سلام

آخرین مطالب

۷ مطلب با موضوع «weblog» ثبت شده است

در همین حد

سه شنبه, ۶ مهر ۱۳۸۹، ۰۳:۵۰ ب.ظ

1- سعایت‌پیشگان بسیار پرتلاش و مسئولیت‌شناس، انگار علاقه‌ای به استفاده از امکانات سادهٔ انسانی ندارند؛ و ترجیح می‌دهند برای گفتن حرف‌هایشان، از گفت و گوی رو در رو یا ایمیل یا تلفن کمک نگیرند. اما این دلیل نمی‌شود که مسئولیت‌هاشان را انجام ندهند. اینجا می‌نشینند و می‌گویند فلانی در انتخابات طرفدار موسوی بوده است و آنجا می‌نشینند و می‌گویند فلانی سبز شده است و یک جای دیگر هم لابد حرف‌هایی دیگر.

البته سعایت‌پیشگان بسیار پرتلاش، باید خیلی کول، باحال، بامزه، بانمک، خوش‌حال، خوش‌نمک، و غیره باشند که همچه حرف‌های بانمکی بزنند. ولی درک کنید که مسئولیت‌شناسی این حرف‌ها سرش نمی‌شود. برای انجام بعضی مسئولیت‌ها، حتی باید دروغ گفت، حتی باید تهمت زد، و حتی باید دروغ‌های شاخ‌دار کودکانه گفت. حالا اینکه دروغگو و تهمت‌زن و غیبت‌کن، موفق به کسب مدال «فاسق» می‌شود هم چندان اهمیتی ندارد لابد براشان.

2- وبلاگ‌ام چند روزی است فیلتر شده. پیگیری کرده‌ام و تا اینجا می‌گویند توی لیستی هستم که باید کارشناس ببیند و نظر بدهد که آیا وبلاگ‌ام پاک‌سازی شده یا نه. هنوز دقیقا نمی‌دانم کدام نوشته‌ام دست‌مایهٔ کمک بازدیدهای ناچیز اینجا به بالا رفتن رتبهٔ بازدید صفحهٔ مورد نظر شده است. البته بنابر گفته‌های یک نفر، تقریبا متوجه شدم قضیه از چه قرار بوده است. به هر حال نوشتهٔ مورد نظر را از وبلاگ‌ام برداشتم.

اگر آنچه به من گفته شده درست باشد، فیلتر شدن اینجا به نظر من کاملا اشتباه و نتیجهٔ‌ یک سوءتفاهم بزرگ و البته تلخ بوده است. چرا که به زعم آنان دلیل، و به اعتقاد من بهانهٔ حضرات برای فیلتر کردن اینجا را نه می‌توان به ظاهر آن نوشتهٔ من مستند کرد، و نه می‌توان از لابه‌لای تشبیه‌ها و استعارات، آن نوشته را موصوف به آن وصف شناخت. گرچه من همچنان منتظرم تا دلیل فیلتر شدن اینجا را مستقیما از آنها بشنوم.

3- سال گذشته چند سطر نوشته‌ام و عنوان‌اش را گذاشتم «همهٔ وجوه مسئله». اینجا می‌توانید بخوانید. پس از آن، برایم بسیار جالب و آموزنده بود که بسیاری از آنها که خود را معتقد، پیرو و ملتزم به ولایت فقیه می‌دانند، نگاه کاملا سیاسی عرفی، و در بسیاری مسایل نگاه نظامی به این موضوع دارند؛ نه معرفتی و کلامی و اعتقادی. جالب بود چرا که می‌دیدم با یک مسئلهٔ کاملا اعتقادی و معرفتی، رفتاری می‌کنند که گویا تعریف‌شان از «اعتقاد» به جای آنکه مبتنی بر فهم و باور قلبی و عقلی یا عقلایی باشد، تنها مبتنی بر رفتار و نمایش و ادعاست.

