میبینیم ما بچهها
دقیق یادم نیست کی گرفتم اما امروز برداشتم تا به اندازهی نیم ساعتی که تا پیش از کلاس فرصت دارم، چند صفحهای ازش بخوانم. اول چند برگ بدون دقت ورق زدم و تنها تیترها و چند سطر تصادفی خواندم. خوشم آمده بود، اما به خودم تلقین میکردم که «چه خبره! این همه؟!»
به قول خودش، گفتوشنودی بود با سیروس نوذری، دربارهی شعر کوتاه. یادم رفت بگویم. یا شاید هم نخواستم اول بگویم. دربارهی ویژهنامهی «شعر کوتاه» ِ «ماهنامهی تخصصی شعر» حرف میزنم. چیزهای جالبی دربارهی شاعران کوتاهسرای فارسی و تاریخ هایکو و تاثیر هایکو بر شعر کوتاه فارسی گفته است آقای نوذری در این مصاحبه. برای من هم خیلی جالب بود خواندن و آشنایی با این چیزها.
وقتی میخواندم، خطابهایی به بعضی دیگر از شاعران دیدم، که ترجیح دادم ادامه ندهم. اصلا چه بهتر است همینجا چند کلمهای نقل کنم. «تلاشهای غیرمستقیم آقای [سیدعلی] صالحی و یارانشان برای اینکه خود را در عرصهی هایکونویسی ایرانی، یکه و منحصر به فرد و جدیتر از دیگران معرفی کنند، رفتاری صادقانه و فروتنانه نیست.»
البته چیزهای زیادی از این گفتوشنود یاد گرفتم، خیلی چیزهایی که اگر این چند صفحه را نمیخواندم، معلوم نبود کی و کجا میتوانستم یاد بگیرمشان؛ اما کاش «رفتاری صادقانه و فروتنانه» را میتوانستم از این استاد بزرگ شعر کوتاه فارسی به یاد بسپارم.
واضح است که نمیتوانم دربارهی ادعاهای ایشان قضاوتی کنم، بنابراین حتا اگر همهی ادعاهایشان درست هم باشد، این حق را ندارند که اینگونه دیگران را مورد خطاب قرار دهند؛ آنهم به انگیزهی یادآوری فروتنی و صداقت. برای درک بهتر حرفهایم میتوانید رویارویی فاجعهآمیز یکی دیگر از اَعلام ادب فارسی را نیز اینجا ببینید.
نمیتوانم لحن آن نوشته را با کلمهها توصیف کنم. تاکید میکنم که باز هم نمیتوانم دربارهی درستی و نادرستی ادعای ایشان حرفی بزنم، اما لحنشان آزاردهنده است. بابت تکه کردن سخن جناب شکراللهی، شرمنده و عذرخواهم، اما این را بخوانید: «یوسف علیخانی مدتی ست که خانهنشین شده و گویا هنوز هم بر سر هیچ کاری نیست تا روزگار را سختتر از دوستاناش نگذراند.» و اینکه: «خوشحالام که حتا به غلط و حیرتآور، ۲۵ سکه نصیب یوسف علیخانی شد تا کمی آرامش از دسترفتهاش را بازیابد.»
به نظرم لازمه دوستانه تذکر بدیم. این که من با نظر و دیدگاه خوابگرد موافق هستم نباید مانع از این بشه که اگه نقصی و ایرادی می بینم مطرح ش نکنم...
...رها کنم!
● من با نظر جناب خوابگرد موافقام. با سیروس نوذری هم موافقام. همیناش آزارم میدهد. کسانی که دوستشان دارم، لحنشان آزاردهنده و آلوده به تحقیر است.