دمپایی+سوزننخ
يكشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۰، ۰۵:۱۱ ب.ظ
تازه رفته بودیم خانه جدید. من هنوز این اسمها را خوب نمیفهمم. نمیدانم حالا اینی که ما داریم بهارخواب است یا بالکن یا چیز دیگر. ولی همان جا یک دمپایی سیاه بود که یک تایش پاره بود اما میشد پوشید و ازش استفاده کرد. پارگیاش جلو میرفت و آنقدر جلو رفت تا لایهٔ رویی دمپایی کاملا دو تکه شد و دیگر نمیشد پوشید. سیاه بود و زیبا نبود اما نرم بود و ازش خوشم میآمد. دلم نمیآمد دورش بیندازم.
معطل بود دمپایی بیچاره. شاید دعا میکرد که تکلیفش را روشن کنیم. شاید زندگی در میان زبالهها را به این حال و روز ترجیح میداد که آنجا افتاده باشد و کسی ازش استفادهای نکند. اما انگار کسی نبود که بهش توجه کند. اقبال بلندی داشت. چیزی انگار در وجودش بود که باید میماند. نمیدانم.
چارهٔ کار، یک سوزن و چند متری نخ بود. آماده کردم و نشستم. دمپایی را قبل از اینکه بنشینم شستم و گذاشتم خشک بشود. شاید نیم ساعت طول کشید تا دو تکهٔ جدا شدهٔ لایه رویی دمپایی را به هم دوختم. دمپایی ما آماده است. میتوانید با خیال راحت ازش استفاده کنید. حتی بهتر از اول. من تا امروز نمیفهمیدم یعنی چی که میگن همچین برات درستش کنم که از روز اولش بهتر بشه و شاید هنوز هم نفهمیده باشم، اما دمپایی در حالت عادی میتواند پاره بشود، اما آن دمپایی را چنان دوختم که بعید است هوس پاره شدن به سرش بزند.
خیلی دوست داشتم به جای بعید بگویم محال. بیخیال. ولی محض دلخوشی من برگرد و یک بار به جای بعید، محال بگذار و بخوان. با تشکر. :)
یکشنبه 7 فروردین 89
معطل بود دمپایی بیچاره. شاید دعا میکرد که تکلیفش را روشن کنیم. شاید زندگی در میان زبالهها را به این حال و روز ترجیح میداد که آنجا افتاده باشد و کسی ازش استفادهای نکند. اما انگار کسی نبود که بهش توجه کند. اقبال بلندی داشت. چیزی انگار در وجودش بود که باید میماند. نمیدانم.
چارهٔ کار، یک سوزن و چند متری نخ بود. آماده کردم و نشستم. دمپایی را قبل از اینکه بنشینم شستم و گذاشتم خشک بشود. شاید نیم ساعت طول کشید تا دو تکهٔ جدا شدهٔ لایه رویی دمپایی را به هم دوختم. دمپایی ما آماده است. میتوانید با خیال راحت ازش استفاده کنید. حتی بهتر از اول. من تا امروز نمیفهمیدم یعنی چی که میگن همچین برات درستش کنم که از روز اولش بهتر بشه و شاید هنوز هم نفهمیده باشم، اما دمپایی در حالت عادی میتواند پاره بشود، اما آن دمپایی را چنان دوختم که بعید است هوس پاره شدن به سرش بزند.
خیلی دوست داشتم به جای بعید بگویم محال. بیخیال. ولی محض دلخوشی من برگرد و یک بار به جای بعید، محال بگذار و بخوان. با تشکر. :)
یکشنبه 7 فروردین 89
- ۹۰/۰۱/۰۷
یک بار هم بخوان خندیدم. هم به ... و هم به ...