سلام

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «میرحسین» ثبت شده است

آقای میرحسین! این بار شما؟

پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۸۸، ۱۲:۱۰ ب.ظ

آن کوچه‌ی رو به روی خانه‌ی امام را که بروی داخل، و وارد اولین فرعی سمت راست بشوی، ته کوچه، رو به روی‌ات، دو تا در است؛ در سمت راست، آن روزها دفتر حزب مشارکت بود.

تاریخ دقیق را یادم نیست؛ اما یک سال و نیم منتهی به انتخابات مجلس هفتم بود. در آن –شاید بیش از- یک سال، هر هفته می‌رفتم جلسه‌ی دفتر حزب مشارکت.

هر هفته کسی می‌آمد؛ سخنرانی می‌کرد، کسانی سوال می‌کردند، جوابی می‌شنیدند و می‌رفتند. و من برای گرفتن پاسخ چند سوال ساده می‌رفتم آنجا. آدم‌های جالبی بودند در نظرم، با حرف‌هایی جدید و تازه؛ که خیلی‌ها را افسون کرده بود.

آنها نماینده‌ی یک جریان فکری بودند؛ جریان فکری‌ای که آن روزها، خود را پیروز همه‌ی میدان «نهادهای انتخابی» جمهوری اسلامی می‌دیدند، و سودای کارها و تغییرها و اصلاحات بزرگی در سر داشتند؛ که همان روزها همه‌شان را در روزنامه‌هاشان جار زدند.

از آن همه وقتی که برای حضور در آن جلسه‌ها گذاشتم،‌ راضی و خوشنودم. آنجا حرف‌هایی را می‌شد شنید، که حتی در آن روزگار التهاب کاذب و کاریکاتوری آزادی بیان هم در روزنامه‌ها و کتاب‌ها نمی‌آمدند و بیشتر از آن جهت که کسانی را از نزدیک دیدم و صدای‌شان را شنیدم که با خیال راحت، و با غرور کاذب استیلای همیشگی، هر چه می‌خواستند می‌گفتند و ابا و ترسی از زدن حرف‌های‌شان نداشتند؛ و این خیلی خوب بود.

آن جلسه‌ها، جلسه‌های شیرین و آموزنده، و در عین حال تلخ و آزاردهنده‌ای بودند. شاید اگر پیش از حضور در آنجا به دوم خرداد و اصلاحات خوش‌بین بودم، و دست‌کم صادق می‌دانستم‌شان، اما دیدن آنها از نزدیک، و شنیدن حرف‌های‌شان،‌ باعث شد کاملا واضح و روشن ببینم که آنها اگر هم صداقت به خرج می‌دهند،‌ صداقت‌شان ابزاری است.

مشکل دیگری که داشتند، و دست‌کم برای من بی‌اندازه آزاردهنده بود، عجول بودن‌شان بود. همه‌شان به شکل عجیبی عجله داشتند سه چهار ساله به همه‌ی تغییراتی که می‌خواهند دست پیدا کنند.

برگردیم به این روزها؛‌ حرکات و رفتارهای میرحسین موسوی پس از شکست در انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد را تماشا می‌کنم؛ و آن روزها جلو چشم‌هایم رژه می‌رود. میرحسین موسوی، پس از بیست سال سکوت و انفعال و بی‌مسئولیتی سیاسی، اینک عجله دارد؛ برای چه؟ معلوم نیست.

هر کدام از این رفتارهای امروز میرحسین موسوی، یادآور روزهای دوم خرداد است، که جز بیدار کردن و محکم کردن پایه‌های جمهوری اسلامی، تاثیر دیگری نداشت. گرچه آنها هدف‌های جالب زیادی داشتند، اما امروز پس از آن روزها، می‌بینیم که هیچ کدام از اهداف آنها به جایی نرسیده است. میرحسین موسوی، شاید می‌خواهد بیست سال نبودنش را سه ماهه جبران کند، و دولت را به دست بگیرد.

یکی از بزرگ‌ترین ضعف‌های دولتیان زمان اصلاحات، بی‌اعتنایی به قانون در عین ادعای قانون‌گرایی بود. اوج بی‌صداقتی امروز میرحسین موسوی، برای من یادآور آن جلسه‌ها، و آن روزهای روزگار اصلاحات و توسعه‌ی سیاسی است.

کاش اگر پای‌بند به قانون نیستیم، و ترجیح می‌دهیم پای‌بند به قانون نباشیم، و صلاح نیست پای‌بند به قانون باشیم، دست‌کم صادق باشیم و اینجا و آنجا جار نزنیم «وا قانونا». این یک قاعده کلی است البته.

  • حسن اجرایی

در ذم خطابه

پنجشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۱۲:۲۲ ب.ظ

به کمک آقای گودر، این‌جا را می‌خواندم. تا امروز هیچ‌کدام از کاندیداهای ریاست‌جمهوری چندان چنگی به دل نزده‌اند. بعید هم هست اتفاق دیگری بیفتد.

نمی‌دانم آن دو بند اول نوشته‌ی خوابگرد مدح است یا ذم. اما هر چه باشد و به هر انگیزه‌ای که نوشته شده باشد، از نظر من مدح است.

نمی‌دانم بگویم بروید آنجا و همان دو بند را بخوانید یا خودم بخشی از آن را همین جا بیاورم. «میرحسین موسوی، خاتمی نیست؛ چون فن خطابه نمی‌داند، زیاد لبخند نمی‌زند، سخنرانی حماسی و شورانگیز نمی‌کند، حتا به‌تازگی، دستان‌اش را هم به رغم اصرار خبرنگاران بالا نمی‌برد.» این ابتدای نوشته‌ی خوابگرد است.

منِ دهه‌ی شستی ترجیح می‌دهم کسی رییس‌جمهور بشود که اصلا ذره‌ای خطابه بلد نباشد. ترجیح می‌دهم کسی رییس‌جمهور باشد که اصلا بلد نباشد وقت سخنرانی زیاد لبخند بزند. منِ دهه‌ی شستی ترجیح می‌دهم رییس جمهورم با کلمه‌ها به شیرینی ور نرود.

من رییس جمهور می‌خواهم. من ترجیح می‌دهم هر کسی کار خودش را بکند. میرحسین موسوی را دوست دارم. رییس جمهور من نمی‌تواند میرحسین موسوی باشد؛ اما کاش کسی که رییس جمهور می‌شود، بلد نباشد منبر برود و بحث عوض کند و مغالطه کند.

هنوز تردید دارم آیا خوابگرد آن دو بند آغازین نوشته‌اش را برای مدح آورده یا ذم، اما کاش برای مدح آورده باشد.

کاش رییس جمهور دولت دهم، مانند خاتمی نباشد؛ کاش کاریزما و محبوبیت نداشته باشد. کاش وقتی وارد سالن دیدار با اهل فرهنگ و هنر می‌شود، سالن به هوا نرود و دست زدن تا حد درد آمدن کف دست‌ها کش پیدا نکند. کاش هیچ‌کس از دیدن رییس جمهور احساساتی نشود و شعارهای زیبا و شورانگیز سر ندهد.

بله. ادبیات خیلی چیز خوبی است؛ برای نشان دادن؛ نه برای کور کردن.

  • حسن اجرایی