برایم بسیار آموزنده بود وقتی می‌دیدم کسانی مسئول تقسیم برچسب‌هایی مانند «ضدولایت فقیه»، «ضدانقلاب» و غیره شده‌اند، که علاوه بر آنکه هیچ تفاوتی میان اعتقاد به ولایت فقیه، و التزام به آن قایل نیستند، هیچ التزام رفتاری‌ای هم ندارند، و تنها نشانهٔ اعتقادشان به ولایت فقیه، ادعا و نمایشی است که دارند. و آموزنده‌تر آنکه بارها در زبان و نگاه کسانی متهم به عدم اعتقاد به ولایت فقیه شدم که التزام نداشتن‌شان به ولایت فقیه، روشن بود. و به‌تان حق می‌دهم اگر باور نکنید؛ اما کسانی را مسئول تقسیم همین برچسب‌ها دیدم که حتی مسلمان نبودند؛ چه رسد به شیعه و معتقد به ولایت فقیه. گویا راه میان‌بر قبولی ادعای ولایت‌پذیری بعضی‌ها، این است که به چند نفر بی هیچ دلیلی برچسب ولایت‌ناپذیری و غیره بچسبانند.

4- فراوان یاد گرفته‌ایم. فراوان یاد می‌گیریم. از تهمت شنیدن فراوان یاد گرفته‌ایم. از فیلتر شدن فراوان چیزها یاد گرفته‌ایم. البته خیلی چیزها هم از قبل یاد گرفته‌ایم؛ مثلا از منزوی شدن کسانی همچون عماد افروغ یا محمد خوش‌چهره. البته گلایه‌ای نمی‌توان از کسی داشت. اتفاقا شیرینی باورها و اعتقادات همین‌هاست که تنها شاهدش، حجت درونی‌ات باشد. حالا چه این اعتقاد، اسلام باشد، چه تشیع باشد، و چه ولایت فقیه.

  • حسن اجرایی

ماراتن سکوت

دوشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۸۹، ۰۸:۵۰ ب.ظ

راحت‌ترین انتخاب این است که صبر کنی بیفتد، بعد بروی بالای سرش و فریاد بزنی و همه را خبر کنی وافتخار کنی که «من از اول‌اش هم می‌دانستم» و «می‌دانستم آخرش چه می‌شود» و این‌جور حرف‌ها.

سختی کار تنها این است که باید اولین نفری باشی که می‌گوید «من از اول‌اش هم می‌دانستم»، چون در این موارد فراوان‌اند کسانی که از اول‌اش می‌دانسته‌اند عاقبت‌اش افتادن بوده است.

اگر هم می‌خواهی سخت‌ترین کار را بکنی، و تن به تلخی بدهی، باید از همان اولین قدم نادرست، صدایت را بلند کنی. البته فراوان‌اند آنهایی که از همان اولین قدم ناراست متوجه می‌شوند، اما همه که مثل تو سری که درد نمی‌کند را نمی‌بندند.

تازه باید فکر کنی که اگر گفت «حالا من این همه درست راه رفتم، چیزی نگفتی، اومدی گیر دادی به این یکی؟» چه جوابی به‌ش بدهی. یا اگر گفت «اگه علی ساربونه، می‌دونه شترُ کجا بخوابونه»، چه  جوابی بدهی. و بسیار سخنانی از این دست.

این را هم یادت باشد؛ برای چندمین بار می‌گویم. همه می‌دانند، اما نمی‌خواهند حرفی بزنند. پس فکری هم به حال تنهایی خودت بکن. آن هم تنهایی در میان کسانی که کجی را می‌بینند اما وانمود می‌کنند نیست و در کمین لحظهٔ افتادن‌اند. بهتر نیست تو هم صبر کنی وقتی افتاد داد بزنی؟

  • حسن اجرایی

نه!

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۸۹، ۱۰:۴۲ ب.ظ

چهل روز سکوت، استراحت خوبی بود. این چند سطر، یعنی اینکه به دو جملهٔ نوشتهٔ پیشین پای‌بند نمانده‌ام و باز آمده‌ام سر همین خانه. چه بود آن دو جمله؟ این: «اینجا دیگر حرفی گفته نخواهد شد و کلمه‌ای نوشته نخواهد شد. اینجا خانه‌ای بود برای حرف‌های سادهٔ من؛ که به پای اعجوبگی شما ذبح می‌شود.»

ذبح نمی‌شود. نتوانستم. حتی وبلاگ تازه‌ای آغاز کردم. همان جا حرف زدم و وبلاگ نوشتم. اما نشد. اینجا خانهٔ همیشگی من خواهد بود. ان‌شاءالله. خودنویسی خودآدم‌پندارانهٔ مستور در این نوشته را ببخشایید.

  • حسن اجرایی

پایان - مرگ بر استکبار

دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۸۹، ۰۳:۱۰ ق.ظ

شش ماه پیش بود. هر دو وبلاگ‌ام -دودینگ‌هاوس.وردپرس.کام و دودینگ‌هاوس.کام- را در سایت ساماندهی ثبت کردم. با نام واقعی و نشانی واقعی و شماره تلفن و هر چیز دیگری که می‌خواست. همین کار کافی بود برای اینکه توهم کنم تنها در صورتی وبلاگ‌ام فیلتر می‌شود که مرتکب یکی از مصادیق مادهٔ 21 قانون جرایم رایانه‌ای شده باشم. توهم بچه‌گانه‌ای بود. من به قانون شما پای‌بند بودم؛ شما به قانون خودتان دهن‌کجی می‌کنید.

گلیم ما کجاست بالاخره قربان؟
حضرت فیلترینگ! کمیتهٔ بسیار مهم فیلترینگ! کاش آن‌قدر شجاعت و جسارت داشتید که بی هیچ ملاحظه‌ای، یک سایت اطلاع‌رسانی داشتید، و همهٔ دلایل مخفی و غیرمخفی‌تان را اعلام می‌کردید، تا همه می‌دانستیم فیلتر کردن سرتاسری وردپرس، بیش از آنکه متکی به قانون باشد، متکی به تصمیم است. در آن صورت، دست‌کم اعتماد آنهایی که به مسئولیت‌اندیشی و ایمان‌تان باور دارند را از دست نمی‌دادید. کاش دست‌کم اعتماد دوستان و هم‌فکران‌تان برای‌تان ذره‌ای اهمیت داشت.

[caption id="attachment_693" align="alignleft" width="240" caption="مشترک گرامی شوید؛ پیش از آنکه..."][/caption]

سایت‌های خبری معتدل و قانون‌گرا را فیلتر کنید، وبلاگ‌های «خودی» را فیلتر کنید، آهستان را فیلتر کنید، اصلا همهٔ اینترنت را فیلتر کنید. اعتراض‌ای نداریم. تنها اعتراض‌مان این است که چرا نمی‌گویید. چرا در غاری خزیده‌اید و معلوم نیست کارتان به چه کسی سود می‌رساند و به چه کسی ضرر. وردپرس فدای سرتان؛ فقط اعلام کنید، تا بدانیم هیچ امیدی به آزاد شدن‌اش نیست و فکری به حال خودمان بکنیم.

دوست و دشمن هم سرتان نمی‌شود
آن اوایل فکر می‌کردم با «صدای مخالف» مشکل دارید، اما این روزها می‌بینیم شما با هیچ چیزی مشکل ندارید. انگار دارید تمرین تیراندازی می‌کنید. انگار نشسته‌اید توی همان غار، و از داخل غار تاریک، تیر می‌اندازید و لابد توکل بر خدا کرده‌اید. از غار اگر بیایید بیرون، راضی نمی‌شوید به اینکه هم خرچنگ‌زاده فیلتر باشد و هم آهستان و هم مریم‌نوشت و هم دودینگ‌هاوس و هم رادیو فردا. خدا مرا ببخشد اگر  این حرف‌ام لغزش از کلام حق باشد اما مطمئن‌اید یک معصوم زنده در میان صاحبان وبلاگ‌هایی که فیلتر کرده‌اید نیست؟

اینترنت = فیلترشکن
چنان افراط کرده‌اید، و چنان تیرهای‌تان را بر هر صفحهٔ سیاه و سفیدی آوار کرده‌اید که «فیلترشکن» کلمهٔ سیاهی نیست امروز. این ظلم‌ای است که شما روا داشته‌اید. ظلم کمی نیست. امروز شاید ساعت‌ها وقت و هزینه از من و شما و هر کس دیگر تلف کند اگر بخواهیم کسی را پیدا کنیم که وبلاگ‌نویس باشد و از فیلترشکن استفاده نکرده باشد؛ یا حتی با اینترنت سر و کار داشته باشد و با فیلترشکن دم‌خور نباشد. فیلترشکن چیز بدی است؟ وی‌پی‌ان بد است؟ قبح این بدها را شما با افراط‌های‌تان ریخته‌اید. چه خوب گفته‌اند افراط بنویس؛ تفریط بخوان.

تقاضا از شما، ذلت محض است
امروز رجوع به شما برای شنیدن علت فیلتر شدن یک وبلاگ و تقاضا برای رفع فیلترینگ، تفاوتی با رجوع به ظالم و جائر ندارد. رفتار شما، از واضح‌ترین و غیرقابل انکارترین مصادیق استکبار ابلیسی و تکبر فرعونی است. شما صلاحیت ندارید. صلاحیت اعتراض شنیدن هم ندارید؛ شما که حضور صداهای مخالف که هیچ، حتی حضور موافقان و هواداران خودتان را هم نمی‌توانید تحمل کنید؛ شما که نه قدرشناس‌اید و نه هوشمند؛ شما که همهٔ انجام وظیفه‌تان در بستن و بستن و بستن خلاصه شده؛ حتی چشم و گوش خودتان را هم بسته‌اید. شده‌اید کارخانهٔ پنبه‌سازی. صد رحمت به دوران جاهلیت.

پایان دودینگ‌هاوس
آقای کمیتهٔ فیلترینگ! این وبلاگ ارزش‌ای ندارد؛ دست‌کم در برابر خیل وبلاگ‌ها و سایت‌های آگاهی‌بخش و روشن‌اندیشی که فیلتر کرده‌اید و خیل صداهایی که خفه کرده‌اید، مانند موری است در میانهٔ لشکری. اینجا دیگر حرفی گفته نخواهد شد و کلمه‌ای نوشته نخواهد شد. اینجا خانه‌ای بود برای حرف‌های سادهٔ من؛ که به پای اعجوبگی شما ذبح می‌شود. وبلاگستان فارسی از پی‌آمدهای غارنشینی شما به تنگ آمده است اما برای‌تان کف می‌زند. تماشای شما، ملال‌انگیزترین روزهای ما را بارانی می‌کند. اینجا هم فدای یک لحظه پیادگی شما. تیراندازی از درون غار تاریک، نوش جان. روزگار به کام.

  • حسن اجرایی

خواندن امام، واسطه نمی‌خواهد

شنبه, ۸ خرداد ۱۳۸۹، ۰۱:۰۵ ق.ظ

امام خمینی رحمةالله علیه را از نزدیک ندیده‌ام؛ چیزی هم از روزهای زندگی ایشان یادم نمی‌آید؛ اینچنین‌اند بسیاری از هم‌نسلان من. هابیل البته امام را از نزدیک دیده و خواسته دربارهٔ خاطره‌های‌مان از او بنویسیم. به احترام دعوت بزرگوارانهٔ «نسیم حیات»، و محبت «یک فنجان فکر»، آنچه فکر می‌کنم چند نسل اخیر از امام آموخته‌اند را در این چند سطر می‌نویسم.

[caption id="attachment_629" align="alignleft" width="216" caption="مسیح بود. فراوان مُرده زنده کرد."]مسیح بود. میلیون‌ها مُرده را زنده کرد.[/caption]

1- سیدروح‌الله موسوی خمینی، حقیقتا «مجدِّد اسلام» است. بی‌غلو، امام خمینی رحمةالله علیه، یک جامعهٔ مُرده و خمود و جمودزده را با اتکا به اسلام زنده کرد؛ جامعه‌ای که هر از چندی صدایی از آن بلند می‌شد و با هزار بهانه به خاموشی می‌نشست و اگر خود خاموش نمی‌شد، با سرنیزه خفه می‌شد. جامعه‌ای که حاکمان بی‌مقدارش، بزرگی خویش را در سربازی دیگران می‌دیدند نه خدمت‌گزاری به مردم خویش. جامعه‌ای که ظلم‌پذیری در آن، دلایل و توجیه‌های فراوان، و انگیزه‌های قوی داشت؛ حتی توجیه‌ها و دلایل فراوان اسلامی به ادعای مدعیان‌اش.

2- یک فقیه شیعه، که حتی در میان فقهای هم دورهٔ خویش هم غریب بود، به ما آموخت که در برابر ظلم نباید سکوت کرد. به ما آموخت که قرار نیست به امید فراهم شدن شرایط تاثیر امر به معروف و نهی از منکر نشست و قرن‌ها ظلم را تحمل کرد. خمینی به چند نسل آموخت که ادعای ظل‌الاسلامی کسی، و ادعای مسلمانی کسی، و نمایش زیارت رفتن و حج‌گزاری، کافی نیست برای صلاحیت حاکمیت. امام خمینی به ما آموخت که شرایط تاثیر امر به معروف و نهی از منکر را باید ساخت؛ بی‌هراس از طعن دوست و دشمن و بی‌ترس از کمبود هم‌راه و هر کمبود دیگری؛ تنها با اتکا به خدا و اتکا به اسلام.

3- ما از امام خمینی هیچ نمی‌دانیم. امام خمینی معصوم و بی‌اشتباه نبود، اما اسلام را زنده کرد. کاش اگر علاقه‌ای به او داریم، یا حتی اگر می‌خواهیم او را نقد کنیم، تلقی‌ها و برداشت‌ها و ذهنیت‌های مبهم و علیل ذهنی‌مان از او را بیرون بریزیم و دست‌کم در یک موضوع خاص، بی‌واسطه سراغ گفته‌های و سخنانش برویم و با او مانند یک انسان رفتار کنیم. انسانی که با وجود معصوم نبودن‌اش، چنان حرکتی در انداخته است که «بی‌نظیر» خیلی کم است برای وصف کردن‌اش.

4- دوست دارم همین جا یک کتاب هم معرفی کنم. پیشنهاد می‌کنم حتما بخوانید تا دست‌کم بدانیم از چه کسی حرف می‌زنیم. کاش دست‌کم اندازهٔ خواندن یک کتاب، بتوانیم از تصوری که رسانه‌های مختلف و گاه متضاد برای‌مان از او ساخته‌اند فرار کنیم و به تصور واقعی و بی‌واسطه از او برسیم. «اخلاق کارگزاران»، کتابی است که «دفتر انتشارات اسلامی» وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم منتشر کرده است. این کتاب حاوی سخنان امام با موضوع‌بندی بسیار ریز و کامل، در موضوعاتی مانندِ «صفات مسئولین در نظام اسلامی»، «وظایف مسئولین در مقابل یکدیگر» و «وظایف مردم و مسئولین در مقابل یکدیگر» است. متن کتاب را اینجا می‌توانید بگیرید؛ کم‌تر از 500 کیلوبایت.

در پایان دعوت می‌کنم از کوثرانه، دغدغه‌ها، زهرا، تورجان، گل‌دختر، و بی‌خوابی‌های یک برنامه‌نویس.

  • حسن اجرایی

هشت پرسش و هجده پاسخ

چهارشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۸۹، ۱۱:۱۶ ب.ظ

همیشه معلم‌ها از تعطیلی‌های زیاد شاکی بودند که دانش‌آموزها از فضای درس خواندن دور می‌شوند و تا برگردند به هوای درس و مدرسه و تحصیل، دست‌کم یکی دو هفته طول می‌کشد. سخت می‌شود نوشتن بعد از دو هفته بی‌نوشتن!

این نوشته برای اجابت دعوت برادر عزیزم تقی دژاکام در وبلاگ آب و آتش است. بازی سه‌تایی‌ها اینجا توضیح داده شده و من سعی می‌کنم چند سوال را پاسخ بگویم؛ گرچه احتمالا فرصت تمام شده و خارج از وقت است الان!

1- بازی‌نوشته‌ی «خانه کتاب اشا»یم را چند روز پیش اینجا نوشته‌ام.

2- سه فیلم ایرانی‌ای که دیده‌ام و دوست داشته‌ام و فکر می‌کنم برای خیلی‌ها دیدنی است، «به همین سادگی»ِ میرکریمی، «لیلا»ی مهرجویی و «میم مثل مادر»ِ ملاقلی‌پور. و سه فیلم غیرایرانی که دیده‌ام و دوست داشته‌ام، «غرور و تعصب»، «پیانیست»، و «اسامه»ی صدیق برمک.

4- بهترین قطعه‌های موسیقی که تاکنون شنیده‌ام شاید آلبوم «شب سکوت کویر»ِ محمدرضا شجریان، قطعه‌ی «بهار من گذشته شاید»ِ آلبوم «سیاه و سفید»ِ عبدالحسین مختاباد، و قطعه‌ای از آلبوم «گریه بی‌بهانه»ی سیدحسام‌الدین سراج که «ای کاش تمام ابرها پیغام تو بود» بخشی از آن است.

6- شخصیت‌های سیاسی دوست‌داشتنی؟ وقت حرف زدن از شخصیت‌های سیاسی، نباید از دوست داشتن حرف زد؛ باید از مسئولیت و اخلاق و خلوص حرف زد. ترجیح می‌دهم در پاسخ به این سوال بگویم صدا و ترانه‌های سالار عقیلی، محمد اصفهانی و عبدالحسین مختاباد، جزیی از زندگی من‌اند.

7- می‌خواهم به سه نشریه‌ی ایرانی جایزه بدهم؟ به روزنامه‌ی شرق، برای نوآوری‌های بزرگ در روزنامه‌نگاری، به روزنامه‌ی کیهان، برای آزادی و جسارت بی‌مانند، و به نشریه‌ی مثلث برای ژورنالیزم اصولگرایانه‌ی واقعی.

8- کار سختی است انتخاب سه وبلاگ برتر فارسی‌زبان. از وبلاگ «وب2» و «ملکوت» بسیار آموخته‌ام، و از خواندن «دغدغه‌هایم» بسیار لذت برده‌ام و یاد گرفته‌ام. و البته نام بردن از سه تا، در میان این همه وبلاگ دوست داشتنی، علاوه بر سختی‌اش، بی‌انصافی است. وبلاگ‌هایی که همین کنار وبلاگ زیر عنوان «دوستان» لینک شده‌اند، بسیاری‌شان برای من برترین‌ها هستند.

فکر می‌کنم همین اندازه پاسخ به سوال‌ها کافی باشد. نوشتن در وبلاگ با GPRS همراه اول را هم تجربه نکرده‌ بودیم که کردیم!

  • حسن اجرایی

یک

چهارشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۸۸، ۱۲:۵۵ ق.ظ

اینجا آغاز یک وبلاگ است. آغاز اولین وبلاگ من البته نه! چون من پیش از این چند وبلاگ دیگر هم داشته‌ام. و البته هنوز هم دارم؛ اما این «دارم» معنایش این نیست که چیزی هم درشان می‌نویسم.

[caption id="attachment_62" align="alignleft" width="270" caption="شور شیرین ساختن خانه‌ی تازه"]yek[/caption]
چه زیبا و شیرین و دوست‌داشتنی است نوشتن اولین نوشته‌ی یک وبلاگ. تجربه کرده‌ای؟ به همین یک لذت‌اش هم که شده، می‌ارزد آدم وبلاگ داشته باشد.

چیز سختی است که یک نقطه بگذاری آخر یک وبلاگ و تمام‌اش کنی، و بروی از یک جای دیگر شروع کنی. سال گذشته، حول و حوش همین روزها بود که دست از وبلاگ اولم برداشتم و به جای دیگری پناه بردم. و چه دردناک بود که می‌دانستم نوشتنِ خانه‌ای را آغاز کرده‌ام که دیر یا زود باید رهایش کنم و سراغ خانه‌ی دیگری بروم.

و آن خانه‌ی دیگر همین جاست.

خوش آمدی. اگر این چند سطر را از فید می‌خوانی، دو حالت دارد؛ یا نشانی آن فید http://feedproxy.google.com/doodinghouse است، که همه چیز عالی است! و اگر چیز دیگری است، بهترین کار این است که حذف‌اش کنی و همین را به آقا یا خانم فیدخوان‌ات اضافه کنی و تمام.

طراحی و پیاده‌سازی دودینگ‌هاوس، نتیجه‌ی تلاش دوست عزیزم محمدعلی طائبی است؛ البته تا اندازه‌ای هم تحمیل سلایق خودم! باید همین جا از محمدعلی تشکر کنم.

درباره‌ی اسم وبلاگ اینجا چیزهایی نوشته‌ام که شاید به درد بخورد. سعی می‌کنم وبلاگم موضوع نداشته باشد. واضح‌تر بگویم؛ سعی می‌کنم وبلاگم تنها یک موضوع نداشته باشد.

  • حسن اجرایی