«پشت به قبله ایستادهای»
چند روزی از تابستان سال گذشته، میهمان آستان شمسالشموس حضرت علی بن موسی علیهالسلام بودم. در آن روزها و پس از آن، بسیار بیش از آنچه به مهر و مهربانیاش چشم داشتم، پاسخ گرفتم و یاری دیدم.
نیمه شبی از آن روزها، از صحن عزیز گوهرشاد وارد حریم مزار امام هشتم علیهالسلام شدم و رو به ضریح نشستم و زیارتی خواندم و به تماشای خلوص مردمان نشستم. خواستم نماز زیارت بگزارم. هوس کردم رو به بدن مبارک امام هشتم نماز زیارت بخوانم. میدانستم نمازهای مستحبی را میشود به هر سویی خواند.-و البته اشتباه میکردم!-
رو به ضریح که ایستادم، پشتام به قبله بود. آنها که میخواستند رکعتی نماز بخوانند، میرفتند صحنی دیگر تا نه پشت به قبله نماز بگزارند و نه پشت به ضریح. تکبیر گفتم. آنها که از کنارم میگذشتند، هر کدام تذکری میدادند و میگفتند پشت به قبله ایستادهای.
برخی دیگر که -شاید- نمیخواستند نمازم را به هم بزنند، به زایر کناریام میگفتند و میرفتند. همهشان میگفتند و میرفتند. همهشان گویی شکی نداشتند که به این سو نمیشود نماز گزارد، اما هیچکدامشان به اندازهی یکی دو رکعت نماز، صبر نمیکردند تا به من بفهمانند حرفشان چیست و چه میگویند.
این نوشته شاید ارتباطی به شهادت امام علی بن موسی الرضا علیهالسلام نداشته باشد، اما این یکی دارد. پارسال نوشتهام البته.
- ۱ نظر
- ۲۵ بهمن ۸۸ ، ۲۱:۴۵