سلام

آخرین مطالب

اشتباه می‌کردم

يكشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۸۷، ۰۱:۴۰ ب.ظ

اشتباه از من بود. احساس می‌کردم بعضی چیزها را باید قطعی گرفت. فکر می‌کردم بعضی تعهدها را باید همیشه نگه داشت. به قول کسی این فکرم را هم الکی به دست نیاورده بودم. کلی با خودم و با کسان دیگری شور کرده بودم و کلنجار رفته بودم. حاضر بودم همه چیز را زیر و رو کنم اما به یک چیز دست نزنم.

نمی‌دانم چه شد. و نمی‌دانم چه‌م شد. چند شب پیش بود. آها! شاید به خاطر تقدس آن‌جا بود. تا آن شب اگر یک آن به ذهنم می‌آمد، کنارش می‌گذاشتم و احساس گناه می‌کردم که دارم از این همه سال زجر و درد و عشق می‌گذرم. این زجر و درد و عشق را یک بار نوشتم و پاک کردم و دوباره نوشتم. خودش آمد. اول فکر کردم چیزی که خودش آمده را بردارم و چیزی بنویسم که خودم نوشته باشم، اما بعد گفتم بگذار همین باشد.

اما آن شب دلم خودش را به دریا زد. می‌دانم خودم عُرضه‌ی این فکرها را نداشتم. می‌دانم همیشه می‌ترسیدم، و فرار می‌کردم از این‌که بخواهم به این چیزها فکر کنم. احساس گناه می‌کردم. فکر می‌کردم گذشتن از بعضی چیزها بیشتر از این‌که به خودم مربوط باشد و از عهده‌ی من بربیاید، نتیجه‌ی یک تجربه‌ی جمعی است. فکر می‌کردم حتی فکر کردنم هم می‌تواند خودخواهی و خودمحوری باشد. اما اشتباه می‌کردم. احساسی برخورد کرده بودم. باید دست‌کم به خودم اجازه می‌دادم درباره‌اش فکر کنم.

مطمئن نیستم اما شاید روزی به این نتیجه برسم که برای هر روز ادامه دادن شرایط موجود باید خودم را تخطئه کنم. شاید هم به این نتیجه برسم که این فکرها تخیلات بی‌مزه‌ای بیشتر نیست و همه چیز همان می‌شود که تصور می‌کردیم. اما یک چیز را مطمئنم. مطمئنم همه‌ی این‌ها پخته‌ام می‌کنند. گرچه تحمل‌ کردن هر کدام‌شان برایم کشنده است.

خدایا! دست‌های خالی من انتظار نگاه تو می‌کشد. ناشکری‌هام را به حساب بنده بودنم، و به حساب ناقص بودنم، و به حساب بی‌چارگی‌ام بگذار. گرچه هیچ‌کدام ِ این‌ها را توجیهی برای نافرمانی‌ام نمی‌دانم و می‌دانم روزگاری باید جواب تک‌تک این ناراستی‌ها را بدهم. دوست نداشتم وقتی سرم درد می‌کند به کسی بگویم دوستت دارم، اما دوستت دارم.

نظرات (۲)

  • محمد جواد شکری
  • من هنوز با تگ هات مشکل دارم! واسه همین نمی تونم کامل بفهمم منظورت رو!! !!!!!
    من هم عذاب میکشم از یادآوری لحظات بی خدایم
    نه با خدا
    ولی عذابم بیشتر میشود وقتی که یادم می افتد با خدا به عنوان مقصر حرف میزدم/میزنم
    خودش بر من رحم کند:((
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی