سیلی دارابی
چهارشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۱:۱۳ ق.ظ
تو جای من؛ چه میکردی اگر جایی برای نشستن نداشتی و صندلیها پر بود و معلم هم داشت میآمد و نمیشد بروی بیرون و صندلی بیاوری؟ غیر از اینها دوستت هم بهت بگوید بیا روی همین صندلی کنار من بشین. بله. و این شد که من و ابوذر نشستیم روی یکی از آن صندلیها و داشتیم آماده میشدیم برای آمدن معلم زیستشناسی و شروع کلاس آزمایشگاه و احیانا نمایش فیلم.
آقای زیستشناسی اسمش که نه؛ فامیلیاش دارابی بود. خیلی هم بانمک و سوژهٔ خنده بود. عادت همیشگیاش این بود که دستش را سفت میکشید به صورت گوشتآلودش؛ انگار که آپ پاشیده به صورت و دارد وضو میگیرد. چنان سفت و سخت صورتش را دست میکشید که همیشه نگران پوستش میشدم. در تمام طول تحصیلم تنها یک بار تقلب کردم؛ آن هم یکی از امتحانهای هفتگی کلاس زیست. سال دوم دبیرستان. همان کتاب زیستشناسی جلد صورتی متمایل به قرمز.
آقای دارابی آمد توی آزمایشگاه. ما را دید که نشستهایم روی یک صندلی کنار هم. سرخ شد. زیاد سرخ میشد. صورتش بیش از اندازه خون داشت. اما این سرخی فرق میکرد. عصبانی شد. داد زد. بلند شدیم. هر کدام یک سیلی خوردیم. دستهای نرمی داشت. نرم و سنگین. از آن معلمهای مهربان و آرام بود. کاش میشد پیداش کنم.
آقای زیستشناسی اسمش که نه؛ فامیلیاش دارابی بود. خیلی هم بانمک و سوژهٔ خنده بود. عادت همیشگیاش این بود که دستش را سفت میکشید به صورت گوشتآلودش؛ انگار که آپ پاشیده به صورت و دارد وضو میگیرد. چنان سفت و سخت صورتش را دست میکشید که همیشه نگران پوستش میشدم. در تمام طول تحصیلم تنها یک بار تقلب کردم؛ آن هم یکی از امتحانهای هفتگی کلاس زیست. سال دوم دبیرستان. همان کتاب زیستشناسی جلد صورتی متمایل به قرمز.
آقای دارابی آمد توی آزمایشگاه. ما را دید که نشستهایم روی یک صندلی کنار هم. سرخ شد. زیاد سرخ میشد. صورتش بیش از اندازه خون داشت. اما این سرخی فرق میکرد. عصبانی شد. داد زد. بلند شدیم. هر کدام یک سیلی خوردیم. دستهای نرمی داشت. نرم و سنگین. از آن معلمهای مهربان و آرام بود. کاش میشد پیداش کنم.
- ۹۰/۰۲/۰۷
معلم علومی داشتیم شکرالله نعمتی نامی بود...
شیطنت هایم را که می دید می گفت: گوربان جدت برم ولی خودت مفت نمی ارزی!
آذری زبان بود.