شامورچهی پرکار
شامورچه تازگی مسئول انبار شده است. پیش از آن، کارش این بود که از قلعه بیرون برود و گندم بیاورد و تحویل انبار بدهد و باز برود پی گندم پیدا کردن. سرزمین گندمها همین بالا بود. از قلعهی مورچهها که بیرون میآمد، میرسید به گندم.
از یک ساعت پیش از طلوع آفتاب، شامورچه میرفت پی کارش، و تا یک ساعت بعد از غروب گندم میآورد. شامورچه تنها یک وعده غذا میخورد و آن را هم از گندمهای مرغوبی که خودش با زحمت از میان گندمهای ریز و درشت و خراب پیدا میکرد نمیخورد.
همان یک وعده غذا را هم البته میرفت از انبار میگرفت. غذای انبار، گندمهایی بود که مسئول انبار به دلیل کیفیت پایینشان تحویل نمیگرفت و به هر کس میخواست میداد. شامورچه محبوب است. شامورچه دشمنان فراوانی دارد. حالا که مسئول انبار شده، بیشتر خرابکاری میکنند و انبار را به هم میریزند. شامورچه همچنان زحمت میکشد.
شامورچه بلد نیست خوب حرف بزند. نمیرود خانهاش. شب و روز را توی انبار میگذراند و مواظب است کسی نتواند به گندمها آسیبی برساند. چند نفر توی کارهای انبار شامورچه را کمک میکنند، اما شامورچه دلاش آرام نمیگیرد و خودش هم همیشه توی انبار است.
- ۸۸/۱۲/۰۵
سلام
آن زمانی که یک اینترنت بود و دو تا سایت و چهار تا وبلاگ، من مشتری "با سید علی تا فتح قدس و مکه" بودم. نمی دانستیم خودت خودشی! تازه از مصاحبه طلبه بلاگ فهمیدم.
موفق باشی برادر
یا حق