سلام

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «emam khomeini» ثبت شده است

خواندن امام، واسطه نمی‌خواهد

شنبه, ۸ خرداد ۱۳۸۹، ۰۱:۰۵ ق.ظ

امام خمینی رحمةالله علیه را از نزدیک ندیده‌ام؛ چیزی هم از روزهای زندگی ایشان یادم نمی‌آید؛ اینچنین‌اند بسیاری از هم‌نسلان من. هابیل البته امام را از نزدیک دیده و خواسته دربارهٔ خاطره‌های‌مان از او بنویسیم. به احترام دعوت بزرگوارانهٔ «نسیم حیات»، و محبت «یک فنجان فکر»، آنچه فکر می‌کنم چند نسل اخیر از امام آموخته‌اند را در این چند سطر می‌نویسم.

[caption id="attachment_629" align="alignleft" width="216" caption="مسیح بود. فراوان مُرده زنده کرد."]مسیح بود. میلیون‌ها مُرده را زنده کرد.[/caption]

1- سیدروح‌الله موسوی خمینی، حقیقتا «مجدِّد اسلام» است. بی‌غلو، امام خمینی رحمةالله علیه، یک جامعهٔ مُرده و خمود و جمودزده را با اتکا به اسلام زنده کرد؛ جامعه‌ای که هر از چندی صدایی از آن بلند می‌شد و با هزار بهانه به خاموشی می‌نشست و اگر خود خاموش نمی‌شد، با سرنیزه خفه می‌شد. جامعه‌ای که حاکمان بی‌مقدارش، بزرگی خویش را در سربازی دیگران می‌دیدند نه خدمت‌گزاری به مردم خویش. جامعه‌ای که ظلم‌پذیری در آن، دلایل و توجیه‌های فراوان، و انگیزه‌های قوی داشت؛ حتی توجیه‌ها و دلایل فراوان اسلامی به ادعای مدعیان‌اش.

2- یک فقیه شیعه، که حتی در میان فقهای هم دورهٔ خویش هم غریب بود، به ما آموخت که در برابر ظلم نباید سکوت کرد. به ما آموخت که قرار نیست به امید فراهم شدن شرایط تاثیر امر به معروف و نهی از منکر نشست و قرن‌ها ظلم را تحمل کرد. خمینی به چند نسل آموخت که ادعای ظل‌الاسلامی کسی، و ادعای مسلمانی کسی، و نمایش زیارت رفتن و حج‌گزاری، کافی نیست برای صلاحیت حاکمیت. امام خمینی به ما آموخت که شرایط تاثیر امر به معروف و نهی از منکر را باید ساخت؛ بی‌هراس از طعن دوست و دشمن و بی‌ترس از کمبود هم‌راه و هر کمبود دیگری؛ تنها با اتکا به خدا و اتکا به اسلام.

3- ما از امام خمینی هیچ نمی‌دانیم. امام خمینی معصوم و بی‌اشتباه نبود، اما اسلام را زنده کرد. کاش اگر علاقه‌ای به او داریم، یا حتی اگر می‌خواهیم او را نقد کنیم، تلقی‌ها و برداشت‌ها و ذهنیت‌های مبهم و علیل ذهنی‌مان از او را بیرون بریزیم و دست‌کم در یک موضوع خاص، بی‌واسطه سراغ گفته‌های و سخنانش برویم و با او مانند یک انسان رفتار کنیم. انسانی که با وجود معصوم نبودن‌اش، چنان حرکتی در انداخته است که «بی‌نظیر» خیلی کم است برای وصف کردن‌اش.

4- دوست دارم همین جا یک کتاب هم معرفی کنم. پیشنهاد می‌کنم حتما بخوانید تا دست‌کم بدانیم از چه کسی حرف می‌زنیم. کاش دست‌کم اندازهٔ خواندن یک کتاب، بتوانیم از تصوری که رسانه‌های مختلف و گاه متضاد برای‌مان از او ساخته‌اند فرار کنیم و به تصور واقعی و بی‌واسطه از او برسیم. «اخلاق کارگزاران»، کتابی است که «دفتر انتشارات اسلامی» وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم منتشر کرده است. این کتاب حاوی سخنان امام با موضوع‌بندی بسیار ریز و کامل، در موضوعاتی مانندِ «صفات مسئولین در نظام اسلامی»، «وظایف مسئولین در مقابل یکدیگر» و «وظایف مردم و مسئولین در مقابل یکدیگر» است. متن کتاب را اینجا می‌توانید بگیرید؛ کم‌تر از 500 کیلوبایت.

در پایان دعوت می‌کنم از کوثرانه، دغدغه‌ها، زهرا، تورجان، گل‌دختر، و بی‌خوابی‌های یک برنامه‌نویس.

  • حسن اجرایی

امام خمینی؛ ولی فقیه یا کاریزما؟

دوشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۸۸، ۱۲:۵۹ ق.ظ

نامه‌ی حجت‌الاسلام سیدحسن خمینی به سیدعزت‌الله ضرغامی رییس سازمان صداوسیما، بهانه‌ی خوبی است برای بیان سه نکته. نامه را اگر ندیده‌اید یا نمی‌دانید داستان‌اش چیست، اینجا می‌توانید بخوانید.

1- آنچه امروز مورد اعتراض سیدحسن خمینی است، رفتاری نیست که این روزها بروز کرده باشد و تنها مختص این روزها و رخ‌دادهای پس از انتخابات ریاست جمهوری خرداد 88 باشد. و به علاوه رفتاری هم نیست که تنها در یک جا و یک حزب و یک قبیله جریان داشته باشد. استفاده‌ی ابزاری از امام خمینی برای رسیدن به قدرت و ماندن در آن را می‌توان در رفتارهای همیشگی -تقریبا- همه‌ی گروه‌ها و قبایل سیاسی یافت.

رفتار صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران نیز، غیر از این نبوده است تا امروز؛ چرا که حضور امام خمینی، سخنان امام، و آرمان‌ها و راهبردهای او تنها در حد مبتذل‌ترین و بی‌مصرف‌ترین و کلیشه‌ای‌ترین روش‌ها و برنامه‌ها و مناسبت‌ها مانده و هیچ‌گاه امام خمینی آنگونه که بوده و آنگونه که شایسته‌ی شناختن بوده نشان داده نشده.

با اطمینان می‌توان گفت هم جناح راست و هم جناح چپ، به رغم ادعاهای‌شان که گاه کمرنگ و گاه پررنگ، امام را تقدیس می‌کنند، هیچ‌گاه نخواسته‌اند امام خمینی را آنگونه که بوده بپذیرند. و از آن رو که جسارت و شجاعت نقد امام یا نقد شیوه‌ی حکومت‌داری‌اش را هم نداشته‌اند، همیشه تلاش کرده‌اند او را تفسیر به رای کنند و آنچه از او نمایش بدهند که موجب جلو افتادن و پیشرفت خودشان می‌شود.

و این سخیف‌ترین شیوه‌ی چنگ انداختن بر وجود شخصیتی است که بی‌شک در جامعیت شخصیتی، و در بیدارسازی مردم، و زنده کردن اسلام، در قرن‌های اخیر بی‌مانند است. این رفتار نهادهای فرهنگی از جمله صداوسیما، و همچنین جناح‌ها و احزاب و گروه‌های سیاسی مختلف اوج نفاق و دورویی است؛ که از یک‌سو وانمود می‌کنند به الف تا یای سخنان و رفتارها و حتی سکوت‌های امام خمینی اقتدای بی چون و چرا کرده‌اند و از سویی بی‌پروا هر گفته و نگفته‌ای از امام را تفسیر به رای و تفسیر بر خلاف نص می‌کنند. البته در این میان تلخی کم‌کاری و سستی نهادهای حاکمیتی بسیار آزاردهنده‌تر از دیگران است.

