خیلی وقت بود
سه شنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۸۷، ۰۷:۰۰ ب.ظ
چیز کمی نیست. باید بروم توی آن دفتر نگاه کنم اما همین قدر یادم هست که خیلی وقت بود. خیلی وقت.
چه بگویم؟ چه میتوانم بگویم؟ هیچ.
دعای شما و لطف خدا اگر نبود، البته نمیدانم چه میشد. هنوز هم نیازمندم. هنوز هم چالهها و شاید چاههایی هست که هر لحظه مرا به خودشان میخوانند. میفهمید؟ حتی اگر درک نمیکنید هم دعا کنید.