این کجا و آن کجا
هر چه هم بخواهی خوبیهای ملانی را پیش چشمام بیاوری، باز اسکارلت را –دستکم- به ملانی ترجیح میدهم. این اسکارلت، هر چه بدتر، از ملانیای هزار بار بهتر از این، برای من با ارزشتر است.
لابد با خودت میگویی «این یارو یا خوبی و بدی رو عوضی گرفته، یا اسکارلت و ملانی رو بد فهمیده». یا شاید هم فکر میکنی مارگارت میچل آن اندازه کارش را بلد بوده، که توانسته اسکارلت با آن همه بدی را شایستهتر از ملانی خوش رفتار و خوش اخلاق و دارای همهی کمالات انسانی، به من قالب کند.
نه. از این خبرها نیست. ملانی هیچگاه کاری خلاف اخلاق مرتکب نشد، هیچگاه کسی رفتار زنندهای از او ندید، هیچگاه در حرفها و رفتارهاش چیزی جز خوبی و خوبی و خوبی نبود، و از آن سو اسکارلت، پر بود از زشتیها و ناهنجاریهایی که هر کدامشان بس بود برای رانده شدن کسی از جامعه، مردم و همه.
همین یک بند مانده برای تمام کردن. اسکارلت خودش بود. کوچکترین کار خوبی اگر میکرد، نتیجهی انتخابگریاش بود. اگر یک روز به پسر کوچکاش اندک محبتی میکرد، برای کلاس گذاشتن و اینکه بگوید «ببینید من آدم خوبیام» نبود. البته نمیگویم ملانی برای دلخوشی بقیه کار خیر میکرد، اما ملانی توان انجام کار خلاف نداشت، تحمل نگاهها و حرفها و پچپچهای زنها و مردهای آشناش را نداشت.
ملانی خیلی خوب بود؛ اما چه بسا کارهای فراوانی که میخواست بکند و نمیتوانست و ممکن بود با انجام دادن آن کارها، دیگر آن ملانی مهربان و آرام و خوشبیان و مهماننواز نشود. اما اسکارلت، هر کاری خواست کرد، و هر کاری نخواست نکرد. یک خوبی کوچک و ریز اسکارلت کجا و هزار خوبی و مهربانی و نجابت ملانی کجا.
- ۸۷/۱۲/۱۶
برای شخصیت ملانی ارزش قائل هستم اما هرگز همچین شخصیتی که پیرو خط کشی های جامعه هست رو نمیپسندم.
اعمال او برای حفظ عرفیات هست و شخصیت عرف ستیزیه اسکارلت ، زمین تا اسمان با او متفاوت .....
-و این خود بودن و مستقل بودن، همون وجه ممیزهی انسانه.