سلام

آخرین مطالب

۵۰ مطلب با موضوع «dide o shenide» ثبت شده است

درباره‌ی بازگشت دوباره‌ی حجاب به رسانه‌ها

جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۵:۱۸ ب.ظ

«حجاب» بار دیگر به رسانه‌ها بازگشته است؛ آن هم با قانونی که پنج سال معطل تایید رییس‌جمهور مانده است. اما پرسش‌ای که در این میان نیازمند پاسخ مانده، این است که مخاطبان و جامعه‌ی هدف این برنامه چه کسانی هستند. این برنامه‌ها معمولا دو وجه دارند. یک وجه فرهنگی و رسانه‌ای و اقناعی، و یک وجه برخورد انتظامی و خیابانی.

مخاطب وجه فرهنگی و رسانه‌ای این قانون می‌تواند هر کسی باشد، و معمولا هم کسی به آن اعتراضی ندارد؛ وجه اجباری آن را نیز می‌توان به دو ساحت تقسیم کرد. یکی اجبار حاکمیتی حجاب اسلامی برای کارمندان ادارات و سازمان‌های حکومتی و همچنین اصناف و مشاغلی که نیازمند مجوز حکومت یا دولت برای انجام فعالیت در جامعه هستند. وجه دوم اجباری اینگونه برنامه‌ها نیز، برخوردهای انتظامی خیابانی است.

حال باید دید جمهوری اسلامی ایران، تاکنون وارد کدام یک از این سه شده است، و کدام یک را توانسته به خوبی انجام بدهد. پاسخ، کلمه‌ی زیبا و کاملا فارسی «هیچ» است. یا اگر بخواهیم دقیق‌تر پاسخ بدهیم باید بگوییم «تقریبا هیچ». مسئله‌ی تلخ و دردناکی که گویا برنامه‌ریزان و مدیران جمهوری اسلامی نیازی نمی‌بینند به آن توجه کنند، ترتب و اولویت این سه مورد است؛ چرا که همیشه شاهد بوده‌ایم به جای اولویت تبلیغ رسانه‌ای و فرهنگی حجاب اسلامی، به وجوه اجباری حجاب پرداخته شده، و جالب‌تر آنکه حتی در وجوه اجباری، همیشه انگیزه‌ی جمهوری اسلامی ایران در برخوردهای خیابانی و ضربتی بسیار بیشتر از برنامه‌ریزی برای تامین سلیقه‌ی خود در ادارات دولتی و اصناف و مشاغل نیازمند مجوز حکومت بوده است.

تلخ‌تر از آن هم البته هست. رعایت حجاب اسلامی  در مشاغل و اصناف خصوصی و مردمی نیز همیشه بیشتر از ادارات دولتی که مستقیما متعلق به حاکمیت هستند، مورد توجه حاکمیت بوده است. و این یعنی اینکه جمهوری اسلامی ایران در این موضوع نمی‌خواهد از خودش شروع کند و ترجیح می‌دهد از خیابان کار فرهنگی را شروع کند!

امیدوارم قانون جدید، تنها به دنبال پیچیده کردن روش‌های اجبار حجاب و جا زدن آنها به جای کار رسانه‌ای نباشد، و حالا که سلیقه‌ی جمهوری اسلامی این است که حجاب اسلامی حتی برای غیرمسلمان‌ها هم اجباری باشد، کاش دست‌کم سلیقه‌ی جمهوری اسلامی را تامین کند تا بیش از این گرفتار سینوس‌های اجبار حجاب نباشیم و مردم تکلیف خودشان را بدانند که اگر چه‌گونه لباس بپوشند مطمئنا سر از کلانتری در نمی‌آورند.

