سلام

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یادگیری» ثبت شده است

شاگرد می‌شویم

دوشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۸۷، ۰۳:۵۳ ب.ظ

بی‌خود نیست می‌گویند آدمیزاد ذاتا ضعیف است. همه‌ی جمله یک طرف، آن کلمه‌ی «ذاتا» طرف دیگر! می‌گویند و راست هم می‌گویند که آدمیزاد ذاتا ضعیف است. حالا ممکن است بعضی وقت‌ها در انجام کاری قوی بشود و هنر خاصی داشته باشد اما بالاخره ضعف را همیشه همراه دارد. البته این جمله‌ها ذاتا منفی نیستند. توصیفی واقعی از آدمیزاد است این حرف‌ها و فکر می‌کنم همه قبول داشته باشند.

من قوت‌ها و ضعف‌هایی دارم. مثل همه‌ی آدمیزادهای دیگر. چند وقتی است می‌دانم خیلی خوب می‌توانم محبت کنم و دست‌کم محبت خودم را نشان بدهم. خیلی خوب می‌توانم به کسی که دوستش دارم و او را شایسته محبت می‌دانم، آن‌چه در دل دارم نشان بدهم؛ البته آدمیزاد به هر کسی محبت نمی‌کند و هر کسی هم محبت آدم را نمی‌تواند ببیند؛‌ این جدا!

این خیلی بد است که آدم بعد از این همه وقت بداند نمی‌تواند ناراحتی و عصبانیت و بی‌محبتی‌اش را هم آن‌گونه که می‌خواهد نشان دهد. خیلی بد است که بعضی از رفتارهای آدمیزاد غیرآگاهانه باشد و از دست آدم در برود. فکر می‌کنم بزرگ‌ترین هنر آدم این است که بتواند -با همه‌ی ناتوانی‌ای که دارد، - آن‌گونه رفتار کند که می‌داند؛ حتی اگر شده بد رفتار کند اما بداند که این همان رفتار بدی است که باید اصلاحش کند. بگذریم. خیلی واضح است.

گفتم خیلی بد است که این‌جوری است. اما یک خوبی هم دارد و آن این است که دوستانی هستند که آدم را کمک می‌کنند. و این خیلی خوشحال کننده است که وقتی خودت را در یک کار آن قدر بی‌تجربه و نادان می‌بینی، دست‌کم تنها نباشی و کسانی باشند که بتوانند دستت را بگیرند. گرچه این دست‌گیری‌ها از آن دست‌گیری‌هایی است که نیاز دارد من مثل یک شاگرد یا یک فرزند تازه متولد شده، شروع به یادگیری بکنم. -واااای. یعنی از پسش برمیام؟-

نمی‌توانم بگویم ناراحتم یا خوشحال؛ اما دست‌کم می‌دانم دارم چه کاری می‌کنم و احساسم این است که خودم دارم راه می‌روم؛ حتی اگر برای راه رفتن از کسی کمک بگیرم. این‌که خودت بروی و کمک بخواهی بهتر از این است که از پا در بیایی و کسانی به کمکت بیایند و دیگر دیر شده باشد. -ولی سخته؛ گرچه پشتم به همراهی رفقا گرمه-

خدایا! حرفی ندارم بزنم. اما می‌دانی که دوست دارم همان باشم که می‌خواهی. چه آرزویی!

  • حسن اجرایی