سلام

آخرین مطالب

در تعریف شادی

دوشنبه, ۲۰ دی ۱۳۸۹، ۰۹:۴۲ ب.ظ

اولین بار بود آن همه شادی می‌توانستم در چشمان کسی ببینم. شاید شادی کم باشد برای شرح چشم‌هایی که آن شب دیدم. رفته بودم خانهٔ خاله شیرین. آمنه چنان شوری داشت، و چشم‌هایش چنان برقی می‌زد که شوک‌زده شده بودم. فکر کن کسی را سال‌ها ببینی که فقط نشسته است، و یک روز ببینی که با سرعتی بیش از تصور تو،‌ بدود. مثال خوبی بود؟ نمی‌دانم. شادی آن چشم‌ها را هنوز به یاد دارم. برق شور آن چشم‌ها را هنوز به یاد می‌آورم. شاید همان شب نفهمیدم چه شده، اما داشت ازدواج می‌کرد.

شاید بهتر بود اسم‌ها را عوض کنم اما فعلا فقط باید می‌نوشتمش.

دوشنبه 20 دی 89

  • حسن اجرایی

نظرات (۷)

ازدواج به بعضیا میسازه به بعضیا نه!
البته اوشون هنوز ازدواج نکرده بود. فقط داشت ازدواج می‌کرد. :)
آهان پس داغ بوده نفهمیده چه بلایی قراره سرش بیاد:دی
نه. اتفاقا از شادترین و خندان‌ترین آدماییه که می‌شناسم.
ما که نفهمیدیم آخرش چی شد:دی
کجاش مشکل داره؟ مگه اشکالی داره یه کسی وقتی داره ازدواج می کنه شاد باشه، بعد از ازدواج هم شاد باشه؟
بی خیال این حرفا! شما از کدوم دسته اید ؟خوشحالا یا خیلی خوشحالا؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی