سلام

آخرین مطالب

و لاتلقوا بایدیکم...

شنبه, ۳ مهر ۱۳۸۹، ۰۷:۴۳ ب.ظ

می‌گفتند خریداریم. چرا نباید باور می‌کردم؟ منِ هندوانه‌فروش چه می‌خواستم جز این؟ شاد بودم از اینکه خریدارند. شاد بودم از اینکه «به شرط چاقو» نبودند. اما گفتند یکی‌ش را «محض دلخوشی» چاقو بزن؛ ابرو بالا انداختند و گفتند «ما که خریداریم».

ابایی از دریدن هندوانه نداشتم. خودشان گفته بودند نه «به شرط چاقو». چاقو گذاشتم و هندوانه دو تکه شد و گرفتم روبه‌روی‌شان. ابرو در هم کشیدند. هندوانه عیبی نداشت. اما ابرو در هم کشیدند. رفتند. نخریدند.

باز هم آمدند. باز هم گفتند خریداریم. با خودم گفتم لابد یادشان هست دیروز چه گفتند و چه کردند. باز گفتند خریداریم. این بار پول هندوانه را هم حساب کردند و به‌م دادند.

داشتند می‌رفتند که چیزی یادشان آمد. گفتند چاقو. بی‌معطلی هندوانه را از دست‌شان گرفتم و دو نیم‌اش کردم و گرفتم جلوشان. سرخ بود و خوش‌بو. این بار هم نخواستند. پول‌شان را هم پس گرفتند.

اعتراضی ندارم البته. باور کن. ولی از امروز چاقو بی چاقو. هندوانه می‌فروشم. هندوانهٔ سربسته می‌فروشم.

  • حسن اجرایی

نظرات (۱)

سربسته بفروشید، ما خریداریم!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی