لذت تماشای سخت و تلخ
یکی از لذتهای بزرگ زندگیام، دستکم این یکی دو سال اخیر، «لذت تماشا» بوده است. لذت تماشای آدمهای مختلفی که در برابر دیدن یک رخداد، رفتارهای متضادی میکنند.
[caption id="attachment_116" align="alignleft" width="210" caption="کوه، و آدمهای تماشایی"]بله. دربارهی رخدادهای همین روزها حرف میزنم. این درست که برای من خیلی جالب است که بدانم بالاخره اسفندیار مشایی یا همان اسفندیار رحیم مشایی معاون اول رییس جمهور میماند یا نه، اما چیزی که بسیار بیش از آن جالب و دیدنی است، حرفها و سکوتها و نگاههای آدمهایی است که میشناسمشان و حتی نمیشناسمشان.
شاید بگویی این خیلی خودخواهی و سهلانگاری سیاسی است که در میانهی این فتنه و آزمون، من بنشینم اینجا و ذرهبینام را روی آدمها بگیرم و تماشایشان کنم؛ اما باور کن این کار با همهی لذتی که دارد، تلخ هم هست. بالاخره همان کسی که هزار وظیفه و مسئولیت سیاسی مهم و تاثیرگذار دارد، وظایفی دارد و من هم وظایفی؛ و من هم فکر میکنم دستکم یکی از وظیفههایم همین است این روزها.
شاید برای زندگی من، و شاید حتی آرمانهای من، تفاوت زیادی نکند که اسفندیار مشایی معاون اول رییس جمهور بماند یا برود پی کار پیشیناش، یا حتی از دولت و مسئولیتهای رسمی برود. شاید البته! اما مطمئنا خیلی برای من تفاوت میکند که رفتارهای مختلف آدمهای مختلف را ببینم؛ انسانهایی که شاید اگر جنگ و درگیری و فتنه و بلایی نباشد، همه خوب و اسطورهای به چشم بیایند، اما در میانهی این فتنههاست که میتوان خوب دیدشان، و خوب ارزیابیشان کرد.
و نتیجه اینکه بهترین روزها برای عبرت گرفتن و یاد گرفتن و رسیدن به بایدها و نبایدها و هست و نیستهای تازه، همین روزهاست؛ روزهایی که اگر از دستشان بدهیم و خوب و درست به تماشا سپریشان نکنیم، معلوم نیست کی روز و روزگار دیگری پیش بیاید که بتوانیم خودمان را در آینهی رفتارها و گفتارهای دیگران ببینیم.
این روزها بارها از خودم پرسیدهام و میپرسم که اگر جای آقای الف بودم چه میکردم، و اگر جای آقای ب بودم چه میکردم تا آخر. وظیفهی سخت و تلخی است این تماشا.
- - -
:) خوشحالم. ولی فعلا به همین قدرش قانع باشید!