سلام

آخرین مطالب

۴ مطلب در دی ۱۳۹۰ ثبت شده است

نامدگان و رفتگان

دوشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۰، ۰۸:۲۹ ب.ظ
گفته‌اند و می‌گویند که محمود احمدی‌نژاد چنان رفتار کرده و مراوده‌اش با جهان و قدرت‌‌های بزرگ را چنان سامان داده که بهانه‌های فراوانی ساخته برای آنکه ایران به سرزمینی منزوی‌تر و بی‌پناه‌تر تبدیل شود. می‌گویند محمود احمدی‌نژاد حتی اگر فکر می‌کند درست‌ترین و بهترین رفتار و گفتار را هم دارد، در شرایطی که جهان در دستان قدرت‌های بزرگ است و به راحتی می‌توانند ایران را زیر فشار و تحریم و باران قطعنامه بگیرند، نباید آنها را علیه ایران بشوراند و بهانه به دستشان بدهد.
بسیاری از همینان که همین‌ها را به احمدی‌نژاد می‌گویند، در این باره خاتمی را تحسین می‌کنند که با جهان از در گفتگو و تنش‌زدایی درآمد و ده‌ها سفارتخانه بی سفیر به جا مانده از ریاست جمهوری هاشمی را از متروکه شدن نجات داد و به جای ادامه درگیری‌های گذشته و آغاز جدال‌های تازه، بازی را برد-برد در پیش گرفت و دست از کینه‌توزی برداشت و دست‌کم بهانه به دست قدرت‌های زورگو نداد.
سیدمحمد خاتمی البته نه تنها در سیاست خارجی که حتی در سیاست داخلی هم نشان داده به دنبال ادامه دادن جدال‌های گذشته و آغاز درگیری‌های تازه نیست، و شاید همان رفتار را در میانهٔ بحران‌های داخلی هم در پیش گرفته است. بحران‌هایی که کسانی دیگر از جنس خاتمی، به گونه‌ای کاملا متفاوت با آن مواجه شده‌اند. و خاتمی را به سازشکاری و بی‌مایگی متهم کرده‌اند.
گروهی از همان‌ها که رفتار محمود احمدی‌نژاد را سالها تقبیح می‌کردند و سیاست خارجی او را تمثال روشن تنش‌زایی و غوغاسالاری می‌دانستند، و او را متهم به ساختن بهانه برای زورگویان می‌کردند، خود در بحران‌های داخلی و در مواجهه با شرایط سخت سیاست داخلی، چنان کردند که چندان تفاوتی با رفتار احمدی‌نژاد در سیاست خارجی‌اش نداشت و شاید بیش از آنکه رفتار محمود احمدی‌نژاد ایران را در جهان منزوی کرده، رفتار آنها به انزوای بی‌سابقه‌شان در ایران انجامیده است. چه تفاوتی است میان محمود احمدی‌نژاد در میانهٔ بحران سیاست خارجی و میرحسین موسوی در میانهٔ بحران داخلی؟
  • حسن اجرایی

روستای بهشت

يكشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۰، ۰۲:۴۰ ق.ظ
خوشا به حالت ای روستاییکسی هست که این شعر را ندیده و نخوانده و نشنیده باشد؟ این شعر شاید جزئی از خاطره جمعی بخش بزرگی از ملت ایران شده باشد. شعری که همه -احتمالا- حس خوبی بهش دارند و حتی نگاه کردن به تصویر روبرو هم برایشان لذتبخش است. شعری که به آسانی می‌توان با کلمه‌هایش همدلی کرد و آرزوها و حسرت‌های درون آن را فهمید.
اما این شعر که نمادی از همبستگی و همدلی جمع بزرگی از ایرانیان است، چه دارد؟ این شعر چه می‌گوید؟ درست می‌گوید؟ تصور شاعرش از روستا درست است؟ می‌توانیم با اطمینان بگوییم شاعر تا پیش از سرودن این شعر دست‌کم یک ماه را در یک روستا سپری کرده؟
شاید همه این اما و اگرها اشتباه باشد، اما من هر بار این شعر را می‌خوانم، نمی‌توانم با این همه حسرت و آرزوی ریخته در این شعر همدلی کنم. و هر بار با خودم می‌گویم مگر شادی و خرمی را تنها به نام روستا و روستازادگان و روستانشینان نوشته‌اند؟
روستا برای راوی این شعر، روستای واقعی نیست؛ روستای رؤیایی است، در حقیقت جایی است که شهر نباشد. راوی بهشتی زمینی می‌خواهد که اسمش را روستا گذاشته. روستایی که همه شاد و خرم و باصفا هستند و داد و فریادی در آن نیست و همه آزادند و «خوش به حالشان» است و هزار خوبی و زیبایی دیگر.
  • حسن اجرایی

چندین بار

دوشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۰، ۱۲:۲۹ ق.ظ
کار سختی بود. همان روز که به موسیقی متن «شبهای روشن» گفتم زنگ گوشیم باشد، می‌ترسیدم از روزی که برسد و من حالم از موسیقی متن شبهای روشن به هم بخورد و برای همیشه از گوشی و لپتاپ و همه چیزم پرتش کنم بیرون. به اندازه‌ای از آن روز گذشته که یادم نمی‌آید زنگ قبلی گوشیم چه بوده. در این روزها و هفته‌ها و ماهها، مطمئنا وقتهایی هم بوده که گوشیم زنگ خورده و موسیقی متن شبهای روشن پخش کرده و من اخم‌هایم به هم فرو رفته از اینکه دلم نمی‌خواسته جواب بدهم و چاره‌ای جز جواب دادن نداشته‌ام. شاید باید تا امروز ازش دلزده شده باشم. شاید باید تا امروز از گوشی و لپتاپ و همه چیزم پرتش کرده باشم بیرون. اما نکرده‌ام.
شبهای روشن از آن فیلمهایی است که بارها دیده‌ام و دوست دارم باز هم ببینم. این را هم بگویم که یکی از عجایب خلقت یکی بودن کارگردان فیلم‌های و پوپک و مش ماشالا شبهای روشن است. موسیقی متن شبهای روشن را از اینجا بگیرید. چند بار گفتم شبهای روشن؟
  • حسن اجرایی

زندگی یا مبارزه؟

يكشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۰، ۰۵:۲۲ ب.ظ
مثل این است که آدم سالها ته چاه باشد، و تشنه چند دقیقه لمس پاره‌های نور آفتاب باشد و سالها آسمان را از خلال دایره بسته چاه دیده باشد و حالا که با هزار زحمت و زخم و از دست دادن هزار داشته و هزار اندوخته از چاه رهایی یافته، تازه بنشیند و حسرت روزهایی را بخورد که بهانه‌ای و دلیلی برای تلاش داشته است؛ بنشیند و غصه نداشتن بهانه‌هایی را بخورد که آن روزها داشت و این روزها ندارد.
ایوان کلیما، که سالها در اردوگاه‌های کار اجباری به سر برده و سالها در آرزوی تمام شدن خفقان و فشار زندگی کرده، جایی از کتابش با حسرت و اندوه از سالهایی یاد کرده که نویسندگان و هنرمندان چک، با انگیزه و پشتکاری بی‌پایان به تولید آثار هنری و سیاسی مشغول بوده‌اند و سخت‌ترین شرایط آن روزها نتوانسته از پای درشان بیاورد. شرایطی که حتی مجبورشان می‌کرده آثارشان را در کشورهای دیگر منتشر کنند اما آنها برای آرمانشان همه فشارهای جانکاه را به جان می‌خریده‌اند.
جایی از فیلم زندگی دیگران، که به خوبی فشارها و خفقان نظام‌های توتالیتری را تصویر می‌کند، وزیر فرهنگ دولت فرو ریختهٔ توتالیتری، که اینک نه مسئولیتی دارد و نه به دار آویخته شده، هنرمندی را می‌یابد و با او هم‌سخن می‌شود که سالها زیر حاکمیت ترس و کنترل زندگی کرده و از همین وزیر فرهنگ اینک هیچ‌کاره متحمل فشارهای فراوانی شده. آقای وزیر فرهنگ که زمانی مهره‌ای برای آزردن و خفه کردن هنرمندان بوده و اینک به آسودگی نفس می‌کشد، به طعنه جمله‌ای به نمایشنامه‌نویس معروف می‌گوید که چندان تفاوتی با آن حرف‌های ایوان کلیما در «روح پراگ» ندارد.
ایوان کلیما چرا حسرت آن روزها را می‌خورد؟ آن وزیر فرهنگ چرا با یادآوری شور و شوق هنرمندان زمانهٔ خفقان، طعنه می‌زند و می‌گوید «همین بود چیزی که می‌خواستید؟»؟ وزیر فرهنگ کدام حس و کدام عضو آن هنرمند مشهور را نشانه گرفته و با این حرف کجای ذهن آن هنرمند را می‌خواهد ویران کند؟ شاید و شاید مبارزه‌های طولانی، آدمها را از زندگی دور می‌کند. شاید ایوان کلیما زندگی کردن را از یاد برده، و وزیر فرهنگ، می‌خواهد به نمایشنامه‌نویس یادآوری کند که خوشبختی برای او و امثال او، تنها در مبارزه خلاصه شده، نه زندگی.
  • حسن اجرایی