سلام

آخرین مطالب

۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۸۸ ثبت شده است

همه ی وجوه مسئله

چهارشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۱۲:۳۵ ق.ظ

چند سطر اول باید کمی بی‌ربط بگویم. مثلا بگویم اینکه من می‌خواهم این حرف‌ها را اینجا بزنم، تنها در حد بلند فکر کردن است و هیچ کارکرد دیگری ندارد.

فکر کنید آن نقطه‌ی انتهای سطر پیش، نقطه ویرگول بوده و این سطر در ادامه‌ی همان است. چرا که حداکثر بازدید اینجا به 40 هم نرسیده تا امروز؛ البته این که دلیل نمی‌شود البته. دلیل اصلی این است که حرفی که می‌خواهم بزنم، چون معرفتی است، هیچ ابایی از گفتن آن ندارم؛ این وبلاگ متروکه که هیچ؛ هر جای دیگری هم که باشد.

احتمالا بتوانم مقادیر زیادی دلیل از عقل و نقل و سیره فراهم کنم تا اثبات کنم آدم باید بتواند به همه چیز با عقل خودش برسد، و بتواند عقل خودش را راضی کند از عقیده و عمل‌اش. حالا ممکن است من به این نتیجه برسم که مثلا درباره‌ی فلان موضوع باید صددرصد عقل‌ام را بگذارم کنار و دنباله‌رو عقل کس دیگری باشم؛‌ اما به هر حال همین گزاره را باید با عقل خودم بفهمم.

از آنجا که گزاره‌ی پیشین مطلق است، پس مطلق است دیگر! و هیچ اما و اگر و الایی ندارد. من به ولایت مطلقه‌ی فقیه معتقدم؛ با تمام لوازم و مقتضاهایش. اما این دلیل نمی‌شود که عقل‌تعطیل باشم. پیش از آنکه جلوتر بروم، باید یک تفکیک انجام بدهم. من فکر می‌کنم، و در محدوده‌ی فکر کردنم محدودیتی نمی‌بینم. و اینکه ولی فقیه چگونه فکر می‌کند و در فلان مورد چه نظری دارد، نمی‌تواند فکر مرا تغییر دهد؛ گرچه فکر ولی فقیه و شیوه‌ی تحلیل او، می‌تواند مرا در رسیدن به تحلیل درست‌تر و پختگی بیشتر کمک کند.

این از لحاظ فکر کردن!

اما از لحاظ رفتاری، خودم را ملزم به عمل به لوازم ولایت مطلقه‌ی فقیه می‌دانم؛ و اگر -مثلا- ولی فقیه، حکمی کرد برای انجام یا ترک کاری، بی‌توجه به فکر خودم، آنچه را انجام بدهم یا انجام ندهم، که حکم ولی فقیه است؛ البته تا جایی که آن حکم را از لوازم ولایت مطلقه‌ی فقیه بدانم؛ مثلا به نظر حکم به اینکه «در انتخابات سال 88، به دکتر احمدی‌نژاد رای بدهید»، از لوازم ولایت مطلقه‌ی فقیه نیست. بنابراین حتی اگر ولی فقیه هم‌چه حکمی بدهد، خودم را ملزم به اطاعت این حکم نمی‌بینم، اما به هر حال تا جایی که اقتضای عمل به لوازم ولایت مطلقه‌ی فقیه است، اجازه‌ی دخالت تحلیل‌های خودم را نمی‌دهم. و از آن سو، عمل به لوازم ولایت فقیه را هم لزوما به معنای تغییر تحلیل‌های خودم نمی‌دانم.

باز هم اینجا جای آمدن به سطر بعد نبود؛ ولی چه چاره که بند پیشین، بلندترین بندی بوده که تا اینجا نوشته‌ام. مثلا حکم ولی فقیه این بوده که نباید دولت را تخریب کرد؛ و نظر من این بوده -مثلا- که دولت را باید با تمام توان تخریب کرد. در این صورت، وظیفه‌ی خودم می‌دانم هیچ کاری نکنم که بنابر نظر ولی فقیه، تخریب تلقی شود.

فکر می‌کنم همه‌ی وجوه مسئله را بیان کردم. خوش حال‌ام.

یک چیز دیگر هم بگویم. در همان حال که مثلا وظیفه‌ی خودم می‌دانم دولت را تخریب نکنم، این حق را برای خودم قایلم که در یک فضای معرفتی، از فکر خودم دفاع کنم و برای نظر خودم استدلال بیاورم.

این شد همه‌ی وجوه مسئله! مثال‌ها همه‌گی برای درک عینی‌تر از مسئله است.

