تصور چند ساعت
پنجشنبه, ۸ اسفند ۱۳۸۷، ۰۵:۴۸ ب.ظ
یک لحظه خودت را بگذار جای اباصلت هروی؛ هر قدر هم خودساخته و قوی باشی، تحملاش ویرانکننده است. تصور کن کسی بهت بگوید من میروم و وقتی برگشتم، اگر سرم را پوشانده بودم، بدان رفتنیام. فکر کن آن کسی که این را میگوید یک دوست دور است حتی. چه به سرت میآید در آن چند ساعتی که او رفته. تا برگردد، چه فکرها و ترسها و نومیدیها که به سراغات نمیآید.
حالا فکر کن تو اباصلت باشی و او، کسی که جان همهی عالم، به او بسته است. نمیدانم چند ساعت شد، اما کسی میداند اباصلت در آن فاصله چه کشید و چه دید؟ و اگر نبود حضور فرزند علی بن موسی، اباصلت زنده میماند؟
- ۱ نظر
- ۰۸ اسفند ۸۷ ، ۱۷:۴۸