خجالت
در این یک سال یاد گرفتهام از هیچ کسی هیچ انتظاری نداشته باشم و هیچ کسی را به خاطر گفته و نگفته و سکوت و فریادی سرزنش نکنم. یاد گرفتهام تنها تماشا کنم و همیشه به خودم یادآوری کنم از هیچ انسانی قرار نیست به ساز من برقصد.
آنچه همین چند روز پیش در مراسم ارتحال امام رخ داد، و حجتالاسلام سیدحسن خمینی را وادار به قطع سخنرانیاش کرد، واکنشهای فراوان، جذاب، عبرتانگیز، و گاه تاثرآوری انگیخت. واکنشهایی که هر کدام، نشانهٔ رفتار سیاسی گروهها، قبایل و افراد مختلف است؛ و در بیشتر موارد قابل حدس زدن.
اما آنچه بهانهٔ این نوشته است، واکنش عجولانه و غیرمدبرانهٔ علی مطهری است. واکنشی که گویی تنها از روی بهانهجویی صادر شده و هیچ نشانی از نصیحت و حقگویی و مسئولیتاندیشی ندارد. بخشی از نوشتهٔ مطهری که به گمان من جز بهانهجویی انگیزهٔ دیگری نمیتوان برای صدور آن یافت چنین است: «حادثه ممانعت از سخنرانی حجت الاسلام سید حسن خمینی در مجلس سالگرد رحلت امام خمینی (ره) یک حادثه تلخ و مخالف آرمانهای انقلاب اسلامی از جمله آزادی بیان بود و البته یک حادثه از پیش طراحی شده بود که شخص رئیسجمهور در آن نقش اساسی داشت و میتوان گفت از سنخ مناظره انتخاباتی ایشان بود که زمینه فتنه را فراهم کرد.»
نمیفهمم چه اصراری است همه دست به ادعاهایی بزنند که معلوم نیست اصلا قابل اثبات هست یا نه؛ و اصلا اگر قابل اثبات هم باشد، چه فایدهای دارد گفتنشان. نمیفهمم چه فایدهای دارد کینه بر کینه افزودن و بهانه بر بهانه چیدن و زخم بر زخم نهادن. علی مطهری حتی اگر از پشت صحنهٔ آنچه گذشته مطلع است، باید پاسخگوی این پرسش باشد که چه فایدهای دارد درشتگوییهایی اینچنین؟
آیا اینکه «یک حادثه از پیش طراحی شده بود که شخص رئیسجمهور در آن نقش اساسی داشت»، متکی بر خبر است یا تحلیل؟ و حتی اگر متکی بر خبر موثق باشد، گفتناش چه فایدهای دارد وقتی قابل اثبات نیست، یا دستکم هیچ گزارهای در نوشتهٔ علی مطهری برای اثباتپذیر جلوه دادناش وجود ندارد؟ تا کی میخواهیم موهوم سخن بگوییم و از موهومات هر چه میخواهیم درو کنیم و شاد باشیم؟
بیاخلاقی و پردهدری و تندروی و درشتگویی از هر که باشد و در زبان هر که پدیدار شود زشت و زننده و حالبههمزن است؛ چه رسد به کسی که مدعای اخلاق و سیاست اخلاقی و غیره دارد. من تماشاگر سادهای بیش نیستم البته.