سلام

آخرین مطالب

چند لحظه مادر باش یا پدر

چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۸۸، ۰۲:۵۶ ق.ظ

در محله‌تان مشهورید به سلامت نفس و پاک‌دستی و درست‌کاری. پسر بزرگ‌ات عصرها می‌رود و از نانوایی نان می‌گیرد. پسر بزرگ‌ات آدم سر به راهی است و همسایه‌ها ازش حساب می‌برند و به‌ش احترام می‌گذارند. البته بخش مهمی از این احترام هم به خاطر پدر و مادرش است.

دختر دبستانی‌ات تازه از مدرسه برگشته است که سر و صدای مبهم اما غیرمنتظره‌ای به سمت در خانه می‌کشاندت. در را که باز می‌کنی، جمعیتی می‌بینی که معلوم نیست چه چیزی اینجا جمع‌شان کرده. نگاه که می‌کنی، پسرت را می‌بینی که در میانه‌ی جمع، میان‌دار دعوایی با جوانی هم‌سال خود شده.

دعوا سر چیست؟ آن جوان، ادعا می‌کند انگشترش افتاده بوده کنار آن درخت، و پسر تو را دیده که آن را برداشته و آن را مال خود می‌داند که سال‌هاست دارد. انگشتر را از پسرت می‌گیری و نگاه می‌کنی. می‌دانی ادعای آن جوان درست است و پسرت همچه انگشتری نداشته. پسرت سکوت تو را که می‌بیند ساکت می‌شود و می‌رود توی خانه و پشت در می‌ایستد.

جمعیت را می‌بینی که گویی چون تو، حق را به جانب آن جوان داده‌اند اما به سلامت نفس تو ایمان دارند. چه می‌کنی؟

1- می‌گویی اطمینان داری پسرت اهل دزدی نیست و هیچ‌گاه چشم به دارایی کسی نداشته. و می‌گویی اگر بیش از این دعوا را ادامه بدهند، پلیس خبر می‌کنی. در را می‌بندی و می‌روی داخل خانه.

2- برای حفظ آبروی خانوادگی، می‌گویی پسرت همچه انگشتری داشته و گم کرده و لابد خیال کرده انگشتر خودش را پیدا کرده و آن را برداشته. انگشتر را به جوان پس می‌دهی و از طرف پسرت از او عذر می‌خواهی و یادآور می‌شوی که پسرت اهل طمع در مال مردم نبوده و نیست و شک نداری که نخواسته دزدی کند.

3- همان جا دم در همه را ساکت می‌کنی و بلند می‌گویی پسرت تا جایی که تو خبر داری همچه انگشتری نداشته و می‌گویی حق را به آن جوان می‌دهی، اما خواهش می‌کنی از آن جوان که اجازه بدهد پسرت حرف‌اش را بزند شاید حرفی باشد برای گفتن که نه تو از آن باخبر باشی و نه دیگران.

4- سکوت می‌کنی و چیزی نمی‌گویی و می‌روی توی خانه و پسرت را بیرون می‌کنی و در را می‌بندی و می‌گذاری خودش کار را تمام کند و دعوا را هر جور که از عهده‌اش برمی‌آید پایان بدهد.

لطفا به همه‌ی بندهای چهارگانه‌ی بالا این را اضافه کنید: احتمالا پسرت را هم تنبیه می‌کنی توی خانه؛ یا شاید هم به رویش نمی‌آوری و با خودت می‌گویی همین اندازه شرمندگی برایش کافی است.

  • حسن اجرایی

نظرات (۱)

باید بگم با ظرافت تمام یکی از مجهولات سیاسی(!) ذهنم را بیان کردید
عالی بود...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی