سلام

آخرین مطالب

۶ مطلب در شهریور ۱۳۸۸ ثبت شده است

بی حالت ب، انسانی نیست

شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۸۸، ۰۳:۳۳ ب.ظ

با این نگاه، شباهت این دو نفر خیلی زیاد است. هر دو روزگاری در رفتارشان چنان جدی و مطمئن بوده‌اند، که کاربرد وصف «تندروی» برای هیچ کدام‌شان تعجب‌برانگیز نبوده است. اگر نخواهم از کلمه‌های مبهم استفاده کنم،‌ باید بگویم هر دو از آن دسته افرادی بوده‌اند که در میان هم‌فکران و هم‌کیشان فکری و سیاسی‌شان، پیش‌رو بوده‌اند.

درباره‌ی مسعود دهنمکی و محمدعلی

  • حسن اجرایی

دشمن‌شاد نمی‌شویم

سه شنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۸۸، ۰۲:۴۱ ق.ظ

برای من مهم است. مهم است که تصمیمی که می‌گیرم و رفتاری که می‌کنم، مال خودم باشد، و خودم برایش فکر کرده باشم و خودم سبک و سنگین‌اش کرده باشم. برایم مهم است که خودم بتوانم مسئولیت رفتارهایم را به عهده بگیرم حتی اگر بتوانم راحت بگویم چون فلان کس -که قدرش بزرگ است- چنین گفته، من هم چنان می‌کنم.

فراوان پیش می‌آید که یک رفتار انسانی به رویارویی دو اولویت برسد. تصور کن می‌خواهیم به یکی از مسئولان جمهوری اسلامی انتقاد کنیم که چرا وظیفه‌ی قانونی‌اش را انجام نمی‌دهد یا به قانون پای‌بند نیست. این مورد می‌تواند چند اصل مهم را رویاروی هم کند. اینجاست که چاره‌ای نداریم جز این‌که تکلیف خودمان را -دست‌کم برای خودمان- روشن کنیم و اصل‌ها را به ترتیب ردیف کنیم تا هر کدام قدر خود را بدانند، و بدانند اندازه‌شان چیست.

درباره‌ی انتقاد از مسئولان در جمهوری اسلامی، چند اصل وجود دارد:

1- یکی از بایسته‌های بنیادین پای‌بندی به آرمان‌های انقلاب و جمهوری اسلامی، دقت و ریزبینی در برابر انحراف‌ها و خطاهای احتمالی، سهوی یا عمدی مسئولان است. لازمه‌ی این کار، صراحت، بی‌باکی، و جمود بر اصول روشن انقلاب و نظام اسلامی و قانون است. یکی از بزرگ‌ترین راه‌زن‌های این بایسته‌ی مهم، تعهدات جریانی و سکوت‌های با توجیه «شرایط حساس» و «جلوگیری از سوء استفاده»ی دشمنان است. رویارویی اول: «انتقاد به مسئولان» و «سوءاستفاده‌ی دشمن».

2- باید دید انتقاد کردن روشن و شفاف از یک مسئول، با استناد به قانون، چگونه می‌تواند «سوءاستفاده»ی دشمن را نتیجه بدهد. دشمن از چه چیزی خوشحال می‌شود؟ دشمن از چه چیزی شاد می‌شود؟ آیا دشمن از جمود ما بر قوانین و اصول‌مان شاد می‌شود؟ و آیا اگر کسانی با صراحت بخواهند کجی‌ها و اباحی‌گری‌ها و ناپای‌بندی‌های یک مسئول را به رخ نظام بکشند و به نظام جمهوری اسلامی فشار بیاورند تا آن را اصلاح کند و با متخلف برخورد کند، کدام اصل ترجیح دارد. اگر برای اصلاح یک کجی، چاره‌ای جز صراحت و شفافیت در ابراز انتقاد نباشد، کدام یک از این دو اصل اولویت دارند؟ رویارویی دوم: «پاک کردن دامن نظام از کجی‌ها» و «شادی و سوءاستفاده‌ی دشمن».

جمهوری اسلامی ایران، از ابتدای عمر خود، اصل مهم استقلال سیاسی را حفظ کرده است. و توانسته به دشمنان ثابت کند که راه خود را می‌رود و اهمیتی به ریسه‌ها و بغض‌های دشمنان نمی‌دهد. به نظر من در هر دو رویارویی بالا، «شادی و سوءاستفاده‌ی دشمن»، هیچ اهمیتی ندارد، چون هم «انتقاد به مسئولان»، و هم «پاک کردن دامن نظام از کجی‌ها»، هر دو امور مثبت و لازمی هستند و در هر حال، ناامید شدن دشمن را نتیجه می‌دهند و حتی اگر شادی زودگذر و چند روزه‌ای به دشمن هدیه کند، باز هم ترجیح دارد.

یک مثال می‌زنم. حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی، در اولین نماز جمعه‌ی پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری، برای به کرسی نشاندن نظر خود در باب مسامحه با معترضان، خیلی کوتاه به «سوءاستفاده‌ی دشمن» اشاره کردند و خواستند مخاطبان خود را به این نتیجه برسانند که برای دشمن‌شاد نشدن، چاره‌ای جز مسامحه و آرام کردن فضای پس از انتخابات نیست. من با این استدلال آقای هاشمی کاملا مخالف‌ام. ما اگر قرار بود حساب ریسه و بغض دشمن را بکنیم، پای به رسمیت نشناختن رژیم جعلی این همه فرصت از دست نمی‌دادیم، و پای رسیدن به انرژی هسته‌ای، تا این اندازه تن به شنیدن تندی و تندخویی غربی‌ها نمی‌دادیم و هزاران فرصت‌های از دست رفته‌ای که برای به دست آوردن استقلال امروز -به درستی- وانهاده‌ایم.

یک موضوع دیگر می‌ماند. شاید بگویی «حتی اگر بتوان از «شادی و سوءاستفاده‌ی دشمن» در برابر «پاک کردن دامن نظام از کجی‌ها» گذشت، نمی‌توان گذشت از «سوءاستفاده‌ی دشمن» در برابر «انتقاد به مسئولان» بی آن‌که فایده‌ و نتیجه‌ی روشنی برای انتقاد تصور بشود؛ و بی آن‌که احتمال تاثیر آن، بیش از احتمال ابتر ماندن‌اش باشد.

در جواب می‌گویم «انتقاد به مسئولان» برای گوش‌زد کردن کجی‌ها و بر حذر داشتن‌شان از اشتباه و خطا، از آن دست اموری است که حتی نمایش‌شان هم برای پاک ماندن حاکمیت لازم است. چون همین «نمایش انتقاد» البته اگر بر مبنای اصول و مبانی انقلاب و نظام انجام بشود، می‌تواند در بلند مدت، مسئولان را -حتی اگر شده- مجبور به پای‌بندی در برابر اصول و مبانی انقلاب و نظام اسلامی کند. به علاوه این نوع «نمایش انتقاد» حقیقتا یکی از مهم‌ترین راه‌های ناامید کردن دشمن و از پایه‌های اصلی جلوگیری از شاد شدن دشمن است؛ چرا که ساختاری که در برابر انحراف اجزایش از آرمان‌ها و اصول، ساکت ننشیند، هیچ‌گاه خموده و سست نمی‌شود.

  • حسن اجرایی

درباره‌ی مرد دهم

يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۸۸، ۰۴:۵۳ ب.ظ

همین چند روز پیش بود که با یک کلیک همه‌اش را فرستادم برود در صحرای عدم خوش بگذراند. شاید اگر می‌دانستم هوس می‌کنم چیزی درباره‌اش بنویسم، نگه‌اش می‌داشتم و به بادش نمی‌دادم. توی اصل قضیه البته تفاوتی نمی‌کند.

[caption id="attachment_268" align="alignleft" width="240" caption="حمایت بی‌تخریب ممکن نیست؟"]mard-e-dahom[/caption]

نمی‌خواستم به محمود احمدی‌نژاد رای بدهم، اما دوست داشتم همه‌ی نوشته‌های وبلاگی درباره‌ی دکتر احمدی‌نژاد را یک‌جا جمع کنم. با چند نفر هم مشورت کردم. خیلی زود فراهم کردن دامنه و هاست و بقیه‌ی کارهای فنی را انجام دادم. و همه چیز آماده بود برای جمع‌آوری نوشته‌هایی که در حمایت از محمود احمدی‌نژاد در یک ماه منتهی به انتخابات ریاست جمهوری نوشته می‌شد.

گرچه هدف اصلی آن کار، حمایت از دکتر احمدی‌نژاد بود، و قرار بود نوشته‌هایی را آن‌جا بگذارم که در حمایت از او و دولت‌اش باشد، یا حداکثر نقد همراه با حمایت؛ اما با خودم عهد کرده بود نوشته‌هایی که به هر نحو حاوی تخریب، توهین یا شایعه‌پراکنی درباره‌ی نامزدهای دیگر بود را منتشر نکنم. کار سختی بود. تلاش برای یافتن نوشته‌هایی که در عین حمایت صریح و همه‌جانبه از دکتر احمدی‌نژاد، وارد تخریب رقیب نشده باشد کار سخت و گاه بی‌نتیجه‌ای بود.

چند روز گشتم و تا جایی که توانستم نوشته‌های وبلاگی را پیدا می‌کردم، اما کم‌کم به این نتیجه رسیدم که یا باید «مرد دهم» را بگذارم کنار، و یا آن عهد اولیه را تخفیف بدهم. فکر می‌کنم مطالب آن‌جا به بیست نرسیده بود. ترجیح دادم ادامه‌اش ندهم، گرچه تلخ بود. و البته تلخ‌تر از ادامه ندادن آن‌جا، گزاره‌ای بود که باعث بستن‌اش شد: «حمایت بی‌تخریب پیدا نمی‌شد».

  • حسن اجرایی

خاله و دایی تازه

يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۸۸، ۰۳:۴۶ ق.ظ

یکی از آن لذت‌هایی که «تا نچشی ندانی»، چند وقتی است نصیب من شده. البته شاید خیلی هم چیز دندان‌گیری نباشد؛ و البته‌تر دردی هم از آدم دوا نمی‌کند این لذت، اما هر چه هست، برای من شیرین و خواستنی است.

کم‌کم شش ماه می‌شود که چند دایی و خاله‌ی تازه پیدا کرده‌ام! گرچه همه‌شان را پیش از این می‌شناختم و از نزدیک هم می‌شناختم و تغییر ویژه‌ای در روابط‌مان ایجاد نشده، اما همین که احساس می‌کنم می‌توانم مثلا به یکی‌شان که پیش از این تنها «زهرا» بود بگویم «خاله زهرا»، برایم لذت‌بخش و دوست‌داشتنی است.

و جالب‌تر این‌که این اتفاق کاملا ناخودآگاه افتاده. و من هیچ برنامه‌ای نریختم برای اینکه حتما این خاله و دایی‌های تازه را به اسم تازه‌شان بشناسم. گه‌گاه که لازم می‌شود درباره‌شان با کسی حرفی بزنم، بی‌هوا اسم‌شان با پیش‌وند از دهن‌ام بیرون می‌پرد. گرچه باید حواس‌ام باشد همه‌جا این ترکیب‌ها را درباره‌شان به زبان نیاورم!

  • حسن اجرایی

درباره‌ی چند سرخودِ وظیفه‌شناس

سه شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۸۸، ۰۸:۴۸ ق.ظ

برای من و بیش‌تر کسانی که می‌شناختم، هیچ اهمیتی نداشت که بتوانیم موسیقی گوش کنیم یا نه. تا جایی که یادم مانده، نه شیفته‌ی موسیقی شنیدن و دنبال کردن موسیقی‌ها و ترانه‌های مختلف بودیم، و نه از شنیدن‌اش فراری و ترسان. اما افاضات مدیران مدرسه، حساس‌مان کرده بود. دست‌کم برای خود من بسیار جالب بود که مدیر مدرسه، یا یکی از معاونان اصلی مدرسه، با صراحت بگوید گوش کردن موسیقی در این مدرسه مطلقا حرام است. و برای روشن کردن حکم، و بیان مرزهایش، می‌گفت حتی آن موسیقی اول اخبار هم گوش کردن‌اش حرام است.

البته این حضرات تنها نبودند. دوستان ما چنان‌که مدیران مدرسه را دارای ولایت می‌دانستند، بر خود فرض می‌دانستند که بی چون و چرا و اما و اگر «چشم» بگویند و حتی اگر می‌خواهند اخبار سراسری را از رادیو بشنوند، هنگام پخش آرم ابتدایی اخبار، صدای رادیو را ببندند. نزدیک‌ترین دوستِ آن روزهایم، یکی از همین‌هایی بود که علاوه بر این‌که خودش شدیدا اغوا شده بود، یکی از سربازان حضرات هم شده بود تا به همه بفهماند که چون آن‌ها گفته‌اند، پس حرام است. و آن‌چنان اغوا شده بود و در سربازی‌اش برای اوامر مدیران مدرسه پیش‌رو بود، که حتی وقتی برای بحث کردن، روی قفسه‌های اتاق‌مان با انگشتانم ضرب می‌گرفتم، می‌گفت این کار را نکن؛ چون ضرب گرفتن با انگشت بر روی قفسه‌های فلزی را تولید موسیقی می‌دانست و کار حرامی بود، و البته شنیدن‌اش هم حرام بود!

[caption id="attachment_243" align="alignleft" width="300" caption="مدرسه‌ی زیبایی است؛ شاید هم زیباترین!"]iranian picture, qom city, photographer: mostafa meraji[/caption]

این حکم،‌ برای بسیاری همچون من، تبدیل به یک بازی شده بود، و برای بسیاری هم یک وظیفه‌ی شرعی غیرقابل سرپیچی، و البته برای آن‌ها این الزام هم وجود داشت که نگذارند کسی موسیقی گوش کند، و اگر با رادیو خودت هم می‌خواستی همان آرم اخبار را گوش کنی، با فشار و بحث و حتی تهدید، چاره‌ای جز پذیرش نمی‌گذاشتند. این داستان دست‌کم مربوط به شش سال پیش است. یک روز به یکی از این‌ها گفتم از نظر من گوش کردن موسیقی حرام نیست. اگر تو فکر می‌کنی حرام است، حق نداری به من تحمیل کنی، اگر خیلی می‌خواهی رعایت کنی،‌ باید از اتاق بروی بیرون تا خدای نکرده به گناه نیفتی؛ و او هم اصرار داشت که نه! لازمه‌ی امر به معروف و نهی از منکر این است که من نگذارم تو هم موسیقی گوش کنی!

بازی من و بسیاری چون من، این شده بود که در فرصت‌های مختلف که یا جلسه‌ی پرسش و پاسخی میان مدیران و ما برگزار می‌شد، یا وقت‌هایی که گذارمان به دفتر حضرات می‌افتاد، بی‌بهانه یا به بهانه‌ای این بحث را پیش می‌کشیدیم. و پاسخ‌ها، هر بار ادامه‌ی بازی را شیرین‌تر می‌کردند. هیچ‌کدام از ما،‌ برای‌مان تفاوتی نمی‌کرد حضرات چه جوابی بدهند، چون شکی نداشتیم که آن‌ها هم‌چه حقی ندارند. اما بازی شیرینی بود. بیش‌تر، از آن رو که جناب ایشان هر بار جوابی می‌دادند که گاه با جواب‌های پیشین‌شان متناقض می‌نمود. یک بار می‌گفتند شما را چه به موسیقی و این اعمال شبهه‌ناک. می‌گفتند شما باید درس‌تان را بخوانید. می‌گفتند اصلا مگر شما آمده‌اید این‌جا که بنشینید و موسیقی گوش کنید. و بعد می‌گفتند برای همین، گوش کردن هر موسیقی‌ای حرام است. یک دلیل اخلاقی را، مستند یک حکم فقهی و شرعی می‌کردند. بار دیگر می‌گفتند واقف مدرسه، از ما چنین خواسته و چنان؛ و شما که در این مدرسه ثبت نام کرده‌اید،‌ ناگزیرید همه‌ی قوانین را رعایت کنید.

و البته افراط حضرات،‌ به تفریط ختم شد، و در طول دو سه سال، اوضاع چنان شد که در زمان مدیریت و معاونت همان‌ها، تلویزیون مدرسه برای پخش برنامه‌های طنز نود شبی شبکه‌ی سوم سیما، پخش اخبار و دیگر مناسبت‌ها، در اختیار بسیج قرار گرفت. هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم آن روزی که هم اتاقی‌ام ضرب گرفتن با انگشت را بر روی قفسه‌ها حرام می‌دانست و دوستان عزیز دیگری که وقتی اخبار گوش می‌کردند، دست‌شان روی پیچ صدا بود تا اگر یک وقت خدای نکرده موسیقی‌ای از رادیو پخش می‌شد،‌ صدایش را ببندند. بازی زیبایی بود برای دیدن دروغ‌گویی‌ها و خرج کردن‌های فراوان از دین و فقه، تنها و تنها برای تحمیل سلیقه‌های شخصی چند نفر، به همه‌ی کسانی که در آن مدرسه زندگی می‌کردند. در این میان چه بی‌چاره و مظلوم بودند دوستان عزیزی که گرفتار اغواگری‌ها و خودخواهی‌ها و بدعت‌گذاری‌های آنان شدند و یکی دو سال بعد، آن همه ولایت‌پذیری و هواداری‌شان، تبدیل به کینه و نفرت شد. گرچه بعضی هیچ‌گاه نخواستند باور کنند که هیچ مدیر مدرسه‌ای، حق ندارد حلال خدا را حرام کند و حرام خدا را حلال.

  • حسن اجرایی

از اختیار انسانی تا کشف ولی

شنبه, ۷ شهریور ۱۳۸۸، ۰۲:۰۲ ق.ظ

شاید خواندن این نوشته، هیچ پیش‌نیازی نداشته باشد؛ اما انگیزه‌ی اصلی پدید آمدن این چند سطر، نوشته‌ی «تاثیر سیاست بر عقیده» است. البته آن‌چه می‌خوانید، درباره‌ی بخش‌های مهم و زیادی از آن نوشته ساکت است و تنها به بخش کوتاهی از آن می‌پردازد که مایه‌ی اصلی مصادره به مطلوب نویسنده‌ی آن نوشته شده است. همین جا لازم است بگویم تنها به کلماتی که خودم نوشته‌ام پای‌بند هستم و کاهی هم اگر بر این تپه افزوده شود، دیگر آنی نیست که من نوشته و تصور و تصدیق کرده‌ام.

[caption id="attachment_212" align="alignleft" width="210" caption="تاثیر سیاست بر عقیده | گام نو"]gaam-e-no[/caption]

در سطور پایانی آن نوشته می‌خوانیم: «استناد نصب ولی فقیه به خدا و پس از آن استناد رئیس جمهور به خدا، که این روزها بارها و بارها از زبان برخی از عالمان سیاست پیشه به گوش می رسد، در حقیقت چشم پوشی از نقش اختیار انسان ها در انتخاب ولی فقیه و رئیس جمهور می باشد.» البته آن‌چه به کار این نوشته می‌آید، با حذف چند عبارت، می‌شود این: «استناد نصب ولی فقیه به خدا، در حقیقت چشم پوشی از نقش اختیار انسان ها در انتخاب ولی فقیه می باشد.»

این جمله، به وضوح دخالت انسان در یک متد -و شیوه‌ی منصوص و متکی به امر مولا- را مساوی «نقش اختیار انسان» می‌داند؛ در حالی که اگر به متن توصیه‌های ائمه‌علیهم‌السلام برای مواجهه با شرایط خاص دوران غیبت مراجعه کنیم، می‌بینیم ایشان همواره دستوراتی داده‌اند و نصایحی بیان کرده‌اند تا مؤمنین در این زمان بدانند باید چه کنند و سراغ چه کسی بروند. اگر بخواهیم دخالت انسان -مثلا دخالت اعضای مجلس خبرگان رهبری در «ولی فقیه» شدن شخص خاص- را مساوی با «نقش اختیار انسان» بدانیم، باید این قاعده را درباره‌ی ولایت و خلافت امیرالمؤمنین پس از رسول الله صلوات‌الله علیهم نیز بگوییم؛ چنان‌که پیامبر خدا بارها امت‌اش را راه‌نمایی کرده بود و راه را به‌شان نشان داده بود، اما پای تشخیص که رسید، آغاز اشتباه امت بود.

همیشه البته همین گونه بوده است. مؤمنان به تکلیف‌شان عمل می‌کنند، و آن‌چه از مولا رسیده را اجابت می‌کنند. و اگر تا جایی که در توان‌شان بوده، به تکلیف‌شان عمل کرده‌اند، می‌توانسته‌اند ادعا کنند که تکلیف از عهده‌شان برداشته شده. همین رفتار را می‌توانیم در استنباط احکام فقهی از سوی فقیهان و مجتهدان هم ببینیم. مسایل و احکام فراوانی هست که دست‌کم در زمانه‌ی غیبت امام معصوم و دسترسی نداشتن به بسیاری از روایات ائمه‌ی هدی و پیامبر مکرم علیهم‌السلام قابل کشف قطعی نیستند. اما چاره‌ای نیست. وقتی نمی‌توان در مسئله‌ای به یقین صد در صدی و کامل رسید، نمی‌توان گفت تکلیفی نیست، بلکه عقل حکم می‌کند به مرتبه‌ی پایین‌تری از یقین عمل کنیم. و همین‌طور پایین‌تر برویم. و در همه‌ی مراتب هم می‌توانیم عمل خودمان را منسوب به امر خدا کنیم، حتی اگر یقین کنیم نتوانسته‌ایم کامل و بی عیب و نقص دستور خدا را انجام بدهیم.

[caption id="attachment_213" align="alignleft" width="300" caption="به صد اگر نمی‌رسیم، نود و نه!"]khobregaan[/caption]

فقیهان و مجتهدان، ابتدا باید بر اساس آن‌چه دارند، و آن‌چه از پیامبر و ائمه علیهم‌السلام دریافت کرده‌اند، به یک متد و شیوه‌ی قابل اطمینان برسند. و پس از آن به استنباط و کشف احکام بپردازند. این شیوه‌ی قابل اطمینان، ممکن است در برخی از موضوعات به حکم کاملا یقینی برسد، و در موضوعاتی دیگر حکمی به غایت ظنی را نتیجه بدهد، اما همان‌گونه که گفتم، عقل حکم می‌کند تا جایی که می‌توانیم، برای رسیدن به حکم خدا تلاش کنیم و به هر چه رسیدیم، به آن عمل کنیم. و یقینا عمل کردن به این ظن حتی با احتمال اینکه حکم واقعی چیز دیگری باشد، منافاتی ندارد.

حال مسئله‌ای که در آن نوشته گویی دیده نشده است، این‌که درست است یک انسان با همه‌ی شاخصه‌های انسانی‌اش جامه‌ی اجتهاد بر تن می‌کند و دست به کشف احکام الاهی -با استفاده از آیات و روایات و سنت و سیره و عقل و دیگر تکیه‌گاه‌های استنباطی- می‌زند اما این انسان خود را ملتزم به روش و شیوه‌ای می‌داند که از قرآن کریم و معصومان برداشت کرده است. درست است که احتمال اشتباه و خطا در این انسان هست، اما او هیچ‌گاه اختیار خود را دخالت نمی‌دهد. ممکن است بی‌اختیار، سلیقه‌ی شخصی‌اش در استنباط یک حکم تزریق شود، اما جایی برای اعمال اختیار انسانی در آن میان نمی‌توان دست و پا کرد.

درباره‌ی نصب و کشف ولی فقیه هم مسئله دقیقا همین‌طور است. ولی فقیه از سوی خدا نصب شده است، و ما باید او را پیدا کنیم؛ البته با ملاک‌هایی که از سوی خود او رسیده است. کسی نمی‌تواند احتمال اشتباه در کشف ولی فقیه را نفی کند؛ اما کسی هم نمی‌تواند ادعا کند دخالت انسان در کشف ولی فقیه -با استفاده از همان توصیه‌ها و دستوراتی که از سوی شارع برای کشف ولی فقیه آمده- را «دخالت اختیار انسانی»، یا «نقش اختیار انسان» در کشف ولی فقیه بداند؛ مگر آن‌که مثلا اعضای مجلس خبرگان، عمدا بخواهند به ملاک‌های کشف ولی فقیه بی‌توجهی کنند و آن را نادیده بگیرند و تنها بر اساس خواست خود ولی فقیه معرفی کنند؛ که در آن صورت، باید گفت آنان نصب کرده‌اند نه کشف.

  • حسن اجرایی