نرمی و سفتی ِ گفتار و رفتار
نسبت میان حرف زدن و عمل کردن آدمها را اگر خوب نگاه کنیم، میبینیم که دستکم دو نوع آدمیزاد میتوانیم از این میان بیرون بکشیم.
در این نوشته به جای حرف زدن میگویم گفتار. و به جای عمل کردن میگویم رفتار.
یک نوع آدمیزاد هست که سفت گفتار میکند و نرم رفتار میکند. سفت حرف میزند، سفت شعار میدهد، سفت تهدید میکند و غیره. البته در برخی شرایط، دست از سفت سخن گفتن و بقیهی سفتیهای گفتاریاش برمیدارد، اما معمولا همین است. میخواهد بگوید «دستم درد میکند»، میگوید «دستم دارد منفجر میشود». میخواهد بگوید «از الف بدم میآید»، میگوید «اگر این الف لعنتی را ببینم بیچارهاش میکنم.».
همین نوع آدمیزاد در رفتارهایش نرم است. بیشتر وقتها هم خودش متوجه نیست که گفتارها و رفتارهایش متناسب نیست؛ اما گاهی به چالههایی میافتد که اگر حواسش را جمع کند میتواند بفهمد گیر کار کجاست. گفته «اگر این الف لعنتی را ببینم بیچارهاش میکنم» اما وقتی میبیندش، تنها میتواند چند کلمهای حرف بزند و حتی شاید نتواند عصبانیت خودش را انتقال بدهد، چه رسد به اینکه بخواهد کاری بکند. یا اینکه گفته «سه روزه کار ب را آماده میکنم» اما چند روز میگذرد و میبیند نتوانسته است.
مثالهایی که آوردم خیلی واضح و شفاف هستند اما در روابط انسانی -خوشبختانه یا متاسفانه- همه چیز ریزتر و غیرمحسوستر از اینهاست که به همین راحتی دیده شود. اینجور آدمها معمولا با دیدن اولین چالهها، کاری جز اصرار دوباره بر برخورد پیشینشان نمیکنند. و نتیجه اگر انجام رفتار درست باشد، برخورد اشتباهشان را یادشان میرود و فراموش میکنند.
آدمهای زیادی را میتوانیم ببینیم که اینگونهاند. همینها چند نوعاند. یا پس از مدتی سرخورده میشوند؛ یا چون اعتماد به نفس بالایی دارند روز به روز بر دامنهی فاصلهی میان سفتی گفتار و نرمی رفتار خود اضافه کند؛ و یا آنکه با دقت و دغدغهی تمام، اولین چالهها را دریابند و راه رفته را برگردند.
نوع دوم را هم میگذارم برای وقتی دیگر. آدمیزادهایی که گفتارشان نرم و رفتارشان سفت است. و اصلا با گفتار نرمشان، رفتار سفتشان را پیش میبرند.
● همینطوره. اینها حرفهای یک متخصص نیست.
ولی همهی آدمها هم اینجوری نیستن. خیلیها رو میشناسم که گفتار نرم دارن و رفتار سفت. آخر پست هم گفتهم.