خلاقیت حسام
حسام داشت دربارهٔ تلویزیونشان حرف میزد. میگفت میشود بهش گفت وقتی خانه نیستیم و نمیتوانیم برنامهای را ببینیم، ضبطش کند تا وقتی آمدیم خانه ببینیم. خیلی برایم عجیب بود اما باور کردم.
با حسام فقط تا آخر پنجم دبستان همکلاسی بودم، بنابراین این چیزی که نوشتم حداکثر مربوط به سال 74 است. یعنی تقریبا 15 سال پیش.
بعدها شاید فهمیدم آن وقتها نمیتوانسته ادعایش درست باشد، اما ببین چه خلاقیتی داشته بچهم! تازه اون زمان، اونم توی یه روستای دورافتاده. البته شاید نتیجهٔ مستقیم خلاقیت خودش نبود آن حرف. شاید از کسی شنیده بود.
مراسم عروسی بود. عروسی دایی محمود. دایی محمود البته دایی واقعی من نبود، داییخوانده بود. ما هم وقتی بچه بودیم بهش میگفتیم خالومحمود، اما بعدها دیگر فقط میگفتیم محمود. حالا هم که سالهاست حتی صدایش را هم نشنیدهام.
* این نوشته را با ایمیل برای آقای وردپرس فرستادم. بهترین کار است برای وقتهایی که نمیتوانم وارد داشبورد وردپرس بشوم.
چهارشنبه 26 آبان 89
- ۸۹/۰۸/۲۶