درباره معنای شکوه
پنجشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۰:۳۶ ب.ظ
مهمانی ناهار و شام طبیعی بود؛ حتی شلوغ و پرتعداد. اما مهمانی صبحانه یک رخداد بسیار بزرگ بود. شاید سالی یک بار اتفاق میافتاد. یکی از باشکوهترین خاطرههای کودکی و نوجوانی من بود همین مهمانیهای خلوت صبحانه. مهمانیهای صبحانهای که مهمانانش همیشه یکسان بودند؛ تنها کسانی که از جایی با فاصله دو سه ساعت میآمدند خانهٔ ما و تا صبح روز بعد میماندند و بعد برمیگشتند. از اقوام نزدیک بودند و بسیار صمیمی و دوستداشتنی.
تنها در همین مهمانی باشکوه صبحانه بود که دو سه نوع صبحانه سر سفره میآمد و همه چیز رنگ و بویی دیگر داشت. صمیمیت موج میزد. نگاهها پر از مهربانی و محبت بود. در ذهن من آن سفرههای صبحانه هیچگاه و در هیچ سفره باشکوه و پرتعداد و شلوغی تکرار نشده است. و آیا کسی جز من از آن سفره خاطرهای دارد؟ و چنین شکوهی در ذهن هیچکدام از آنها دارد آن خاطرهها؟ نمیدانم.
تنها در همین مهمانی باشکوه صبحانه بود که دو سه نوع صبحانه سر سفره میآمد و همه چیز رنگ و بویی دیگر داشت. صمیمیت موج میزد. نگاهها پر از مهربانی و محبت بود. در ذهن من آن سفرههای صبحانه هیچگاه و در هیچ سفره باشکوه و پرتعداد و شلوغی تکرار نشده است. و آیا کسی جز من از آن سفره خاطرهای دارد؟ و چنین شکوهی در ذهن هیچکدام از آنها دارد آن خاطرهها؟ نمیدانم.
- ۲ نظر
- ۰۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۳۶