  • حسن اجرایی

مسجدهای دوست داشتنی ام

شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۱۲:۴۳ ق.ظ

خب این درست که خیلی دیر شده، اما چاره‌ای نیست، باید بنویسم. یک بار باید با تمام وجود از پیچک سر به هوای عزیز که لطف کرد و دعوت‌ام کرد تشکر کنم، و بعد هم از اینکه این همه با تاخیر می‌نویسم پوزش بطلبم.

نزدیکی خانه‌مان یک مسجد قدیمی بود؛ مسجد حضرت صاحب‌الزمان. مسجد متروکی بود و پیرمردی که همان نزدیکی‌ها بقالی داشت، آنجا اذان می‌گفت و هر که می‌خواست می‌رفت مسجد، و خبری از نماز جماعت هم نبود.

گه‌گاه می‌رفتم. یک درخت توت هم داشت. یکی دو تا از دوستانم هم گه‌گاه می‌آمدند، و با اینکه ساختمان‌اش خیلی قدیمی بود، اما برای‌ام زیبا و دوست‌داشتنی بود.

همان سال‌ها بود که خراب‌اش کردند تا یک مسجد جدید و بهتر بسازند. مسجد حضرت صاحب‌الزمان، این روزها بزرگ‌تر، زیباتر است و به لطف کولرها و پنجره‌های‌اش تابستان‌ها هوای خیلی بهتری دارد، ولی هر چه بود،‌ آن مسجد خواستنی‌تر بود. گرچه این روزها شلوغ‌تر شده و نماز جماعت هم دارد.

آن مسجد را که خراب کردند، همان گه‌گاه می‌رفتم مسجد دیگری که دورتر بود، و معمولا نماز جماعت هم داشت. بگذریم.

یکی دیگر از مسجدهای دوست‌داشتنی‌ام، مسجد امام حسین است. بله. می‌دانم. باید نشانی دقیق‌تر بدهم. از اولین کوچه‌ی راست بلوار امین قم که بروید داخل، به راحتی این مسجد را می‌شود دید. زیاد گذارم به این مسجد نمی‌افتاد البته، اما یک ماه مبارک زیبا و به یاد ماندنی از این مسجد در یادم مانده که حتی اگر تا پایان عمر هم پایم به آنجا نرسد، یکی از زیباترین‌هاست مسجد امام حسین علیه‌السلام.

و مسجد آخر، مسجد مدرسه‌ی معصومیه‌ی قم؛ مسجدی که تنها یک مسجد نبود. نمی‌خواهم ارزش‌گذاری کنم، اما به هر حال در شکل‌گیری تفکر سیاسی من و خیلی‌های دیگر خیلی مهم و تاثیرگذار بود. و شاید هنوز هم باشد. نه. دیگر نیست!

یادش به خیر. چه نوشته‌ی بی‌مایه‌ای شد. به جای این‌که به بازی تن بدهم، نشسته‌ام و خاطرات خودم را زنده می‌کنم. امیدوارم پیچک سر به هوای عزیز ببخشد. همیشه بعد از نماز و تعقیب‌ها، «اللهم کن لولیک…» می‌خواندیم. آن مسجد یک ملودی ویژه برای خواندن این دعا داشت. دلم برای آن روزها و آن مسجد و آن مدرسه و همه‌ی آدم‌های معمولی و حتی بامزه و حتی‌تر بی‌مزه‌اش تنگ شده. فایده‌ای ندارد البته! از دست رفته.

  • حسن اجرایی

بی قانونیِ قانون شده

دوشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۰۳:۰۳ ب.ظ

اصلا مهم نیست آقای محمد مایلی‌کهن که مثلا خیلی هم اصولگراست، و مثلا طرفدار آقای دکتر احمدی‌نژاد هم هست، و خیلی هم آدم ظاهر‌الصلاحی هست مثلا، دقیقا چه حرف‌هایی زده.

اینکه من به این آدم حسودی‌ام می‌شود، به کنار! چیزی که برایم جذاب، جالب، تلخ، بامزه، و تراژیک است، حقوق مختلفی است که آدم‌های مختلف در جمهوری اسلامی ایران دارند.

بالاخره یکی از شاخصه‌های بچه‌ها مقایسه کردن است. آقای عباس سلیمی نمین به خاطر یادآوری چند نکته درباره‌ی دانشگاه آزاد اسلامی، از جمله مبالغ انتقالی به بانک شعبه‌ی زبرجد، به پیشگاه دادگاه می‌رود.

خانم رکسانا صابری، دستگیر می‌شود و در کمتر از دو ماه به اتهام جاسوسی، محکوم به تحمل هشت سال زندان می‌شود.

