سلام

آخرین مطالب

خانه‌داری

جمعه, ۵ آذر ۱۳۸۹، ۰۸:۳۴ ب.ظ

نمی‌توانستم بفهمم چرا زینب که تنها دو سال از من بزرگ‌تر بود و هست، این همه حرص تمیزی خانه را می‌خورد. مهم‌ترین عامل سلب آسایش من جارو بود! هر وقت جارو می‌آمد باید جای دیگری برای نشستن انتخاب می‌کردم. و این مسئلهٔ هر روزه بود!

عروسی سلیمه بود. مادرم و خواهرها رفته بودند شیراز. تابستان 78 بود شاید. تا چند روز تنها من و حسین خانه بودیم. حالا کسی نبود که غر بزند سرمان که چرا اینجا را کثیف کرده‌اید و چرا آنجا این همه شلوغ است و غیره. اما خانه را تمیز نگه می‌داشتیم. دقیق یادم نیست که حواسمان را جمع می‌کردیم که ریخت و پاش نکنیم یا دست به جارو می‌شدیم.

وقتی برگشتند، خانه تمیز بود. یا شاید قبل از اینکه برسند باز خانه را مرتب و تمیز کرده بودیم. وقتی برگشتند، خانه نامرتب شد. ساک‌ها و وسایل دیگر وسط خانه رها شده بود. برای اولین بار ناراحت شدم و حرص خوردم از اینکه خانه‌ای که تمیز و مرتب نگهش داشته بودیم، نامرتب و به‌هم‌ریخته شد.

جمعه 5 آذر 89

  • حسن اجرایی

نظرات (۱)

سلام.
دعوت شدید.
خوبه اگر بنویسید. http://ghalamzan.ir/1389/09/basi/
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی