گفتنی نیست. نوشتنی هم نیست. فقط محض اینکه یادم بماند. که این التهاب از یادم نرود. که یادم بیاید شبی بود که من بعد از یادم نیست چند روز، چونان پرندهای که پس از سالها راه خانه را پیدا کرده باشد، آمدم اینجا تا نشانهای از امشب اینجا بگذارم که یادم نرود. ضعف، گفتن ندارد. گفتنش فایدهای ندارد. امیر که داشت از شادی تمام شدن سه سال دانشجوییاش میگفت، ساکت بودم. حرفی نداشتم. پر از گفتن بودم. یک ساعت تمام این شعر فریدون مشیری توی ذهنم میچرخید.
...
من سالهاست باغ و بهاری ندیدهام
وز بوتههای خشک لب پشت بامها
جز زهر خند تلخ
کاری ندیدهام
بر لوح غم گرفته این آسمان پیر
جز ابر تیره نقش و نگاری ندیدهام
در این غبارخانه دودآفرین دریغ
من رنگ لاله و چمن از یاد بردهام
وز آنچه شاعران به بهاران سرودهاند
پیوسته یاد کرده و افسوس خوردهام
در شهر زشت ما
اینجا که فکر کوته و دیواره بلند
افکنده سایه بر سر و بر سرنوشت ما
من سالهای سال
در حسرت شنیدن یک نغمه نشاط
در آرزوی دیدن یک شاخسار سبز
یک چشمه یک درخت
یک باغ پر شکوفه یک آسمان صاف
در دود و خاک و آجر و آهن دویدهام
...
نسخه کامل شعر «
در ایوان کوچک ما» را میتوانید گوش کنید. نزدیک به سه مگابایت.