اصلاحِ اشتباه
شنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۱:۵۳ ق.ظ
اینجا قرار نبود کلمهای غیر از بیقراریها و دلنگرانیهای من گفته شود. اما همیشه اوضاع همان نمیشود که قرار بود. همین یکی دو روز پیش مطلبی با عنوان «بیانیه جمعی از وبلاگنویسان و فعالان فضای مجازی» در اینجا منتشر کردم که متن نوشته بی هیچ ویرایش و دستکاریای از وبلاگ آذرباد گرفته شده بود. نوشتهای که هر چند از نظر من چند اشکال ساختاری و مهم داشت، اما منتشر شد برای ایستادن در برابر بیمایگانی که سرمایههای انسانی و دینی و حتی اقتصادی یک ملت را به پای آرمانهای شبه موعودگرایانه خویش ذبح کردهاند و با تکیه بر اصیلترین سرمایههای دینی و ملی مردم و ارتزاق از شهد شیرینترین ارادههای یک ملت پا به راه مصادره هر چه میتوانند به سود هر چه میخواهند گذاشتهاند.
گرچه پیش از این اینجا نوشتهام که آنچه مسئله و مشکل اساسی است این دولت و شخص رییساش نیست و گناه اصلی به گردن کسانی است که بادکنکی تا این اندازه بی جان و دور افتاده از اصل را چنان باد کردند که توانست خود را نماد تامّ جمهوری اسلامی ایران، و نماد اصیل اسلام و بارزترین نماد عدالتخواهی جا بزند؛ آن هم در حالی که شعلههای عطش اینان برای قدرت، و زدن ریشه اصول و ارزشهای انسانی و اسلامی چنان واضح بود که تنها با پروپاگاندای بیمانند و دمیدن در هویتگرایی قبیلهای و دور مانده از اصول مسلم اسلام و شریعت اسلامی توانستند رگ خواب مردمان را به دست بگیرند. و تلختر و آزارندهتر آنکه توانستند بزرگانی را به دنبال خود بکشند و از آنها برای افزودن بر کیسه قدرت خویش بدوشند که اینک باید شب و روز بر درگاه الاهی توبه آرند و اشک بریزند. بزرگانی که آبهایی از جوی دیانت و سنت این مردم گرفتند که معلوم نیست زنده بمانند و بازگشتنش را تماشا کنند.
ما دولتی را تجربه کردیم که در انتهای وعدهگریزی و عهدناپذیری بود. دولتی را تماشا کردیم که در عین فوران گفتارهایی که دم از اسلام و دین و مذهب و موعود و مهدی میزدند، اما تنها کلماتی بودند برای برافراشتن پرچم مردمانی که خوب شناخته بودندشان و خوب میدانستند با کدام کلمهها میتوان به صفشان کرد. مردم از کجا میدانستند به نام خدا به صف میشوند و استفاده صفشان به نام آنها خواهد بود. برای قدرتمداران چه تفاوتی میکرد که این کلمهها چه باشد؟ برای کسی که تنها خواستهاش دوشیدن مردم است، چه تفاوتی میکند با چه کلمهای و با تکیه بر چه سخنانی مردم را به صف کند و رام و آرامشان کند؟ برای کسانی که حتی روشنترین و تفسیرناپذیرترین احکام شریعت را به پای مصلحتهای خودساختهشان ذبح کردند و دروغ و عهدشکنی و نفرتپراکنی و تهمتزنی را به سنت رایج تبدیل کردند -و آنچنان که حضرت رسول امین فرموده است بیشک در سیاهی و عذاب آنچه بنا نهادهاند شریک خواهند بود-، چه تفاوتی میکند دم از اسلام بزند یا ایران؟ چه تفاوتی میکند بر گرده کدامیک سوار شود؟ و چه تفاوتی میکند برایش که وقتی به اندازه کافی از این سواری گرفت، هوس سواری گرفتن از آن یکی کند؟
برخلاف آنچه در آن بیانیه آمده، و اینجا هم اشاراتی کردهام، من معتقد نیستم که «بر هر مسلمانی واجب است تا تبعیت خود را از ولی فقیه خود، هم به صورت زبانی و هم به صورت عملی اثبات کند.»؛ چرا که این گزاره پیچیده شده در ظاهر شرعی، و متکی به ظواهر دینی، هیچ مستند دینی و شرعی و کلامی ندارد و «وجوب اثبات تبعیت از ولی فقیه بر هر مسلمانی» هیچ وجهی از شرعیت ندارد. ولایتپذیری شأنی از ایمان است و همانند ایمان باید قلبا پذیرفته شود و در عمل ساری باشد؛ نه آنکه ریاکارانه شعاری بر زبان باشد و اثری از آن در عمل نباشد. از این که بگذریم، من از این دولت و رییساش نه انتظار ولایتپذیری دارم و نه انتظار اثبات زبانی یا عملی تبعیت از ولی فقیه. چرا که آنچه باید میدیدیم و میشنیدیم دیدیم و شنیدیم و توقعی چنین، از چنین کسانی بیوجه است. تنها چیزی که باید این دولت و رییساش را به آن امر کرد، دست برداشتن از وعدههای بیجا، دست برداشتن از ادعای ولایتپذیری تا زمانی که نمیخواهد به لوازم ادعای خودش عمل کند، و دست برداشتن از دورویی است. و البته در این میان خدای شاهد است که این توقعها هم به جایی نمیرسد. و خدا میداند که اگر حمایتهای بیاندازه از این دولت، مجلس شورای اسلامی را اینچنین ضعیف و بیجان نمیکرد که بنشیند و تماشا کند و مانند مردم کوچه و بازار شعار بدهد، لبهای ما اینچنین داغدار و مضطرب نبود و دلهای ما اینچنین نگران اینکه فردا چه میشود نمیشد.