متاسفانه امام خمینی برای اینان، از سطح یک ولی فقیه، رهبر و مرجع مذهبی، به تنها یک کاریزما و شخصیت بانفوذ سیاسی تقلیل یافته، و تنها برای حل بحران‌ها و پیش انداختن خودشان در جنگ‌ها و بازی‌ها بر او چنگ می‌اندازند و تقطیع‌اش می‌کنند و آن می‌کنند که می‌بینیم.

2- سیدحسن خمینی به سیدعزت‌الله ضرغامی اعتراض کرده است که چرا در یک برنامه، چهره‌ی امام مخدوش شده است. جزییات اعتراض را در همان لینک ببینید تا تقطیع نکرده باشم. این مغالطه یا مچ‌گیری نیست اگر از سیدحسن خمینی بپرسیم چرا تاکنون اینچنین اعتراض‌های جدی و کتبی‌ای به صداوسیما نکرده؟ در نامه‌شان گفته‌اند «عمق تاثیرگذاری برنامه‌های تلویزیون به گونه‌ای است که محتاج تذکر کتبی است»؛ آیا تنها انگیزه‌ی کتبی کردن این اعترض همین بوده؟ و آیا استفاده‌ی سیاسی صریح و تاویل‌آمیز صداوسیما از سخنان امام خمینی در محکوم کردن جناح مقابل انگیزه‌ی اصلی نبوده است؟

اعتراض به اشتباه‌ها و خطاها و کم‌کاری‌های صداوسیما البته کار پسندیده‌ای است؛ اما کاش سیدحسن خمینی برای پاسداری از میراث امام خمینی، مانند خود صداوسیما نباشد که در شرایط معمولی و عادی، خبری از امام خمینی و سخنان و اندیشه‌های او در صداوسیما نیست، اما شرایط که به اینجا می‌رسد، هر استفاده‌ی ابزاری، سیاسی و مبتذلی از امام می‌کنند. کاش سیدحسن خمینی، اولین نامه‌ی کتبی اعتراضی به صداوسیما را تنها و تنها به حرمت امام عزیز نوشته باشد؛ نه فقط برای جلوگیری از تاثیر پخش آن قطعه‌ها علیه اصلاح‌طلبان.

3- در بند پیش از آخر این نامه اینگونه آمده: «به حکم وظیفه فرزندی امام، نسبت به این اشتباه فاحش صداوسیما و تصمیم گیرندگان چنین موضوعاتی، اعتراض جدی دارم». مایل‌ام بدانم اشاره به فرزندی امام، چه وجهی در این نامه دارد؟ و وظیفه‌ی فرزندی امام چه معنایی دارد که سیدحسن خمینی با توسل به این عبارت خواسته اعتراض جدی خود را ابراز کند. آیا مثلا همین نامه را اگر کسی غیر از فرزند امام می‌نوشت، قضیه تفاوت می‌کرد؟

شاید البته مسئله‌ی مهمی نباشد و ایشان به لوازم این عبارت توجه نداشته باشد، اما دست‌کم فرزند امام راحل باید بداند که همه‌ی شهروندان قرار است با هم مساوی‌ باشند و «اعتراض جدی» فرزند امام راحل، با اعتراض دیگران نباید تفاوتی بکند؛ گرچه عادات مبتذلی از این دست هنوز در عمیق‌ترین رفتارهای ما جاری است.

شاید وجهی داشت اگر سیدحسن خمینی به حکم وظیفه‌ی ریاست بر موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمة‌الله‌علیه، یا حتی به حکم یک شهروند عادی این نامه را می‌نوشت،‌ اما نامه نوشتن به حکم وظیفه‌ی فرزندی امام هیچ جایی ندارد، مگر آنکه منظورشان فرزندی معنوی باشد.

  • حسن اجرایی