چرخهٔ برنامه و عادت
اوایل جزء بزرگترین آرزویمان است که زودتر به این برنامه عادت کنیم و هر روز نخواهیم به خودمان یادآوری کنیم و ساعت کوک کنیم و به دوست و رفیق و این و آن بسپریم که یادمان بیندازند ساعت 4 عصر روزهای شنبه باید برویم کلاس شعر.
بعد برایمان عادی میشود. عادت میشود. آقای ناخودآگاهمان میشود مدیر برنامهها و بیآنکه ما حواسمان باشد همه چیز را مرتب میکند که به کلاس شعر روزهای شنبه برسیم. حتی شاید اگر کسی بپرسد «این کلاس شعری که میری چه ساعتیه» نتوانیم زود بگوییم.
چند ماه بعد کلاس تمام شده، و ما هنوز سر ساعت 4 عصر روزهای شنبه خودمان را سر کلاس شعر پیدا میکنیم. بعد از آن کلی باید تلاش کنیم که برنامهٔ قبلی که عادت شده را دور بیندازیم و برنامهٔ جدیدی فراهم کنیم و سر آخر برنامهٔ جدید را به عادت جدید تبدیل کنیم و بازی همچنان ادامه دارد.
نمیشود یعنی بدون تبدیل برنامهها به عادت زندگی کرد؟ خیلی سخت میشود؟ یا چارهای نیست و بخواهیم یا نخواهیم برنامههایمان عادت میشود همیشه؟ نمیشود به هیچ کاری عادت نکنیم و برای هر زمانی برنامهریزی کنیم و هیچ کاری را به آقای ناخودآگاه نسپریم؟
سهشنبه 27 مهر 89
- ۸۹/۰۷/۲۷