خانم فاطمه‌ی رجبی، دارد زندگی می‌کند، و دست‌کم من که خبری از بازداشت یا تذکر یا درخواست آرام بودن از سوی دستگاه‌های امنیتی، اطلاعاتی، و یا حتی قضایی به ایشان ندارم.

آقای علیرضا جهانشاهی به اتهام پیاده‌روی نمادین به سوی تهران، و احتمالا به اتهام اعتراض به زمین‌خواری و غیره، بازداشت، زندانی، و غیره می‌شود.

jenaayat

گفتند نهادینه کردن قانون‌گرایی و قانون‌مندی و این‌ها وقت می‌خواهد، گفتیم قبول. گفتند باز هم وقت می‌خواهد گفتیم باز هم قبول.

در روزهای پایانی ریاست رییس فعلی قوه قضاییه، همین جا اعلام می‌داریم که ایشان حالا که دارند می‌روند، بی‌زحمت همه‌ی کتاب‌های قانون را نیز با خودشان جمع کنند و ببرند؛ سی سال با داشتن کتاب‌های مختلف قانون و غیره، که به جایی نرسیدیم، حالا شاید بی‌قانون به جایی رسیدیم.

بله. شما خیلی زحمت کشیده‌اید و خیلی هم زحمت می‌کشید. دست‌تان درد نکند. گفته‌ام بچه‌ها یک لوح تقدیر هم برای‌تان آماده کنند.

ما انتظار زیادی نداریم. اگر حرف زدن و فحش دادن و توهین کردن کار خوبی است، اجازه بدهید همه این کار خوب و خوب را انجام بدهند، اگر هم سزای این کارها، خفه شدن و خفه کردن و این چیزهاست، به جان شش عدد بچه‌تان، این کار را در حق قاطبه‌ی حرف زنندگان، فحش دهندگان و توهین کنندگان انجام دهید، تا ما تکلیف خودمان را بدانیم دست کم؛ که آیا پس از نوشتن این نوشته و فرستادن آن روی وبلاگ‌مان، مستحق چه سزایی خواهیم بود.

و با سلام و درود به روح پرفتوح استاد شهرام جزایری؛ و غیره.

  • حسن اجرایی

در ذم خطابه

پنجشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۱۲:۲۲ ب.ظ

به کمک آقای گودر، این‌جا را می‌خواندم. تا امروز هیچ‌کدام از کاندیداهای ریاست‌جمهوری چندان چنگی به دل نزده‌اند. بعید هم هست اتفاق دیگری بیفتد.

نمی‌دانم آن دو بند اول نوشته‌ی خوابگرد مدح است یا ذم. اما هر چه باشد و به هر انگیزه‌ای که نوشته شده باشد، از نظر من مدح است.

نمی‌دانم بگویم بروید آنجا و همان دو بند را بخوانید یا خودم بخشی از آن را همین جا بیاورم. «میرحسین موسوی، خاتمی نیست؛ چون فن خطابه نمی‌داند، زیاد لبخند نمی‌زند، سخنرانی حماسی و شورانگیز نمی‌کند، حتا به‌تازگی، دستان‌اش را هم به رغم اصرار خبرنگاران بالا نمی‌برد.» این ابتدای نوشته‌ی خوابگرد است.

منِ دهه‌ی شستی ترجیح می‌دهم کسی رییس‌جمهور بشود که اصلا ذره‌ای خطابه بلد نباشد. ترجیح می‌دهم کسی رییس‌جمهور باشد که اصلا بلد نباشد وقت سخنرانی زیاد لبخند بزند. منِ دهه‌ی شستی ترجیح می‌دهم رییس جمهورم با کلمه‌ها به شیرینی ور نرود.

من رییس جمهور می‌خواهم. من ترجیح می‌دهم هر کسی کار خودش را بکند. میرحسین موسوی را دوست دارم. رییس جمهور من نمی‌تواند میرحسین موسوی باشد؛ اما کاش کسی که رییس جمهور می‌شود، بلد نباشد منبر برود و بحث عوض کند و مغالطه کند.

هنوز تردید دارم آیا خوابگرد آن دو بند آغازین نوشته‌اش را برای مدح آورده یا ذم، اما کاش برای مدح آورده باشد.

کاش رییس جمهور دولت دهم، مانند خاتمی نباشد؛ کاش کاریزما و محبوبیت نداشته باشد. کاش وقتی وارد سالن دیدار با اهل فرهنگ و هنر می‌شود، سالن به هوا نرود و دست زدن تا حد درد آمدن کف دست‌ها کش پیدا نکند. کاش هیچ‌کس از دیدن رییس جمهور احساساتی نشود و شعارهای زیبا و شورانگیز سر ندهد.

بله. ادبیات خیلی چیز خوبی است؛ برای نشان دادن؛ نه برای کور کردن.

  • حسن اجرایی