سلام

آخرین مطالب

به هیچ دردی

دوشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۸۸، ۱۱:۰۰ ب.ظ

می‌خواهم بنویسم‌اش؛ هر چند به هیچ دردی نخورد و به هیچ کاری نیاید نوشتن‌اش.

آن اوایل حرص می‌خوردم از اینکه وقتی با کمک آقای ماوس، ویندوز را به خاموش شدن دعوت می‌کردم، باید یکی دو دقیقه‌ای صبر می‌کردم تا کامپیوتر خاموش شود و من دکمه‌ی قرمز محافظ الکتریکی را بزنم و خاموش شدن‌اش را ببینم و از اتاق بروم بیرون. هر چند کم‌کم عادت شد این کار. دکمه‌ی قرمز را که می‌زدم، علاوه بر کامپیوتر، چاپگر و بلندگوها هم خاموش می‌شدند.

این روزها از یک ساعت مانده به پایان کار، و بیرون رفتن از آن اتاق، مشتاق آن لحظه‌ی آخر می‌شوم. مشتاق و منتظر خاموش شدن صدای کامپیوتر. آن وقت است که با اشتیاق آن دکمه‌ی قرمز را می‌زنم. البته این اشتیاق برای لمس اتفاقی است که یک لحظه بعد می‌افتد. چاپگر که خاموش می‌شود، صدایی ریز و تقریبا زیر شنیده می‌شود شبیه باز شدن چفت در. البته خیلی کوتاه‌تر و آرام‌تر.

همه‌ی این کلمه‌ها، فدایی آن یک لحظه‌ای شدند که آن صدا شنیده می‌شود. گفتم که؛ به هیچ دردی نمی‌خورد این نوشته.

  • حسن اجرایی

نظرات (۴)

سلام
اتفاقا پست بامزه ای بود
منم وقتی سیستمم رو خاموش می کنم اون ارامشی که حاکی از خاموش شدن فن سیستم و بقیه مخلفاتش هست رو با هیچی عوض نمی‌کنم.
می فهمی؟ با هیچی.
خیلی هم معلوم نیست که به هیچ دردی نخورد....
ببین اگه حرف حامد رو نمیفهمی بیاد با چماق بزنه توی سرت که بفهمی :دی
کلا در دیوانگی شما که شکی نیست .. :دی
  • صور اسرافیل
  • "همه‌ی این کلمه‌ها، فدایی آن یک لحظه‌ای شدند که آن صدا شنیده می‌شود"
    پس چرا تا حالا من فکر میکردم میشنومش ...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی