نثر ناپاکیزه
از یک طرف میخواهی کتاب را بخوانی و تمامش کنی و چیز یاد بگیری، از آن طرف اما خواندنش سخت و دشوار است. نه که کلمات دشوار و عبارات ثقیل داشته باشد، نه؛ برای کسی چون من که خیلی وقت است هر چه خواندهام نثر روان و خوشخوان داشته، خیلی سخت است خواندن کتابی که معلوم نیست این چه ادبیاتیه آخه داره این کتاب؟ حرصم از این در میاد که اون اولش کلی تشکر کرده از ویراستار که این همه زحمت کشیده براش. بگذریم.
به هر حال باید بخوانم. نتیجهٔ داستان خواندن و نثر روان خواندن و وبلاگ خوب خواندن این است که نتوانی کتاب خوب و پرمحتوا اما بدفرم و ناپاکیزه بخوانی. هی هوس میکنم با نویسنده تماس بگیرم و بهش بگم مجانی برات بازنویسی میکنم اصلا برای چاپهای بعدی.
یکشنبه 30 آبان 89
- ۰ نظر
- ۳۰ آبان ۸۹ ، ۲۱:۵۵