  • حسن اجرایی

کلّنا ملاقلی

چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۲:۱۲ ق.ظ

اولین بار که رفتم نمایشگاه کتاب تهران، کتابی خریدم از موسسه کیهان که همیشه مدیون آن کتاب خواهم بود؛ و البته مدیون موسسه کیهان و نویسندگان وهمه‌ی تهیه‌کنندگان‌ آن کتاب. مصاحبه‌ای بود طولانی و البته محکم با حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی، که اولین پایه‌های شناخت من از شیوه‌های رفتار و سلوک مدیریتی هاشمی را ساخت. برای همیشه شادمان‌ام از اینکه هاشمی را از زبان خودش شناخته‌ام نه از زبان سینه‌چاکان و کینه‌توزان‌اش.

نام آن کتاب تا جایی که یادم مانده این بود: «مصاحبه 16 ساعته کیهان با هاشمی رفسنجانی». یکی از نکته‌های برجسته‌ای که در این کتاب از زبان هاشمی رفسنجانی خواندم، و همان زمان بسیار برایم آزاردهنده و دردناک بود، موضوع این نوشته است. هاشمی آنگونه که من در آن کتاب دیدم، معتقد است اگر یک مدیر یا مسئول دچار تخلفی شد، یا دست به کار خلافی زد، نباید فوری او را مجازات کرد و به دست قانون‌اش سپرد. و البته استدلال روشنی هم دارد که نتیجه‌ی این برخورد قاطع با مدیر را، کم شدن اعتماد به نفس او و از میان رفتن انگیزه‌ی زیردستان برای کار و تلاش می‌داند.

این نکته، و نکات دیگری که در این نوشته نیز به آنها اشاره کرده‌ام، پایه‌ی تصمیم من در  سال 84 برای رای ندادن به هاشمی بود. در آن زمان گمان می‌کردم این خصلت‌ها تنها در سلوک مدیریتی هاشمی یافتنی است.

محمود احمدی‌نژاد در دو سال ابتدای ریاست جمهوری‌اش، شاید نمادی بود از راست‌قامتی و بی‌باکی در برابر بی‌عدالتی و ناراستی؛ اما از همان ابتدا قرینه‌هایی روشن دیده می‌شد که نشان می‌داد «عدالت‌خواهی» و «عدالت‌طلبی» در رفتار او تنها نمایشی است برای بیرون کشیدن قدرت از چنگ مخالفان سیاسی‌اش. بیشتر مولفه‌های رفتار مدیریتی هاشمی را این سال‌ها در رفتار محمود احمدی‌نژاد دیدیم. از جمله همین نکته‌ای که در بند دوم همین نوشته گفتم. و این شباهت تا آنجاست که به زعم من، دکتر احمدی‌نژاد را می‌توان برترین شاگرد مکتب مدیریتی حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی دانست؛ البته با روی‌کردهای متفاوت.

مشابه همین رفتارها و سلوک مدیریتی را این سال‌ها در دیگر قوا و نهادها و سازمان‌ها نیز فراوان دیده‌ایم و شنیده‌ایم؛ گویا این نظریات، بیش از آنکه یک سلیقه‌ی شخصی مخرب باشد، بیماری فراگیری است که همه را به کام خود کشیده است. بیماری‌ای که به قربانی وانمود می‌کند برخورد قانونی با مدیر متخلف، او را بی‌آبرو می‌کند و انگیزه‌ی او را برای کار از میان می‌برد، و بدتر از آن، وانمود می‌کند مبارزه با تخلف، مایه‌ی دلگرمی و شادمانی کینه‌توزان و خناسان است.

  • حسن اجرایی

همه چیز درست است

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۲:۰۸ ق.ظ

دیر یا زود باید انتظارات‌مان را پایین می‌آوردیم و واقع‌بین می‌شدیم؛ چه بهتر که واقع‌بین شدن و دور ریختن انتظارات و توقع‌های فضایی، زودتر از آنچه قرار بود انجام شد. تصور کن نوشته‌ای می‌خوانی از کسی که در همین رخدادهای پس از انتخابات خرداد 88 چند روزی را مهمان زندان بوده. در اواسط نوشته‌اش می‌بینی نوشته: «شاید بخاطر چند شبی که به من بی خوابی دادند، خوابم دچار مشکل شده بود؛ ولی در هر صورت علاوه بر بی خوابی، این که تنها چند روز بود که از انفرادی خارج شده بودم، من را حسابی تشنه ی گفتگو کرده بود.»

اینجا جمهوری اسلامی ایران است. شاید اگر یک سال پیش بود، همین جا به قانون اساسی لینک می‌دادم، و با مقادیر فراوانی احساس قدرت، می‌گفتم اینکه نویسنده‌ی آن متن گفته «چند شبی ... به من بی‌خوابی دادند»، نشانه‌ی زیر پا گذاشتن قانون از سوی فلان نهاد یا سازمان است. اگر یک سال پیش این نوشته را در یک وبلاگ با نام اصلی نویسنده می‌خواندم، البته تعجب هم می‌کردم. اما امروز دیگر تعجب هم نمی‌کنم، واکنشی هم نشان نمی‌دهم.

کمترین چیزی که در این یک سال به دست آورده‌ام همین است که توقع‌ام خیلی پایین آمده؛ البته تلاشی نکرده‌ام، و نتیجه‌ی روشن و بدیهی آنچه در این کمتر از یک سال دیده‌ام همین بوده. و البته بسیار خرسندم از این بابت. نکته‌ی جالب دیگری که اگر یک سال پیش می‌خواندم، ترجیح می‌دادم باور نکنم بخشی از سخنان ریاست قوه‌ی قضاییه بود که در این بند آمده: «گفت زیر فشار بعد از اینکه دوماه انفرادی بوده است به جاسوسی اعتراف کرده است. بعدا که پیش دادیار رفته است گفته است که زیر فشار مجبور به اعتراف شده است. برای همین دوباره او را به انفرادی برگردانده اند. بعد هم که احتمال دادیم من ممکنه آزاد بشم، گفتم چیزی هست بخواهی بیرون منتقل کنی [...]. در مورد شرایط بازداشتگاه هم اعتراض داشت مخصوصا آب آلوده و رفتار بد زندانبان ها. یکی از هم سلولی ها که بعد از آزادی رفته بود پیش آقای صادق لاریجانی و در مورد شرایط بند 2 الف گفته بود؛ برای من نقل کرد که وقتی از حسین درخشان اسم آورده آقای لاریجانی گفته است که او جاسوس است و همه جای دنیا با جاسوس همین کار را می کنند و بالاخره اعتراف خواهد کرد.»

شاید اگر یک سال پیش، استدلال قاطع «همه جای دنیا با جاسوس همین کار را می‌کنند» را با ادعای صدور از رییس دستگاه قضا می‌شنیدم، می‌گفتم دروغ است. البته کاش دروغ باشد. اما حتی اگر راست هم باشد، اشکالی ندارد. همه چیز درست است.

  • حسن اجرایی

کدام مسواک؟

پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۱:۴۱ ق.ظ

اول. مسواک را بردارید. با خمیردندان، سطح مسواک را کامل بپوشانید. مسواک را اول آرام روی دندان‌ها بکشید. در کمتر از سی ثانیه، باید به حداکثر سرعت و فشار در مسواک زدن برسید. یادتان نرود که مسواک را افقی بکشید. تا جایی که می‌توانید،‌ هر سه وجه دندان‌ها را با همین شیوه، افقی، با فشار زیاد و حداکثر سرعت مسواک بکشید. این نکته‌ی مهم یادتان نرود که حداکثر زمانی که این شیوه باید از شما بگیرد، دو دقیقه است. دهان‌تان را بشویید و بروید به کارهای‌تان برسید.

دوم. مسواک را که برداشته‌اید! اندازه‌ی یک نخود خمیردندان روی سطح مسواک بمالید. مسواک را آرام روی دندان‌ها بکشید. یادتان باشد به هیچ‌وجه با سرعت مسواک نکنید. مسواک را به دندان‌هایتان زیاد فشار ندهید. نکته‌ی مهمی که نباید فراموش کنید اینکه به هیچ‌وجه مسواک را افقی نکشید. دست‌تان را ثابت نگه دارید و مسواک را آرام با انگشت‌های‌تان به بالا و پایین بچرخانید و به همین ترتیب کل دندان‌ها را مسواک بزنید. شاید بیش از 5 دقیقه ازتان وقت بگیرد البته.

  • حسن اجرایی

سلام آقای مخاطب خاص!

يكشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۱۱:۵۶ ب.ظ

آمدم نشستم روبه‌رویت. مهم نبود برایم چه قضاوتی می‌کنی و چه تصویری می‌خواهی از من بسازی یا تصویرت از من را چه تغییری می‌خواهی بدهی؛ مهم این بود که فکر می‌کردم به نظر تو نیاز دارم. فکر می‌کردم نیاز دارم بدانم کسی که «من» نیست اما با «من» آشناست، اگر می‌خواست برایم تصمیم بگیرد چه می‌کرد.

من دل‌ام می‌خواست بروم پی آن کار، اما تو دل‌ات می‌خواست بیایم پی کار تو. می‌دانی که درک هم می‌کنم. می‌دانی که دغدغه‌های تو را اگر نه صددرصد، اما بیش از همه‌ی اطرافیان‌ات می‌فهمم، اما نمی‌فهمم چه معنی دارد به جای اینکه رک و راست بگویی «حتی اگر این کار بهترین راه دنیا باشد، دل‌ام می‌خواهد بروی پی این یکی»، ساعت‌ها خطابه کنی و هر مربوط و نامربوطی به هم ببافی و آخر کار هم برسی به معلوم نیست کجا.

هم به‌ت حق می‌دهم با کاری که من دل‌ام می‌خواهد مخالف باشی، و هم به‌ت حق می‌دهم بخواهی پی کاری بروم که تو می‌خواهی. برای هیچ‌کدامِ اینها هم نیازی به دلیل شنیدن ندارم. اما تلخ‌تر از این نمی‌شود که اعتماد به نفسِ این را نداشته باشی که حرف خودت را رک و راست بزنی، و برای به کرسی نشاندن دل‌خواه خودت ساعت‌ها دلیل بیاوری و وانمود کنی اصلا این کاری که من می‌خواهم بکنم، هیچ فایده‌ای ندارد و هیچ عددی نیست و غیره.

  • حسن اجرایی

رویارویی نابرابر با یک بیانِ دو منتقد

پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۸۹، ۰۱:۰۸ ق.ظ

شرکت سایپا نام یکی از محصولات‌اش را گذاشته «مینیاتور». فکر کنید من در نامه‌ای به شرکت سایپا یا روابط عمومی شرکت سایپا یا کمیته‌ی نام‌گذاری محصولات این شرکت، در اعتراض به انتخاب نام «مینیاتور» برای محصول‌ای ایرانی، این‌گونه نوشته‌ام: «این کلمه در زبان فرانسوی هم استفاده می‌شود. کلماتی هم وجود دارد که مال ماست اما آنقدر آنجا استفاده شده که دیگر خارجی محسوب می‌شود. حالا چرا مینیاتور؟ یک اسم دیگر انتخاب کنید که حرف و حدیث نداشته باشد.»

پس از رونمایی این محصول تازه‌ی ایرانی البته بسیاری در رسانه‌ها با استدلال‌های گوناگون و ادبیات مختلف به این نام اعتراض کردند. یکی از آنها را اینجا می‌توانید ببینید و اگر کار مهم‌تری ندارید بخوانید! انتقادها به «مینیاتور» هیچ فایده‌ای نداشت. اما پس از حضور آیت‌الله خامنه‌ای در «نمایشگاه پیشرفت‌های صنعت خودروسازی ملی»، برخی خبرگزاری‌ها و سایت‌های خبری تیتر زدند: «دستور رهبری برای تعویض نام مینیاتور». در بند پیش از آخر این خبر می‌توانید شرح پیش‌آمد آن روز را بخوانید.

البته خرده‌ای به توصیه‌ی رهبر انقلاب وارد نیست؛ چرا که کار درست از هر کسی پسندیده است. اما مسئله آنجاست که چرا و به پشتیبانی کدام اصل و قاعده، این توصیه تنها و تنها اگر از زبان شخصی مانند رهبر انقلاب یا مسئولان درجه یک بیان شود شنیدنی است؟ و چرا معجزه‌ی کلمات آنچنان است که -شک نکن- اگر 500 نفر از صاحب‌نظران این مسئله با استدلال روشن خواستار تغییر نام «مینیاتور» می‌شدند، هیچ کسی توجه‌ای نمی‌کرد اما همان چند جمله کافی بود تا در مدت کوتاهی کمیته‌ی ویژه برای تغییر نام تشکیل شود و حتی وعده بدهند که نام جدید تا اردیبهشت قطعی می‌شود.

  • حسن اجرایی

درباره‌ی سرمایه‌ی اجتماعی در سال 88

چهارشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۸۹، ۰۱:۱۰ ب.ظ

هشدار! اگر از دیدن نیمه‌ی خالی لیوان‌ها یا نیمه‌های خالی لیوان هراس دارید، این نوشته ناخواندنی است. چیز زیادی از دست نمی‌دهید. گرچه برای پر کردن نیمه‌ی خالی لیوان، چاره‌ای جز درست دیدن‌اش نیست.

این نوشته، نگاهی است به آنچه در سال دراز و پررخداد 1388 بر سر «سرمایه‌های اجتماعی» آمده است؛ به تفکیک سرمایه‌های اجتماعی اصلاح‌طلبان، محمود احمدی‌نژاد و دولت‌اش و نظام جمهوری اسلامی ایران.

یک. پیش از انتخابات ریاست جمهوری خرداد 1388، آنچنان‌که اینجا هم نوشتم، گمان نمی‌کردم سرمایه‌های اجتماعی اصلاح‌طلبی چنان باشد که بتواند 13 میلیون رای به دنبال خود بکشاند. اما تلاش‌های انتخاباتی اصلاح‌طلبان و هواداران و طرفداران میرحسین موسوی و حجت‌الاسلام مهدی کروبی، توانست چنان تحرکی ایجاد کند که برخلاف انتخابات‌های دور دوم ریاست جمهوری‌ پیش از آن، این بار یک فضای کاملا دو قطبی تا پیش از انتخابات شکل بگیرد.

اصلاح‌طلبان توانستند سرمایه‌های اجتماعی خفته و بیدار خود را بسیج کنند. عملکرد چهار ساله‌ی محمود احمدی‌نژاد، و ناشناخته بودن شخصیت امروزین میرحسین موسوی، رای گروهی از اصولگرایان را نیز به سوی آنها کشاند. عده‌ای نیز که همواره سخن از تحریم انتخابات می‌گفتند، این بار با عناوین مختلف، دست از بی‌عملی سیاسی برداشتند و وارد کارزار تبلیغات انتخاباتی برای پیروزی اصلاح‌طلبان شدند.

اما بی‌تدبیری میرحسین موسوی و حجت‌الاسلام مهدی کروبی، و دیگر رهبران ریز و درشت اصلاح‌طلب، با سرمایه‌های اجتماعی اصلاح‌طلبی چنان کرد که معلوم نیست چه زمانی باید بگذرد تا اصلاح‌طلبان بار دیگر بتوانند با استفاده از شیوه‌های قانونی ورود به قدرت، اقلیتی از مجلس شورای اسلامی، شوراهای اسلامی شهر و روستا، و احیانا ریاست جمهوری را به دست بیاورند.

شاید حفظ سرمایه‌های اجتماعی اصلاح‌طلبی، و حفظ شرایط ورود به قدرت در انتخابات‌های بعدی، برای رهبران اصلاح‌طلب چنان اهمیتی نداشت، تا برای رسیدن به آن محافظه‌کاری کنند. شاید به زبان آوردن بسیاری سخنان و انجام بسیاری کارها، برای‌شان بسیار مهم‌تر از تدبیر برای حفظ 13 میلیون رای تا انتخابات بعدی بود. شاید هم آنچه از میرحسین موسوی و حجت‌الاسلام کروبی و دیگران در این چند ماه پس از انتخابات دیدیم، همگی برای رسیدن به همان دو هدف «حفظ سرمایه‌های اجتماعی» و «حفظ شرایط ورود به قدرت در انتخابات‌های بعدی» بوده باشد، اما دست‌کم آنچه این روزها دیده می‌شود آنی نیست که باید می‌شد.

  • حسن اجرایی

تلخ‌تر از این؟

يكشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۸۸، ۰۲:۰۳ ق.ظ

تلخ‌تر از این امکان ندارد. صددرصد به‌ش اعتماد داری. حتی اندازه‌ی نقطه‌ی نون هم احتمال نمی‌دهی کاری برخلاف اعتماد و دوستی و رفاقت چند ساله انجام بدهد. ابا می‌کنی حتی توی ذهن‌ات درباره‌ی احتمال خیانت‌اش فکر کنی. ترجیح می‌دهی به خودت شک کنی اما به او و راستی و درستی‌اش نه. حرف فضایی نمی‌زنم.

خیلی اتفاقی متوجه می‌شوی رفته سروقت شخصی‌ترین داشته‌هایت. فکر کن این «شخصی‌ترین داشته‌ها» جوری نبوده که هر کسی بتواند برود و بکاودشان. فکر کن چنان پنهان‌شان کرده بودی که گمان می‌کرده‌ای نمی‌شود یافت‌شان. فکر کن توی اتاقی بوده که قفل زمختی هم داشته و این دوست خیلی قابل اعتماد و رفیق چند ساله، همه‌ی اینها را شکسته و به چیزی رسیده که نباید.

از دوستی و رفاقت و اعتماد و این حرف‌ها و تعبیرها چه می‌ماند؟ قضاوت تو درباره‌ی دوستی و رفاقت و اعتماد و این حرف‌ها و تعبیرها چه می‌شود؟ نگاه تو به دیگران و روابط دیگر و دوستی‌ها و رفاقت‌ها و اعتمادهای دیگر چه می‌شود؟ چیزی می‌ماند؟

چه بگویم. خیلی اتفاقی متوجه شده‌ای. می‌خواهی وانمود کنی همه چیز معمولی است. می‌خواهی وانمود کنی اتفاقی نیفتاده. می‌توانی؟ بله البته. او هدف مهم و انگیزه‌ای کاملا خیرخواهانه و دوستانه داشته. در این که شکی نیست. از این به بعد می‌توانی به‌ش اعتماد کنی؟ اصلا از این به بعد می‌توانی تحمل‌اش کنی؟ نمی‌توانی.

  • حسن اجرایی

من چرا عبرت نمی‌گیرم؟

چهارشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۸۸، ۰۲:۱۲ ق.ظ

دیوانگی است. هر بار یک بهانه پیدا می‌کنم و خودم را می‌اندازم وسط و انگار نه انگار که بار پیش چه بلایی سرم آمده و عبرت نگرفته‌ام. بله البته. هر بار بهانه‌ای و دلیلی و استدلالی پیدا شده که یا من به خودم ثابت کنم یا کسی به من ثابت کند یا چه می‌دانم؛ چه فرقی می‌کند اصلا.

هر بار با توهم «این بار فرق می‌کند» رفته‌ام وسط و آخر سر، باز شده‌ام همان که کلی بد و بی‌راه بار خودش می‌کند که چرا دم به دم گول می‌خورد و عبرت گرفتن سرش نمی‌شود.

دو بهانه دارم برای اینکه بگویم ده سال است. هم 10 عدد تکثر است و هم حوصله‌ ندارم بنشینم و حساب کنم ببینم اولین باری که تصمیم گرفتم کاری که به خودم و سلیقه و علاقه‌هایم نمی‌خورد را بگذارم کنار. تو بگو ده سال. حالا گیرم هفت سال باشد مثلا. چه فرقی می‌کند.

اصلا همان هفت سال. هفت سال است که گاهی وقت‌ها دست به کاری می‌زنم و وارد کاری می‌شوم و پیشنهادهایی را می‌پذیرم که نه ارتباطی به علاقه‌هایم دارند و نه معلوم است درست و حسابی بتوانم انجام‌شان بدهم. اما شرایط چنان می‌شود که می‌افتم وسط. و هر بار کلی خودم را گول می‌زنم که «این دفعه فرق می‌کنه» یا هر توجیه و بهانه‌ی دیگری.

البته به راحتی می‌توان کسان دیگری را هم برای مقصر کردن یافت، اما از شما که پنهان نیست، از خدا هم پنهان نیست که آدم اگر نخواهد کاری را قبول کند، نمی‌کند. یعنی در حقیقت تو که نمی‌توانی کاری را انجام بدهی و در توان‌ات نیست و اصلا «مال» این کار نیستی، خیلی بی‌جا می‌کنی قبول می‌کنی. بهانه هم نیاور لطفا که ما گوش‌مان پر است کلا از این چیزها. برو خدا روزی‌ات را جای دیگری حواله کرده لابد.

اصلا باید هفته‌ای یک بار بروم کوچه بیست و یک خیابان فاطمی و آن در سفید بزرگ که همیشه یک تایش باز است را نگاه کنم تا عبرت بگیرم و غیره.

  • حسن اجرایی

چیزی شبیه معجزه

چهارشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۸۸، ۰۱:۲۹ ق.ظ

دوران عجایب و معجزه‌ها هنوز به پایان نرسیده است. هنوز می‌توان موجوداتی دید و لمس کرد که وجودشان نزدیک به محال می‌نماید. بله! نزدیک به محال.

پس از انتخابات ریاست جمهوری تابستان امسال، چیزی نزدیک به محال است که با کسی آشنا بشوی، ساعت‌ها با هم به گفتگو بنشینید، ساعت‌ها دوستانه و راحت و بی‌رعایت اینکه «نکنه به‌ش بر بخوره» یا «نکنه ناراحت بشه» سخن گفته باشید و سخن گفته باشید، اما هنوز ندانید این آقا به چه کسی رای داده است ‌و آن خانم کدام‌طرفی است.

نزدیک به محال‌تر آنکه پای سیاست به حرف‌های‌تان باز شده باشد و از هر چیزی حرف زده باشید اما باز انگار هیچ انگیزه‌ای برای حتی پیش آمدن این سوال که «کدوم‌وری بودی» هم پیش نیاید. و این بازی آنقدر زیبا و نفس‌گیر شده، که نشسته‌ام به تماشای اینکه ببینم کی این سوال پرسیده می‌شود و چه می‌شود.

حوصله ندارم بنشینم حساب کنم دقیقا چند ماه است، اما مطمئنا آشنایی‌ خانوادگی‌مان مربوط به پس از انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد 88 است. چند باری به خانه‌شان رفته‌ایم، و چند شبی مهمان‌شان بوده‌ایم و هر بار مبهوت از تعجب و حیرت، لحظه‌ها را با این خانواده‌ی شمالی-زنجانی گذرانده‌ایم.

هر چه البته پیش بیاید از این پس، تا اینجایش چیزی شبیه معجزه است!

  • حسن اجرایی