دست کم در رفتار شخصی مان!
راهنمایی که بودم، یک ناظم چاق و بددهن داشتیم، که این روزها لاغر شده، و البته دبیرستان که بودم، فهمیدم بددهنیاش را فقط ما، آن هم توی مدرسه میتوانستهایم ببینیم وگرنه انسان شوخ و خوشاخلاقی است بیرون از مدرسه!
این روزها نمیدانم هنوز آن عادت بامزهاش را دارد یا نه؛ اما آن روزها، هر چند دقیقه یک بار، با قسمتی از حاشیهی کف دست، میزد به کمربندش؛ انگار شلوارش کمی پایین آمده باشد، و با این کار بخواهد درستاش کند.
چند وقتی است دچار این عادت شدهام. کاری که هیچ فایدهای ندارد. در عرض یک ثانیه احساس میکنی شلوارت چند میلیمتر از آنچه باید باشد پایینتر است. و معلوم نیست این کار چه چیزی را درست میکند جز محو کردن چند دقیقهای یک توهم! علاوه بر بیفایده بودن، بد و زشت هم هست؛ آن هم از دید دیگران؛ دیوانه که نه! اما بامزه جلوه میکنم احتمالا وقتی همچه کاری میکنم، یا شاید هم همان دیوانه اصلا!
اصلا چرا آدم باید به کاری عادت کند که حتی اگر از دید دیگران بد نباشد، برای خودش بیفایده باشد؟ راه علاج این عادتهای بیمورد و بیفایده چیست اصلا؟ دیشب وقتی دستم ناخودآگاه این کار را کرد، به این فکر کردم که کی وقت مقابله با این عادت است؟ همین الان باید دستم را گاز بگیرم تا دستکم چند ساعتی یادم بماند و این اتفاق باز نیفتد؟ یا باید حواسم را جمع کنم و بار دیگر همان لحظه جلو دستم را بگیرم؟
تا دیشب میگفتم حواسام را جمع میکنم که بار دیگر آقای دست از این کارهای بیفایده و بیمورد که علاوه بر خودم ممکن است برای دیگران هم ناخوشآیند باشد، مرتکب نشود. اما دیشب، دیدم فایده ندارد؛ باید خشنتر باشم با خودم. همهی این کنش، یک لحظه اتفاق میافتد، و مدیریت کردناش دقیقا همان چند لحظهی پیش از انجام چیزی مانند محال است، پس باید در همین گیر و دار تنبیهی برای دستام دست و پا کنم که «بار دیگر»ی در کار نباشد اصلا.
- ۱ نظر
- ۱۳ تیر ۸۸ ، ۰۵:۰۶