خاله و دایی تازه
یکی از آن لذتهایی که «تا نچشی ندانی»، چند وقتی است نصیب من شده. البته شاید خیلی هم چیز دندانگیری نباشد؛ و البتهتر دردی هم از آدم دوا نمیکند این لذت، اما هر چه هست، برای من شیرین و خواستنی است.
کمکم شش ماه میشود که چند دایی و خالهی تازه پیدا کردهام! گرچه همهشان را پیش از این میشناختم و از نزدیک هم میشناختم و تغییر ویژهای در روابطمان ایجاد نشده، اما همین که احساس میکنم میتوانم مثلا به یکیشان که پیش از این تنها «زهرا» بود بگویم «خاله زهرا»، برایم لذتبخش و دوستداشتنی است.
و جالبتر اینکه این اتفاق کاملا ناخودآگاه افتاده. و من هیچ برنامهای نریختم برای اینکه حتما این خاله و داییهای تازه را به اسم تازهشان بشناسم. گهگاه که لازم میشود دربارهشان با کسی حرفی بزنم، بیهوا اسمشان با پیشوند از دهنام بیرون میپرد. گرچه باید حواسام باشد همهجا این ترکیبها را دربارهشان به زبان نیاورم!
- ۸۸/۰۶/۱۵
نمیدونم چطور نصیب تون خاله و دایی تازه شده اما عمو و عمه نه!
به هرجهت مبارکه انشاءالله (;