سلام

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ام‌الائمه» ثبت شده است

دسته ها

پنجشنبه, ۷ خرداد ۱۳۸۸، ۱۱:۱۹ ق.ظ

تاکسی جای خوبی است معمولا برای یادآوری خاطره‌های هفت کفن پوسانده.

توی تاکسی کنار پنجره نشسته‌ام و بیرون را نگاه می‌کنم. از کنار دسته‌ی عزاداری می‌گذریم. تاکسی ساکت است. فضای حزن‌آلود تاکسی، به وضوح غلظت بیشتری می‌یابد. یاد آن شب می‌افتم که «بلوار امین» سهم ما شده بود؛ «ما» یعنی من و یک دوست دیگر.

برگه‌هایی دست‌مان بود، با مقداری چسب، و باید تا انتهای بلوار امین می‌رفتیم و می‌چسباندیم‌شان به دیوارها؛ البته تاکید کرده بودند جز به تابلوهای مخصوص اطلاعیه‌ها و تبلیغات و غیره نچسبانیم. ما هم همین کار را با دقت کامل می‌کردیم.

رسیدیم به نمایندگی خبرگزاری جمهوری اسلامی. یادمان آمد اصلا این بلبشو، از همین جا بلند شده. یادمان رفت اینجا هیچ تابلویی ندارد که بتوانیم برگه‌های‌مان را بچسبانیم. شور انقلابی ایجاب می‌کرد روی در نمایندگی خبرگزاری جمهوری اسلامی هم که شدهد، برگه‌های‌مان را بچسبانیم، تا روزنامه‌ی ایران دیگر از این کارها نکند، و به ام‌الائمه توهین نکند.

صدای دسته‌های عزاداری، یکی یکی ضعیف و قوی می‌شود. به آن مردی فکر می‌کنم که در همان هیر و ویر که برگه‌ها را تند و عجولانه به در نمایندگی ایرنا می‌چسباندیم، سر رسید، و با تندی گفت که نباید اینجا این‌ها را بچسبانیم. البته این را هم گفت که البته می‌داند که روزنامه‌ی ایران کار زشتی کرده، ولی دلیل نمی‌شود. شاید سال 81 بود. چه تفاوتی می‌کند.

آن شب تمام شد، و یادش مانده، و از تاکسی پیاده شده‌ام و ایستاده‌ام به تماشای دسته‌ها.

  • حسن اجرایی