گرچه پیش از این اینجا نوشتهام که آنچه مسئله و مشکل اساسی است این دولت و شخص رییساش نیست و گناه اصلی به گردن کسانی است که بادکنکی تا این اندازه بی جان و دور افتاده از اصل را چنان باد کردند که توانست خود را نماد تامّ جمهوری اسلامی ایران، و نماد اصیل اسلام و بارزترین نماد عدالتخواهی جا بزند؛ آن هم در حالی که شعلههای عطش اینان برای قدرت، و زدن ریشه اصول و ارزشهای انسانی و اسلامی چنان واضح بود که تنها با پروپاگاندای بیمانند و دمیدن در هویتگرایی قبیلهای و دور مانده از اصول مسلم اسلام و شریعت اسلامی توانستند رگ خواب مردمان را به دست بگیرند. و تلختر و آزارندهتر آنکه توانستند بزرگانی را به دنبال خود بکشند و از آنها برای افزودن بر کیسه قدرت خویش بدوشند که اینک باید شب و روز بر درگاه الاهی توبه آرند و اشک بریزند. بزرگانی که آبهایی از جوی دیانت و سنت این مردم گرفتند که معلوم نیست زنده بمانند و بازگشتنش را تماشا کنند.
ما دولتی را تجربه کردیم که در انتهای وعدهگریزی و عهدناپذیری بود. دولتی را تماشا کردیم که در عین فوران گفتارهایی که دم از اسلام و دین و مذهب و موعود و مهدی میزدند، اما تنها کلماتی بودند برای برافراشتن پرچم مردمانی که خوب شناخته بودندشان و خوب میدانستند با کدام کلمهها میتوان به صفشان کرد. مردم از کجا میدانستند به نام خدا به صف میشوند و استفاده صفشان به نام آنها خواهد بود. برای قدرتمداران چه تفاوتی میکرد که این کلمهها چه باشد؟ برای کسی که تنها خواستهاش دوشیدن مردم است، چه تفاوتی میکند با چه کلمهای و با تکیه بر چه سخنانی مردم را به صف کند و رام و آرامشان کند؟ برای کسانی که حتی روشنترین و تفسیرناپذیرترین احکام شریعت را به پای مصلحتهای خودساختهشان ذبح کردند و دروغ و عهدشکنی و نفرتپراکنی و تهمتزنی را به سنت رایج تبدیل کردند -و آنچنان که حضرت رسول امین فرموده است بیشک در سیاهی و عذاب آنچه بنا نهادهاند شریک خواهند بود-، چه تفاوتی میکند دم از اسلام بزند یا ایران؟ چه تفاوتی میکند بر گرده کدامیک سوار شود؟ و چه تفاوتی میکند برایش که وقتی به اندازه کافی از این سواری گرفت، هوس سواری گرفتن از آن یکی کند؟
برخلاف آنچه در آن بیانیه آمده، و اینجا هم اشاراتی کردهام، من معتقد نیستم که «بر هر مسلمانی واجب است تا تبعیت خود را از ولی فقیه خود، هم به صورت زبانی و هم به صورت عملی اثبات کند.»؛ چرا که این گزاره پیچیده شده در ظاهر شرعی، و متکی به ظواهر دینی، هیچ مستند دینی و شرعی و کلامی ندارد و «وجوب اثبات تبعیت از ولی فقیه بر هر مسلمانی» هیچ وجهی از شرعیت ندارد. ولایتپذیری شأنی از ایمان است و همانند ایمان باید قلبا پذیرفته شود و در عمل ساری باشد؛ نه آنکه ریاکارانه شعاری بر زبان باشد و اثری از آن در عمل نباشد. از این که بگذریم، من از این دولت و رییساش نه انتظار ولایتپذیری دارم و نه انتظار اثبات زبانی یا عملی تبعیت از ولی فقیه. چرا که آنچه باید میدیدیم و میشنیدیم دیدیم و شنیدیم و توقعی چنین، از چنین کسانی بیوجه است. تنها چیزی که باید این دولت و رییساش را به آن امر کرد، دست برداشتن از وعدههای بیجا، دست برداشتن از ادعای ولایتپذیری تا زمانی که نمیخواهد به لوازم ادعای خودش عمل کند، و دست برداشتن از دورویی است. و البته در این میان خدای شاهد است که این توقعها هم به جایی نمیرسد. و خدا میداند که اگر حمایتهای بیاندازه از این دولت، مجلس شورای اسلامی را اینچنین ضعیف و بیجان نمیکرد که بنشیند و تماشا کند و مانند مردم کوچه و بازار شعار بدهد، لبهای ما اینچنین داغدار و مضطرب نبود و دلهای ما اینچنین نگران اینکه فردا چه میشود نمیشد.
- ۹۰/۰۲/۱۷
به جز پاراگراف آخر که می توان پذیرفتش بقیه اش از نظر من از آب گل آلود چیزی برای خود برداشتن است...
قالب قبلی قشنگ تر نبود؟