سلام

آخرین مطالب

سادگی تلخ

جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۸۸، ۰۳:۴۵ ق.ظ

چیز تلخی است افتادن به چاه‌هایی که هزار بار عهد کرده بودی باز گول‌شان را نخوری و باز خودت را نیندازی توش. تلخ‌ترین نیست؛ اما یکی از بزرگ‌ترین تلخی‌ها هست؛ که هزار باره بیفتی میان تلخی‌ای که ... . بیفتی نه! باز خودت را گول بزنی و خودت را بیندازی.

[caption id="attachment_86" align="alignleft" width="250" caption="دل هر که مهربون شد/ سر راش همیشه سنگه"]دل هر که مهربون شد/ سر راش همیشه سنگه[/caption]

یکی از همین روزهای دو سه سال پیش با خودم عهد کردم پایم را به اندرونی زندگی کسی نبرم. و پایم مرا به اندرونی زندگی کسی نبرد. نه. فکر نکن حالا چه قدر کنجکاو بوده‌ام که خودم را بیندازم وسط زندگی دیگران. دست خودم نبود. تنها گناه‌ام این بود که رمان می‌خواندم. رمان‌های زیادی نخوانده‌ام البته.

به سادگی یک «باشه» گفتن، نشستیم به تماشای «به همین سادگی» رضا میرکریمی. «سید»اش را جا گذاشتم. سید رضا میرکریمی بر من ببخشد. چیز تلخی است افتادن به اندرونی زندگی دیگران. چیز تلخی است ناخودآگاه خودت را میان زندگی دیگران ببینی. این «دیگران» واژه‌ی زیبایی نیست. چیز تلخی است ناخودآگاه روزهای تلخ و شیرین و لحظه‌های خودت را میان زندگی کسی ببینی.

شاید برای فهمیدن داستان، یک بار دیدن کافی نباشد؛ که نیست. کافی نیست. حالا فکرش را بکن. داستان را که کامل نفهمیده‌ای هیچ؛ افتاده‌ای وسط داستان زندگی کسی، و باید یک بار دیگر هم ببینی‌اش و باز بنشینی پای درددل آدم‌های میان داستان. حرف زدن از تلخی، هنر می‌خواهد.

و تلخ‌ترین، این است که خودت را جایی میان همان زندگی ببینی. و تلخ‌تر از آن اینکه خودت را فراوان در آن میان ببینی. نه. حرف از خوب و بد نیست. حرف از تلخی و شیرینی است. التهاب و بغض و یاد و تلخی. به همین سادگی.

  • حسن اجرایی

be hamin saadegi

نظرات (۳)

همیشه خوندن متن هات سخته ..سخت یعنی یه کم روان آدم اذیت میشه ...کلمه به کلمه اش چیده شده واسه اینکه منظور نویسنده اش رو برسونه ..نویسنده نشسته با وسواس غیر قابل وصفی کلمات ُ انتخاب کرده .. در واقع اگر متن 5 خطه ادم به اندازه ی یک طومار ذهنش درگیر میشه ... شاید این از هنر توست ...همان طوری که یکی هنر حرف زدن از تلخی رو داشته :)
- - -
ممنون. همون قدر که از مدح جاری توی کامنت شما شاد می‌شم، سعی می‌کنم به نقد رقیقی که کردید عمل کنم و بیشتر دقت کنم تا این سختی، در حد ابهام نباشه. ممنون باز هم.
افتادن به چاه اینقدر ها هم ساده نیست...
باید حواست را جمع کنی که چاه را نبینی!
چون آنوقت دیگر نمی توانی توی چاه بیفتی!!
- - -
واقعا همین‌طوره. بعضی چاه‌ها اون قدر شیرینه افتادن توشون، که آدم فقط باید برای افتادن توشون دقت کنه!
به همین سادگی چند هفته مرا گرفته بود.
این مطلب داغش تازه کرد...
قالب محمدعلی هم به نوشته هایت می آید.
- - -
بعضی داغ‌ها باید همیشه تازه بمانند
:) چه خوب که پسندیدی!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی