سلام

آخرین مطالب

۵۰ مطلب با موضوع «dide o shenide» ثبت شده است

«پشت به قبله ایستاده‌ای»

يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۸۸، ۰۹:۴۵ ب.ظ

چند روزی از تابستان سال گذشته، میهمان آستان شمس‌الشموس حضرت علی بن موسی علیه‌السلام بودم. در آن روزها و پس از آن، بسیار بیش از آنچه به مهر و مهربانی‌اش چشم داشتم، پاسخ گرفتم و یاری دیدم.

نیمه شبی از آن روزها، از صحن عزیز گوهرشاد وارد حریم مزار امام هشتم علیه‌السلام شدم و رو به ضریح نشستم و زیارتی خواندم و به تماشای خلوص مردمان نشستم. خواستم نماز زیارت بگزارم. هوس کردم رو به بدن مبارک امام هشتم نماز زیارت بخوانم. می‌دانستم نمازهای مستحبی را می‌شود به هر سویی خواند.-و البته اشتباه می‌کردم!-

رو به ضریح که ایستادم، پشت‌ام به قبله بود. آنها که می‌خواستند رکعتی نماز بخوانند، می‌رفتند صحنی دیگر تا نه پشت به قبله نماز بگزارند و نه پشت به ضریح. تکبیر گفتم. آنها که از کنارم می‌گذشتند، هر کدام تذکری می‌دادند و می‌گفتند پشت به قبله ایستاده‌ای.

برخی دیگر که -شاید- نمی‌خواستند نمازم را به هم بزنند، به زایر کناری‌ام می‌گفتند و می‌رفتند. همه‌شان می‌گفتند و می‌رفتند. همه‌شان گویی شکی نداشتند که به این سو نمی‌شود نماز گزارد، اما هیچ‌کدام‌شان به اندازه‌ی یکی دو رکعت نماز، صبر نمی‌کردند تا به من بفهمانند حرف‌شان چیست و چه می‌گویند.

این نوشته شاید ارتباطی به شهادت امام علی بن موسی الرضا علیه‌السلام نداشته باشد، اما این یکی دارد. پارسال نوشته‌ام البته.

  • حسن اجرایی

عشق یعنی این؟

جمعه, ۲۳ بهمن ۱۳۸۸، ۱۲:۲۲ ق.ظ

دست خودت نیست. کاری‌ش هم نمی‌توانی بکنی. آنچنان بر روح و جان‌ات چیره شده که تصور یک لحظه نبودن‌ او، و حتی حس نکردن‌اش برایت از مرگ وحشت‌انگیزتر است. می‌دانی چیست و از کجا آمده، اما این چیزی از سرسپردگی‌ات کم نمی‌کند. روز و شب دو پایت را توی یک کفش می‌کند که «نزدیک‌تر». و تو خودت را هر لحظه نزدیک‌تر و نزدیک‌تر می‌کنی و یک لحظه بی‌خبری و دوری و فاصله را هم تحمل نمی‌کنی؛ و نمی‌توانی تحمل کنی، نه که نخواهی تحمل کنی.

برای اینکه به خودت ثابت کنی دوست‌اش داری و تو و او ندارد، سلیقه‌ی خودت را فدای سلیقه‌ی او می‌کنی؛ علاقه‌هایت را هم؛ اصلا همه‌ی «خود»ت را به پای همه‌ی «خود» او فدا می‌کنی. اما می‌بینی یک جایی نمی‌توانی «خود» خودت را فدای «خود» او کنی؛ اینجاست که «خود» او را فدای «خود» خودت می‌کنی. هدف این است که یکی بشوید، چه اهمیتی دارد «خود» چه کسی فدای یکی شدن بشود.

همان که سراسر وجودت را گرفته و مجبورت می‌کند به این کارها و دست خودت هم نیست، ازت می‌خواهد که زود این کارها را بکنی. می‌خواهد که فاصله‌ها را زود دور بریزی. می‌خواهد که یا او تو بشود و یا تو او. نمی‌پسندد او فکری بکند و تو بی‌خبر باشی. نمی‌پسندد او جایی باشد و تو بی‌خبر باشی. نمی‌پسندد او چیزی بخواهد که تو نمی‌خواهی. نمی‌پسندد او چیزی نخواهد که تو می‌خواهی.

  • حسن اجرایی

نقد قدرت فضیلت است. هیچ استثنا و اما و اگری هم ندارد. اما دیدن بعضی نقدها بسیار جالب و دیدنی است. این را ببینید:

این حرف به معنای این نیست که من پیش از انتخابات از ارتباط ویژه‌ی مشایی و احمدی‌نژاد خبر نداشتم، اتفاقا برعکس، همه ما می‌دانستیم که احمدی‌نژاد یک تار موی اسفندیار را با همه اصولگراها عوض نمی‌کند، اما حقیقتا انتظار نداشتیم که یک مملکت و یک انتخابات و یک ملت، اسیر لج و لجبازی و روابط صمیمانه‌ی دو نفر با هم بشوند که شدند! -منبع-

[caption id="attachment_459" align="alignleft" width="300" caption="با «انتظار نداشتیم» نمی‌توان نقد کرد"]با «انتظار نداشتیم» نمی‌شود نقد کرد[/caption]

نویسنده این انتقاد را به رییس جمهور دارد که چرا «یک مملکت [...]، اسیر [...] روابط صمیمانه‌ی دو نفر با هم» شده. البته نویسنده پیش از این گفته که «می‌دانستیم که احمدی‌نژاد یک تار موی اسفندیار را با همه اصولگراها عوض نمی‌کند». هیچ نقطه‌ی کوری ندارد این انتقاد؟

نکته‌ی اصلی اینجاست؛ نویسنده نوشته «اما حقیقتا انتظار نداشتیم». سوال من این است که چرا انتظار نداشتید؟ دکتر احمدی‌نژاد تعهد داده بود؟ انتقاد نویسنده به چیست؟ دکتر احمدی‌نژاد تعهدی را زیر پا گذاشته؟ در روزهای انتخابات حرفی زده و به آن عمل نکرده درباره‌ی مهندس مشایی؟ آیا مشایی خودش را و عقایدش را مخفی کرده؟ آیا هیچکدام از این دو، خودشان و عقاید و رفتارشان را پنهان کرده و دورویی کرده‌اند که انتظار شما غیر از آنچه بوده که شده؟

همانطور که گفتم، نقد قدرت فضیلت است، اما این نقد نیست. قرار نیست کسی که نقد می‌کند، فقط فشار بیاورد، گرچه یکی از کارکردهای نقد قدرت، فشار به قدرت برای اصلاح خویش است.

گرچه معتقدم سیاستمداران و شخصیت‌هایی مانند دکتر احمدی‌نژاد و مهندس مشایی که تقریبا هر چه می‌خواهند می‌گویند و هر چه می‌خواهند می‌کنند را باید با نقد درست محدود کرد و وادارشان کرد به درست و سنجیده رفتار کردن، اما باید این روحیه‌ی این دو را با افتخار تحسین کرد که در بسیاری از مسایل، دورویی‌های مرسوم در جامعه را کنار زده و نشان داده‌اند که دست‌کم در این مسایل، حاضر نیستند به بهانه‌ی نقد نشدن و تقدیس شدن، خودشان را بپوشانند.

با «اما حقیقتا انتظار نداشتیم» نمی‌شود نقد کرد؛ تنها می‌توان گلایه کرد. کسی اگر احمدی‌نژاد را انتخاب کرده، گول نخورده؛ چون او دست‌کم در انتخابات خرداد 88 ناشناخته نبوده، و همه‌ی خودش را پیش از آن به نمایش گذاشته.

  • حسن اجرایی

قانون کیلویی چند اصولا

جمعه, ۲۵ دی ۱۳۸۸، ۰۳:۱۰ ب.ظ

اصل نهم قانون اساسی همین جمهوری اسلامی ایران می‌گوید:

در جمهوری اسلامی ایران‏ آزادی و استقلال‏ و وحدت‏ و تمامیت‏ ارضی کشور از یکدیگر تفکیک‏ ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه‏ دولت‏ و آحاد ملت‏ است‏.
هیچ‏ فرد یا گروه‏ یا مقامی حق‏ ندارد به‏ نام‏ استفاده‏ از آزادی، به‏ استقلال‏ سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت‏ ارضی ایران‏ کمترین‏ خدشه‏ ای وارد کند
و هیچ‏ مقامی حق‏ ندارد به‏ نام‏ حفظ استقلال‏ و تمامیت‏ ارضی کشور آزادیهای مشروع‏ را، هر چند با وضع قوانین‏ و مقررات‏، سلب‏ کند.

توضیح لازم: این اصل در قانون اساسی، سرجمع یک بند است، بنابراین جدا کردن جمله‌ها کار من است. به علاوه‌ی فارسی کردن ی و ک‌های عربی.

  • حسن اجرایی

پس از انتشار بیانیه هفدهم میرحسین موسوی، شاهد انتشار نوشته‌های فراوانی در تفسیر، تقدیس و سیاه‌نمایی آن بودیم؛ و هستیم البته. گرچه پایه‌ی اصلی این نوشته بر یکی از جملات این نوشته‌ی میرحسین موسوی است، اما به دنبال سوءاستفاده از تکنیک تقطیع متن نیست و تنها در پی نقدی است که حاصل کنار هم نهادن چند حرکت مستمر، و نوشته‌‌ی راهبردی اوست.

توصیه می‌کنم کسانی که میرحسین موسوی را اسطوره می‌دانند و نیز آنان که او را منافق، کافر یا حتی برانداز یا به دنبال براندازی می‌دانند، این نوشته را نخوانند. برای قلب‌شان ممکن است خوب نباشد.

[caption id="attachment_414" align="alignleft" width="215" caption="این را همین روزها گفته‌اید آقای موسوی"]mirhossein-e-moosavi[/caption]

بخش‌هایی از مناظره‌ی میرحسین موسوی و محمود احمدی‌نژاد را همین اواخر دیدم. میرحسین موسوی در آن مناظره جمله‌ای دارد که تنها یک جمله نیست و خود جمله و حتی شیوه‌ی بیان او، نشان از راهبردی بودن آن دارد. می‌گوید: «آدمی که خودمحور نباشه، از قانون فرار نمی‌کنه، از قانون استقبال می‌کنه. دوست هم نداره قانون رو، می‌ذاره از راه قانونی اون رو حل‌ش می‌کنه».

اما رفتارهای میرحسین موسوی پس از برگزاری انتخابات قانونی، و به ویژه پس از تایید انتخابات از سوی شورای نگهبان قانون اساسی که مرجع تایید قانونی روند و نتیجه‌ی انتخابات است، نشان داد میرحسین موسوی هم دست‌کم به دلیل به رسمیت نشناختن دولت قانونی -لابد- از کسانی است که به لوازم نظریه‌ی «شرایط حساس» پای‌بند است و پایش اگر برسد، ابایی از کنار گذاشتن قانون، برای رسیدن به «حق‌اش» ندارد.

و اما درباره‌ی این بیانیه. فرض این است که این بیانیه، تنها یک خطابه‌ی سیاسی نیست و -دست‌کم- آن‌چه در این متن آمده، دقیق و روشن است. میرحسین موسوی دو بند پیش از آنکه پیشنهادهایش را بیان کند، نوشته است: «اما من برآنم که راه حل مشکلات پیش آمده و بحران موجود چنین است؛ وضعیت کشور امروز چون رودخانه خروشان و عظیمی است که سیلابهای تند و حوادث گوناگون باعث طغیان و گل آلود شدن آن شده است. راه آرام کردن این رودخانه بزرگ و روشن ساختن و زلال کردن آب آن در یک اقدام سریع و عاجل امکان‌پذیر نیست.»

این یک گزاره‌ی راهبردی است. اما بدون نیاز به هیچ تفسیر و تاویلی شاهدیم او به این راهبرد مورد ادعای خود پای‌بند نیست. حرف از مقایسه‌ی امروز با بیست سال پیش نیست؛ سخن از مقایسه امروز با امروز است. همان‌گونه که عدم پای‌بندی میرحسین به آن جمله‌ی راهبردی‌اش در جریان انتخابات ریاست جمهوری نیز مقایسه امروز با امروز بود. و روشن است که یکی از شروط تناقض، وحدت زمانی است.

میرحسین موسوی همان‌گاه که سخن از امکان‌پذیر نبودن و در نتیجه ناکارآمد بودن رفتارهای سریع و عاجل می‌زند، می‌توان رفتارهای عجولانه‌اش را برای حل کردن یک «بحران» دیگر دید. او سخن از لزوم اصلاح قانون انتخابات می‌گوید و می‌خواهد این مشکل بزرگ و ریشه‌دار را با این نوع اعتراض عجولانه رفع کند؛ رفتاری که هم برای اصلاح‌طلبان جز هزینه چیز دیگری نداشت و ندارد، و هم برای نظام جمهوری اسلامی هزینه‌زا و امنیت‌زداست.

و امروز می‌بینیم که رفتارهای غیرقانونی و اعتراض‌های پس از انتخابات، در ازای اینکه دهان برخی را به هزاران اتهام غیرقابل اثبات باز کرده، و تعدادی را به سوی مرگ برده و شمار فراوانی از اصلاح‌طلبان را به کام زندان و اعتراف و «من اصلاح شده‌ام» گویی و پس‌روی اصلاح‌طلبان کشانده، تنها نقاط مثبت بسیار کوچکی داشته است که هیچ نفع دندان‌گیری به هیچ سوی این بازی نرسانده است. معلوم نیست این اعتراض‌ها حتی توانسته باشد چیزی بر جبهه‌ی طرفداران و هواداران میرحسین موسوی و جبهه‌ی اصلاح‌طلبی افزوده باشد؛ اگر البته از آن نکاسته باشد.

البته میرحسین موسوی پدیده‌ی عجیبی نیست. به سیاستمدارانی که سخنی می‌گویند و خودشان پیش‌رو در نابود کردن سخن خویش‌اند خو گرفته‌ایم در این سال‌ها. همه در عمل نشان داده‌اند که «قانون خوب است، به شرطی که مرا به حق‌ام برساند.»

  • پیش از این اینجا درباره‌ی «حق من است اما قانون!» سخن گفته‌ام، و اینجا، درباره‌ی پی‌آمدهای زیان‌آر عجله‌های اصلاح‌طلبان.
  • حسن اجرایی

آن موتور

دوشنبه, ۹ آذر ۱۳۸۸، ۱۱:۴۷ ب.ظ

«موسی هنرپیشه» از این معلم‌ها نبود که بیاید و بنشیند و سلامی بکند و درس بدهد و بپرسد و آخر سر هم کیف‌اش را بردارد و برود. گرچه معلم عربی بود، اما کلاس‌اش خشک و رسمی نبود. اهل سهل‌انگاری در درس دادن هم نبود البته. بیشتر وقت‌ها آخر کلاس یا خاطره می‌گفت یا حدیث می‌خواند یا کسی اگر سوالی داشت جواب می‌داد. فضای دوستانه‌ای داشت کلاس‌اش.

دوم دبیرستان بودیم. فقط همان سال معلم‌مان بود. پاک‌سازی‌های دولت آقای خاتمی، نگذاشت سال سوم هم معلم‌مان باشد. یک روز آخر کلاس از چهره‌اش مشخص بود خاطره‌ای یادش آمده و می‌خواهد بگوید. از خاطرات جنگ گفت. از اینکه ثبت نام کرده بودند برای موتورسیکلت. و از این که کلی نذر و نیاز کرده بود که یکی از چند نفری باشد که موتور نصیب‌شان می‌شود.

گفت نذر کردم اگر شد، هر جا هر کسی کنار خیابان ایستاده بود سوارش کنم و هیچ عذری هم برای خودم نیاورم. دبیرستان ما یک ربع با شهر فاصله داشت. و او هر روز با موتور می‌آمد و می‌رفت. می‌گفت زخمی شده بودم. و چنان زخمی شده بود که برای مداوا چاره‌ای جز فرستادن‌اش به انگلیس نبوده. می‌گفت مداوا که تمام شد، خبر موتور هم آمد. چه ذوقی کردیم وقتی گفت تا امروز حتی یک بار لازم نشده موتورم را ببرم تعمیرگاه. چه ذوقی کردیم وقتی توی ذهن‌مان حساب کردیم که نزدیک ده سال از عمر این موتور می‌گذرد.

ممکن است جزییاتی را اشتباه نقل کرده باشم؛ نزدیک ده سال از شنیدن این ماجرا گذشته، حق بدهید دقیق یادم نمانده باشد. آخرین بار که دیدم‌اش، اوایل دولت نهم بود. رییس اداره‌ی ارشاد شده بود. از آن آدم‌هایی بود که «فرشته‌خویی» را می‌شد در رفتارشان دید. از آنها که یادشان به ضربان قلب‌ات رحم نمی‌کند! خدا عمرش بدهد.

  • حسن اجرایی

واجب است یا مستحب

يكشنبه, ۱ آذر ۱۳۸۸، ۰۶:۵۸ ب.ظ

این را خودم دیدم. البته همان وقت هم تعجب کردم. شاید ده سال پیش. غلامرضا شاید بیست ساله بود. از پدربزرگ پرسیده بود اذان و اقامه واجب است یا مستحب. پدربزرگ، بسیار متشرع است. از آنهایی است که در بسیاری موارد اهل احتیاط است و رساله را الف تا یا از حفظ است. در روستا -تقریبا- همه او را می‌شناسند و سوالی شرعی اگر توی ذهن‌شان باشد ازش می‌پرسند. پدربزرگ پاسخ داده بود مستحب است، اما حتما باید بخوانی؛ و از این دست تاکیدهای الزام‌آور.

غلامرضا مانده بود بالاخره واجب است یا مستحب. چند بار از پدربزرگ پرسید و پاسخ پدربزرگ همان بود؛ چیزی میان وجوب و استحباب، که البته غلظت وجوب‌اش بیشتر بود.

این را هم یادم مانده؛ غلامرضا که رفت، کسی از پدربزرگ پرسید مگر گفتن اذان و اقامه مستحب نیست؟ پدر بزرگ گفت: «اگر می‌گفتم مستحب است، نمی‌خواند.»

  • حسن اجرایی

ما نژاد برتریم

دوشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۸۸، ۱۱:۰۵ ق.ظ

بسیار شادمان‌ام از اینکه ننشسته‌ام به تماشای زد و خورد دو سوی ماجرایی که معلوم نبود جز پاره کردن یکدیگر برای قدرت و مقام و «من»، پی چه بودند و -شاید همچنان- هستند؛ گرچه البته ناچاری سفر و اتوبوس، از تحمل تماشای آن مبارزه‌ها‌ی انگار متعلق به دوران پیش از مدنیت و نیز عاری از اخلاق نجات‌ام داده بود. بسیار شادمان‌ام.

[caption id="attachment_369" align="alignleft" width="252" caption="به خودمان ببالیم؛ ما نژاد برتریم"]monaazere[/caption]

شبی را به یاد دارم که نشسته بودیم به تماشای مناظره‌ی رییس جمهوری اسلامی ایران دکتر محمود احمدی‌نژاد و حجت‌الاسلام مهدی کروبی کاندیداهای دهمین دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری. دیر رسیده بودیم خانه. خیابان‌ها غلغله بود. چند دقیقه‌ی اول را ندیدیم. بهتر البته! نشستیم. آنجایی توجه همه‌مان جلب شد و میخ‌کوب شدیم که آقای دکتر احمدی‌نژاد در پاسخ به سخنان حجت‌الاسلام کروبی گفت ایشان به جای آمریکایی‌ها نشسته‌اند و از آمریکایی‌ها دفاع می‌کنند.

شاید بگویید باید دید آقای کروبی چه گفته که آقای احمدی‌نژاد پاسخی اینچنین داده است. می‌گویم هیچ اهمیتی ندارد این حرف در جواب چه بوده؛ البته اگر یک مسلمان شیعه که رییس جمهوری اسلامی ایران هم هست را ملزم به رعایت تقوا بدانیم، اخلاق هم به کنار. و البته اگر پیروزی در انتخابات را بهانه و توجیه زدن هر حرفی ندانیم؛ که اگر می‌دانید، این نوشته را نخوانید و خودتان را آزار ندهید.

امروز در خبرها آمده بود که دکتر عبدالله که کاندیدای کسب مقام ریاست جمهوری افغانستان شده، از ادامه‌ی رقابت کنار کشیده و پیشگیری از بروز تقلب را بهانه کرده. دوست ندارم به یک ملت بزرگ و آگاه، در یک کلمه و بی توضیح توهین کنم، اما همه می‌دانیم که ما ایرانی‌ها بسیار خودبسنده‌ایم و دست‌کم درباره‌ی سرزمین افغانستان و مردم افغان، بسیار خودبین و خودبزرگ‌بین‌ایم. از همه‌ی آنانی که اینچنین نیستند پوزش می‌خواهم و امیدوارم همه همچون آنان بشوند.

abdullah

دکتر عبدالله چرا دست به این کار زده؟ فکر می‌کنم روشن است. درست یا نادرست، ادعای بروز تقلب می‌کند. و شاید اطمینان دارد از اینکه -درست یا نادرست- پیروز این انتخابات نیست. وقتی می‌داند قرار نیست پیروز بشود، نه خودش را آزار می‌دهد و نه مردم‌اش را به رفتار نابه‌هنجار می‌کشاند و نه بهانه دست کسی می‌دهد. و مهم‌تر از همه آنکه بیشتر طرفداران و هواداران‌اش را پشت خود نگه می‌دارد.

آن شب، وقتی دکتر احمدی‌نژاد با آن لحن دلسوزانه و حاکی از تعجب گفت که آقای کروبی نشسته‌اند و به جای امریکایی‌ها از آنها دفاع می‌کنند، گفتم من اگر جای او بودم، بی هیچ سخنی از آنجا بیرون می‌آمدم و در نامه‌ای به هر جا که لازم است، بی هیچ توضیح اضافه‌ای در چند کلمه خودم را از این بازی مسخره و خلاف عزت اسلامی و انسانی خلاص می‌کردم؛ و گور پدر هر مصلحت و دلیل و بهانه‌ای که در این میان هست؛ حتی اگر آن مصلحت و دلیل و بهانه، چیزی از جنس احساس مسئولیت برای دین و وطن و غیره باشد.

من اگر باشم، حاضرم تا انتهای عمر، ریاست جمهوری کسی مانند دکتر احمدی‌نژاد را بپذیرم اما حاضر نیستم با سکوت تمام رو به روی او بنشینم و او تنها و تنها برای پیش انداختن خودش و «خود»ش مرا آنچه نیستم خطاب کند و من باز هم مجبور به سکوت باشم. حالا بیایید با تحقیر به سرزمین افغان‌ها نگاه کنیم و سال‌های میزبانی خودمان و مزاحمت آنان را به یاد بیاوریم و به خودمان ببالیم. بله. ما همچه مملکتی هستیم و همچه مملکتی داریم.

البته می‌توانی بیایی بگویی «این همه دارن به هم فحش می‌دن» یا «این همه به آقای دکتر فحش دادن ندیدی حالا اون یه کلمه رو داری بزرگ می‌کنی؟» و غیره.

  • حسن اجرایی

زمینی یا آسمانی

پنجشنبه, ۷ آبان ۱۳۸۸، ۱۲:۵۱ ق.ظ

شاید لازم بود در نوشته‌ی «از اختیار انسانی تا کشف ولی»، با بیان دو نکته‌ی تکمیلی، از ایجاد دو شبهه جلوگیری کنم. البته آن نوشته همچنان به قوت و درستی خود باقی است.

یک. آیا امکان خطا در استنباط ملاک‌های کشف ولی فقیه، یا امکان اشتباه در کشف مصداق، می‌تواند دلیل سر باز زدن از اطاعت ولی فقیه یا شوریدن بر او باشد؟

بر اساس آنچه گفته شد، اطاعت از ولی فقیه در هر صورت و در هر شرایطی واجب است. و این احتمال، برای عدم اطاعت یا طغیان کافی نیست؛ چرا که «احتمال خلاف» به هیچ وجه حجیت ندارد؛ مگر آنکه این احتمال آنچنان تقویت شود که به قطع تبدیل شود. بنابراین اگر کسی به یقین برسد که آنان که در شأن کشف ولی فقیه هستند در کار خود اشتباه کرده‌اند و قطع داشته باشد که مصداق ولی فقیه، مطمئنا شخص دیگری است، نمی‌تواند به عنوان ولی فقیه، از مصداق معرفی شده اطاعت کند.

البته این عدم اطاعت نباید به اندازه‌ای باشد که به سستی بنیاد حکومت منجر شود و اطلاق آن مربوط به ساحت شخصی مکلف است، و نمی‌تواند در راستای تضعیف ولی فقیه گام بردارد؛ گرچه به هر حال هر کسی حق وظیفه دارد از باب نصیحت و دلسوزی برای حاکمیت اسلامی، تا جایی که به تضعیف حاکمیت نینجامد، و فایده‌ای هم بر آن مترتب باشد، دست به روشنگری بزند؛ و یا از آنان که در شأن کشف ولی فقیه هستند، دقت بیشتر بخواهد و -در صورت نیاز- راهنمایی‌شان کند.

دو. آیا لازمه‌ی آن نوشته، و ادعای کشف، مؤید منزه بودن شخص ولی فقیه، و حاکمیت ولایت فقیه از ظلم و خطا و اشتباه است؟

روشن است که ولی فقیه نه معصوم است و نه کسی ادعای عصمت ولی فقیه را دارد، اما درباره‌ی حاکمیت ولایت فقیه، باید گفت همان‌گونه که حاکمیت امیرالمؤمنین صلوات‌الله علیه هم خالی از ظلم و خطا و اشتباه نبود، و ممکن بود هر کدام از  کارگزاران حکومت، به اشتباه یا عمد، دست به کار نا به جایی بزنند؛ در حاکمیت ولایت فقیه هم همین‌طور است.

نصب از سوی خدا، هیچ چیز را تضمین نمی‌کند. همان‌گونه که در حاکمیت امیرالمؤمنین با وجود معصوم بودن ایشان از هر خطا و اشتباهی، حاکمیت اسلام مصون از خطا و اشتباه نبود؛ چرا که تنها امیرالمومنین علیه‌السلام نبود که اداره‌ی جامعه را به دست داشت. هیچ‌کدام اینها البته نمی‌تواند اسباب تخطی از ولایت فقیه باشد، همان‌گونه که وجود -طبیعی- ظلم در جامعه‌ی امیرالمؤمنین هم نمی‌توانست مؤید طغیان بر حاکمیت باشد؛ گرچه حاکمیت اسلامی آماده‌ی شنیدن کاستی‌ها و برخورد عادلانه و بی‌رعایت مقام و جایگاه با مسببان کاستی‌ها و ناراستی‌ها بود.

  • حسن اجرایی

بیانیه‌ی شماره‌ی

سه شنبه, ۷ مهر ۱۳۸۸، ۰۴:۰۲ ب.ظ

دست‌کم در سرزمین ایران، به راحتی قابل درک است که هیچ‌کس نخواهد و به خودش اجازه ندهد که بگوید کار دیروز من اشتباه بود. نهایت ابراز اعتراف به اشتباه هم تغییر رفتار است. البته این تغییر رفتار هم خیلی وقت‌ها در شأن غرور افراد نیست؛ به خصوص آدم‌های مهم و برتر و آنهایی که اصولا با گِلی غیر از گِل انسان‌ها خلق شده‌اند.

دیشب سیزدهمین بیانیه میرحسین موسوی را دیدم و خواندم. پس از انتخابات ریاست جمهوری، و از مجموعه‌ی سیزده تایی بیانیه‌های ایشان، این اولین نوشته‌ای بود که خواندم یا خوانده‌ام؛ نمی‌دانم کدام‌اش اینجا درست است؛‌ ماضی ساده یا ماضی نقلی.

در جایی از بیانیه دیدم نوشته:

ما به اندازه‌ای که از خود صبر و خرد نشان بدهیم از کوشش‌هایمان نتیجه می‌گیریم و اگر به سوی تندروی‌های بی‌‌دلیل بلغزیم چه بسا که حاصل یک هفته و یک ماه تلاش را در یک روز و یک صحنه جا بگذاریم.

[caption id="attachment_314" align="alignleft" width="204" caption="انتظار هنر بیش‌تری"]انتظار هنر بیش‌تری[/caption]

انتخابات اخیر ریاست جمهوری برای من و در نگاه من، مجموعه‌ای از تلخی و لحظه‌های شوم و فضایی آکنده و لب‌ریز از نفرت و وقاحت بود. و البته هنوز هم مقادیری هست. بازی‌ای که بیش‌تر بازی‌گران‌اش «به هر دلیل»، و البته هر بازی‌گری به دلیلی خاص، می‌خواستند «هر جور شده» خودشان را جلو بیندازند و خودشان را عقل کل و عدل کل و صلح کل نشان بدهند؛ و البته پیروز و مقتدر و جاودانه!

من بیانیه‌های پیشین میرحسین موسوی را نخوانده‌ام، اما رفتارهای هواداران و شخصیت‌های وابسته به جناح فکری ایشان را دیده‌ام و مرور کرده‌ام. این چند کلمه‌ای که از میانه‌ی آن بیانیه اینجا آورده‌ام، دنیایی از حیرت و شگفتی را در من زنده کرد. من البته به میرحسین موسوی رای نداده‌ام و بسیار شادمان‌ام که هم‌چه کاری نکرده‌ام، اما میرحسین موسوی را نه دشمن می‌دانم و نه همراه دشمن، و نه حتی یاریگر دشمن.

آقای موسوی اگر به این حرف خودشان باور دارند، و اگر فکر می‌کنند واقعا این حرف می‌تواند مبنای عمل سیاسی قرار بگیرد، چرا خودشان در طول روزهای سیاه پس از انتخابات قانونی، از اولین لحظات پس از اتمام رای‌گیری،‌ رفتاری به نمایش گذاشتند که نه تنها با این سخن میانه‌ای ندارد، که کاملا دارای ضدیت است. همه دیدند که صبر انقلابی‌ای از ایشان و دوستان‌شان دیده نشد؛ دست‌کم صبر و خردی که انتظار می‌رفت و ادعا می‌شود، دیده نشد.

شاید همه دیدند که تندروی‌های بی‌دلیل و بی‌نتیجه و بهانه‌سازی به بار نشست و به راحتی آب خوردن، نطفه‌ی خشونت‌ها و بی‌قانونی‌هایی شد که حاصل یک هفته و یک ماه که نه، بلکه حاصل عمر جنبش اصلاح‌طلبی را به باد داد؛ و چنان به باد داده است -از دید من،- که این بیانیه‌های نرم هم شاید نتواند مسئله را عوض کند. چرا که -فکر می‌کنم- رای آقای میرحسین موسوی در انتخابات اخیر، یک جهش بلند و یک موفقیت برق‌آسا برای اطلاح‌طلبان بود، که با بی‌صبری و کم‌خردی و با نمایش رفتارها و گفتارها و نگاه‌های تندروانه به بدترین شکل، مورد ناشکری قرار گرفت.

دو احتمال دارد البته؛ یا میرحسین موسوی همه‌ی رفتارهای پس از انتخابات خود و دوستان‌اش را برآمده از این جمله می‌داند، و یا می‌خواهد از این به بعد براساس این اصول حرکت کند. چهار بند پیش‌گفته، پاسخ به احتمال اول بود، و اگر احتمال دوم درست باشد، گرچه باید شادمان شد از این تغییر مهم و سودمند، اما تلخی عدم اظهار ندامت از رفتارهای پیشین همچنان باقی می‌ماند.

  • حسن اجرایی