از اون لحاظ
همیشه حرص میخوردم از اینکه چرا رضا امیرخانی این همه دربارهٔ آثارش حرف میزند و چیز مینویسد و اینجا و آنجا اظهارنظر میکند. انگار نویسنده هنوز آثارش را نیازمند تکمیل و تفسیر میداند و میترسد فرزند تازهزادهاش نتواند روی پای خودش بایستد. حالا البته خیلی وقت است که دیگر نیازی به حرص خوردن نیست. چون هم امیرخانی از آن اسطورهای که توی ذهنم بود فاصله گرفته است و هم کسان دیگری پیدا شدهاند و پشت سر هم با این رسانه و آن رسانه دربارهٔ اثرشان صحبت میکنند و رپرتاژ میدهند که آدم یادش میرود امیرخانی هم یک زمانی همچه کاری میکرده.
اینکه گفتم امیرخانی از آن اسطورهای که توی ذهنم بود فاصله گرفته، ذم امیرخانی و هنرش نیست البته؛ بیشتر ذم دختر درون چهارده سالهٔ خودم است که فکر میکرد امیرخانی یه چیزیه تو مایههای فردوسی و حافظ زمانه یا بیشتر حتی. حالا بگو فردوسی و حافظ که شاعر بودن. از اون لحاظ منظورمه.
آها. این را اگر نگویم دق میکنم! این چند خط را میخواستم دربارهٔ آثاری از جمله اخراجیها، یوسف پیامبر و ایضا مختارنامه و سازندگانشان بنویسم که چسبیدهاند به آثارشان و بیشتر از اینکه آثارشان دیده شود خودشان دیده میشوند؛ البته مختارنامه از این حیث تفاوت میکند چون سازندگان فیلم نیستند که اصرار دارند دربارهٔ فیلمشان صحبت کنند بلکه انگار صداوسیما انگیزهٔ بالایی برای تفسیرهای کنارخیابانی از این سریال دارد و به تاثیر هنری اثر راضی نیست.
دوشنبه 6 دی 89
- ۸۹/۱۰/۰۶
بابا به خدا گناه دارند طفلکیا!!!!