و آسانتر پیش میبریم. فراموش مکن اینجا جمهوری اسلامی ایران است.
- ۲ نظر
- ۳۰ خرداد ۸۸ ، ۰۲:۵۱