سلام

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کلام» ثبت شده است

فکر آزاد

جمعه, ۲۵ مرداد ۱۳۸۷، ۰۹:۱۰ ب.ظ

هیچ‌کس نمی‌تواند کسی را مجبور به کاری کند. هیچ‌کس نمی‌تواند کسی را مجبور کند که گونه‌ی خاصی فکر کند. به نظر من حتی کسی حق ندارد خودش را مجبور کند به فکر خاصی پایبندی بی‌چون و چرا داشته باشد. شاید این اصل‌هایی که گفتم، جزء معدود اصولی باشند که کاملا مطلق هستند.

اطلاق و فراگیری این اصل‌ها را می‌توان حتی در متون اسلامی هم به راحتی یافت؛ و دید که هیچ‌کدام از امامان و پیامبران، بندگان خدا را از تفکر درباره‌ی چیزی یا اعتقاد یا عدم اعتقاد به چیزی منع کرده باشند. البته هشدارها و انذارهایی وجود دارد که کاملا احتیاطی هستند و همگی در پی این‌اند که اگر کسی می‌داند هنوز توان فکری ِ اندیشیدن به یک موضوع را ندارد، نباید این کار را بکند؛ که این نوع انذارها هم از نوع ارشاد به امر عقل است. یعنی تذکر دادن اموری که عقل سلیم، آن‌ها را پذیرفته است.

به یقین می‌توان گفت شارع کسی را مجبور به اندیشه‌ی خاصی نکرده و نمی‌کند؛ و حتی در اصول دین، الزام به فهم غیرتقلیدی کرده است. اصولا همه‌ی مقدمات تعبد، عقلی است؛ تماما عقلی هم که نباشد، تماما مربوط و معلق به فهم ملکف است. برای نمونه، شارع دروغ‌گویی را می‌تواند عقاب کند که دروغ را گناه کبیره بداند؛ یا آن را دست‌کم ناپسند بداند؛ و نیز این اصل را هم معتقد باشد که انجام گناه کبیره، یا انجام یک امر ناپسند از نظر شارع، عقاب در پی دارد.

شارع، هیچ اجباری در اندیشیدن روا نداشته است؛ اما حکم کرده است به اعدام مرتد؛ و مصادره اموال و منافعش، و نیز به رسمیت نشناختن حقوق انسانی‌اش. چرا؟ تصور من این است که این دو مورد هیچ تضادی با هم ندارند. چون من یا با مقدمات پیشین، به درستی احکام صادره از سوی شارع معتقدم؛ که در این‌صورت باید حتی در صورت مرتد شدنم -مثلا عدم اعتقاد به عصمت پیامبر-، به درستی احکام مورد نظر شارع معتقد باشم؛ که در این صورت می‌توانم یا از دست مجریان اعدام فرار کنم، و یا اگر چاره‌ای از گردن‌نهادن به حکم شرع نبود، با آرامش خاطر این حکم را بپذیرم. و یا آن‌که به احکام صادره از سوی شارع معتقد نیستم که -دست‌کم- بر اساس الزامات زیستن در جامعه‌ی اسلامی و قوانین آن، وظیفه‌ی انسانی، شخصی و قانونی‌ام این است که کاری نکنم که مجریان احکام شرعی بتوانند این حکم را درباره‌ی من اجرا کنند؛ و یا آن‌که اصولا ابراز اعتقادات خودم را به هر چیزی ترجیح می‌دهم که در آن صورت نمی‌توان به الزامات یک حاکمیت، خرده گرفت.

پایان حرف این‌که هیچ کس یا چیزی نمی‌تواند کسی را مجبور به اندیشیدن به تفکری خاص کند؛ حتی شرع و شارع. اما -به نظر من- شارع این حق را دارد که هر حکمی صادر کند تا به انتظارات خود از جامعه‌ی انسانی برسد. البته واضح است که به دست آوردن احکام دینی، یک کار انسانی است؛ و مشمول اصل اشتباه‌پذیری انسانی!

ممکن است این نوشته ناقص باشد.

  • حسن اجرایی

بزرگ‌تر از دهان

چهارشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۸۷، ۰۹:۰۵ ب.ظ

گفته‌اند و درست گفته‌اند که آدمی‌زاد مختار است. اما این همه‌ی حرف نیست.

این قاعده‌ی محترم ِ «آدمی‌زاد مختار است» بیش از اندازه ابهام دارد؛ البته شاید هم جاعل، خواسته است ابهام داشته باشد؛ که می‌شود ایهام البته!

این قاعده خیلی سخت‌افزاری است. خیلی. اما همه مطلق می‌گویندش. همه جوری ادایش می‌کنند که مطلق‌ترین قاعده‌ی هستی همین است. یک «انگار» توی جمله‌ی قبلی افتاده است. ببخشیدم.

شاید خیلی واضح و پیش پا افتاده است اما من می‌خواهم بگویم. هیچ این‌گونه نیست که کسی اگر می‌خواهد «بچه‌ی خوب»ی باشد، بچه‌ی خوبی خواهد بود. یعنی این قاعده، به هیچ‌وجه وجه نرم ندارد. یعنی که تو مختاری بجنگی. یعنی اگر خواستی کاری بکنی، کسی نیست جلویت را بگیرد. یعنی اگر خواستی از کوچه‌ای بگذری، کسی نیست جلویت بایستد و نگذارد جلو بروی.

اما این‌گونه هم نیست. فیلسوف‌ها و کلامیون حرف می‌زنند و توجیه می‌کنند و امکان جور(جعل) می‌کنند. اما وقتی می‌روی خیابان، می‌بینی می‌خواهی بروی آن طرف، کسی هم نیست جلویت را بگیرد؛ اما نمی‌توانی بروی. خب چیزی که فراوان است دلیل و علت و این چیزها. فرض کنید این چیزی که نمی‌گذارد شما بروید آن طرف خیابان، یک گربه‌ی زیبا و دوست‌داشتنی است که شما را به دنبال خودش می‌کشد. گربه‌ای که -شاید- اگر چند دقیقه‌ی پیش کسی ازش حرفی می‌زد، حال‌تان به هم می‌خورد.

یک سؤال. آیا این گربه، اختیار را از بین می‌برد؟ نه! چرا؟ چون فلسفه گفته است!

خب. به این چیزها می‌گویند تزاحم. بگذارید حرف بزنم. من فکر می‌کنم بزرگ‌ترین مشکل بشریت، «در مقام بیان» بودن یا نبودن بیان کننده‌ها است. این‌ها وقتی حرف می‌زنند معلوم نیست درباره چه چیزی حرف می‌زنند. وقتی با اطلاق و اطمینان تمام می‌گویند «آدمی‌زاد مختار است»، معلوم نیست حواس‌شان به این اطلاق هست یا نه! چه گفتم؟ بزرگ‌ترین مشکل بشریت.

حرف‌های بزرگ‌تر از دهان!

  • حسن اجرایی