امانت مردم
سه شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۰، ۰۱:۰۰ ب.ظ
باید اعتراف کنم وقتی افتخار نوشتن در دلنها نصیبم شد بسیار خوشحال بودم از این که مورد اعتماد نویسنده این وبلاگ قرار گرفتم که میدانم چقدر نسبت به وبلاگشان حساس هستند و چقدر مهر این وبلاگ در دلشان است. به هر حال قصد داشتم برای روز اول عید این وظیفه را با پست یکی از عکسهای بهاره و تبریک عید به روز کنم که البته بعد از تحقیقاتی متوجه شدم تا به حال هیچ پست تصویری در این وبلاگ وجود نداشته. و تازه فهمیدم عجب امانتی بر دوشم است ... به هر حال نمیشود که هر مطلبی را هر جایی قرار داد....
مدتی را با خود به چالش پرداختم که چه بنویسم در خور و شایسته این اعتماد ...
یکی از همین روزهای عید گذرم به بازار گل افتاد. (از علاقهمندیها من در این دنیا همین گل و گیاه است) الغرض این علاقهمندی ختم به خرید 5 گلدان (نسترن - یاس رازقی - محمدی - محبوبه شب و شاه پسند) شد که همین باعث شده روزهای با نشاطی را مدتیست آغاز کنم.
حالا از کارهای هر روزهام شده آب دادن به این گلدانها و قربان صدقهشان رفتن! این شیرینی دقیقا از وقتی دو چندان شد که دیدم گلدانهای محمدی و نسترن هم مانند یاس مملو از غنچه شدهاند :). فکرش را بکنید این روزها بزرگ شدن غنچهها و متعدد شدنشان را هر روز میبینم. و هر روز لبخندم پر رنگتر از قبل میشود.... این روزها با خودم فکر میکنم چه حالی میبرد خدا وقتی بزرگ شدن آدمهایی که بیشتر دوست دارد را میبیند ... مطمئنا لذت بردنش به مراتب از این لذت زمینی من بالاتر است اما همین که بخش از این لذت را درک میکنم برایم شیرین است ...
نمونه این لذتهای مشترک را قبلا هم چشیدهام .... وقتی سر کلاسهای عکاسی و در آتلیه دانشگاه، موقع چاپ و ظهور هر عکس، حس خلق کردن را چشیدم، خودم را کمی گذاشتم جای خدا! وقتی هر موجودی را خلق میکند چه لذتی از این خلق کردنش میبرد ... اصلا همین پروسه خلق کردن خودش کلی شیرین است ... باور کنید.
مدتی را با خود به چالش پرداختم که چه بنویسم در خور و شایسته این اعتماد ...
یکی از همین روزهای عید گذرم به بازار گل افتاد. (از علاقهمندیها من در این دنیا همین گل و گیاه است) الغرض این علاقهمندی ختم به خرید 5 گلدان (نسترن - یاس رازقی - محمدی - محبوبه شب و شاه پسند) شد که همین باعث شده روزهای با نشاطی را مدتیست آغاز کنم.
حالا از کارهای هر روزهام شده آب دادن به این گلدانها و قربان صدقهشان رفتن! این شیرینی دقیقا از وقتی دو چندان شد که دیدم گلدانهای محمدی و نسترن هم مانند یاس مملو از غنچه شدهاند :). فکرش را بکنید این روزها بزرگ شدن غنچهها و متعدد شدنشان را هر روز میبینم. و هر روز لبخندم پر رنگتر از قبل میشود.... این روزها با خودم فکر میکنم چه حالی میبرد خدا وقتی بزرگ شدن آدمهایی که بیشتر دوست دارد را میبیند ... مطمئنا لذت بردنش به مراتب از این لذت زمینی من بالاتر است اما همین که بخش از این لذت را درک میکنم برایم شیرین است ...
نمونه این لذتهای مشترک را قبلا هم چشیدهام .... وقتی سر کلاسهای عکاسی و در آتلیه دانشگاه، موقع چاپ و ظهور هر عکس، حس خلق کردن را چشیدم، خودم را کمی گذاشتم جای خدا! وقتی هر موجودی را خلق میکند چه لذتی از این خلق کردنش میبرد ... اصلا همین پروسه خلق کردن خودش کلی شیرین است ... باور کنید.
- ۹۰/۰۱/۲۳