سلام

آخرین مطالب

این کجا و آن کجا

جمعه, ۱۶ اسفند ۱۳۸۷، ۰۵:۱۸ ق.ظ

هر چه هم بخواهی خوبی‌های ملانی را پیش چشم‌ام بیاوری، باز اسکارلت را –دست‌کم- به ملانی ترجیح می‌دهم. این اسکارلت، هر چه بدتر، از ملانی‌ای هزار بار به‌تر از این، برای من با ارزش‌تر است.

لابد با خودت می‌گویی «این یارو یا خوبی و بدی رو عوضی گرفته، یا اسکارلت و ملانی رو بد فهمیده». یا شاید هم فکر می‌کنی مارگارت میچل آن اندازه کارش را بلد بوده، که توانسته اسکارلت با آن همه بدی را شایسته‌تر از ملانی خوش رفتار و خوش اخلاق و دارای همه‌ی کمالات انسانی، به من قالب کند.

نه. از این خبرها نیست. ملانی هیچ‌گاه کاری خلاف اخلاق مرتکب نشد، هیچ‌گاه کسی رفتار زننده‌ای از او ندید، هیچ‌گاه در حرف‌ها و رفتارهاش چیزی جز خوبی و خوبی و خوبی نبود، و از آن سو اسکارلت، پر بود از زشتی‌ها و ناهنجاری‌هایی که هر کدام‌شان بس بود برای رانده شدن کسی از جامعه، مردم و همه.

همین یک بند مانده برای تمام کردن. اسکارلت خودش بود. کوچک‌ترین کار خوبی اگر می‌کرد، نتیجه‌ی انتخاب‌گری‌اش بود. اگر یک روز به پسر کوچک‌اش اندک محبتی می‌کرد، برای کلاس گذاشتن و این‌که بگوید «ببینید من‌ آدم خوبی‌ام» نبود. البته نمی‌گویم ملانی برای دل‌خوشی بقیه کار خیر می‌کرد، اما ملانی توان انجام کار خلاف نداشت، تحمل نگاه‌ها و حرف‌ها و پچ‌پچ‌های زن‌ها و مردهای آشناش را نداشت.

ملانی خیلی خوب بود؛ اما چه بسا کارهای فراوانی که می‌خواست بکند و نمی‌توانست و ممکن بود با انجام دادن آن کارها، دیگر آن ملانی مهربان و آرام و خوش‌بیان و مهمان‌نواز نشود. اما اسکارلت، هر کاری خواست کرد، و هر کاری نخواست نکرد. یک خوبی کوچک و ریز اسکارلت کجا و هزار خوبی و مهربانی و نجابت ملانی کجا.

+ +

  • حسن اجرایی

نظرات (۶)

همیشه عاشق اسکارلت بودم ، که او خودش بود و اعمالش برای دل خودش...
برای شخصیت ملانی ارزش قائل هستم اما هرگز همچین شخصیتی که پیرو خط کشی های جامعه هست رو نمیپسندم.
اعمال او برای حفظ عرفیات هست و شخصیت عرف ستیزیه اسکارلت ، زمین تا اسمان با او متفاوت .....
-و این خود بودن و مستقل بودن، همون وجه ممیزه‌ی انسان‌ه.
بسیار لذت بردیم
- و ما نیز از حضور شما :)
اینجور که شما گفتید یه جورایی ملانی نقش فرشته ها رو ایفا میکرد که راهی جز خوب بودن ندارن و اسکارلت نقش انسان و جن که هرکاری بخواد میتونه بکنه.
راستش من نه اونقدری از ملانی خوشم اومد نه اونقدری از اسکارلت.
این وسط اشلی از همه نچسب‏تر بود! D:
-بحث خوش‌آمد ما نیست، مهم روشی‌ه که هر کدوم از این‌ها برای زندگی‌شون انتخاب کرده‌ن. درباره‌ی سطر اول کامنت‌تون با شما کاملا موافقم.
دارمت
اون تیکه‏ی آخر نظرم هم بیشتر جنبه مزاح داشت! ضمن اینکه منظورم از خوش آمدن این بود که تعادل بین این دو رو ترجیح میدم!
یا حق!
-ولی این تعادل نیست. پیچیده‌تر از این‌ه. درسته اسکارلت،‌ اشتباه‌های زیادی داشت، اما روش‌ش درست بود؛ اما اساسا روش ملانی از ریشه اشکال داره، هر چه هم که کار خوب انجام بده، باز روش غلط‌ش توی چشم می‌زنه. البته این‌ها همه برداشت‌های من‌ه، و ممکنه روح مارگارت میچل الان در حال نفرین کردن من باشه!
راستش اول اومدم از نظرم دفاع کنم و اینا؛‌ بعد دیدم اصلاً من یه منظور دیگه داشتم شما یه چی دیگه (البته تو همین جواب به جواب‏ها این اختلاف حاصل شد وگرنه اول‏ش همون اعتقاد بود! تو نظر اول هم اشاره شد!)
حق با شماست!
ملانی تو خط کشی‏ها حرکت میکرد، بدون اینکه حتی به درست و غلط بودن‏شون یا حرف دل و احساس‏ش و حتی گاهی منطق‏ش گوش بده، اما اسکارلت انتخاب میکرد و این خوب و مهمه، هرچند گاهی اشتباه میکرد و خودش هم از انتخاب‏ش دلگیر میشد.
میچل هم فکر کنم خوشحاله که تونسته با این رمان ذهن خواننده رو درگیر کنه و البته یادی ازش بشه. خدایش بیامرزد (-:
موفق باشید.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی