سلام

آخرین مطالب

۵۷ مطلب با موضوع «in roozhaa» ثبت شده است

به هیچ دردی

دوشنبه, ۲۷ مهر ۱۳۸۸، ۱۱:۰۰ ب.ظ

می‌خواهم بنویسم‌اش؛ هر چند به هیچ دردی نخورد و به هیچ کاری نیاید نوشتن‌اش.

آن اوایل حرص می‌خوردم از اینکه وقتی با کمک آقای ماوس، ویندوز را به خاموش شدن دعوت می‌کردم، باید یکی دو دقیقه‌ای صبر می‌کردم تا کامپیوتر خاموش شود و من دکمه‌ی قرمز محافظ الکتریکی را بزنم و خاموش شدن‌اش را ببینم و از اتاق بروم بیرون. هر چند کم‌کم عادت شد این کار. دکمه‌ی قرمز را که می‌زدم، علاوه بر کامپیوتر، چاپگر و بلندگوها هم خاموش می‌شدند.

این روزها از یک ساعت مانده به پایان کار، و بیرون رفتن از آن اتاق، مشتاق آن لحظه‌ی آخر می‌شوم. مشتاق و منتظر خاموش شدن صدای کامپیوتر. آن وقت است که با اشتیاق آن دکمه‌ی قرمز را می‌زنم. البته این اشتیاق برای لمس اتفاقی است که یک لحظه بعد می‌افتد. چاپگر که خاموش می‌شود، صدایی ریز و تقریبا زیر شنیده می‌شود شبیه باز شدن چفت در. البته خیلی کوتاه‌تر و آرام‌تر.

همه‌ی این کلمه‌ها، فدایی آن یک لحظه‌ای شدند که آن صدا شنیده می‌شود. گفتم که؛ به هیچ دردی نمی‌خورد این نوشته.

  • حسن اجرایی

اتفاقی نیفتاده!

دوشنبه, ۶ مهر ۱۳۸۸، ۰۴:۰۶ ب.ظ

تو البته به وظیفه‌ی عرفی، شرعی و انسانی‌ات عمل می‌کنی. به‌ت حق هم می‌دهم، گرچه درک‌ات نمی‌توانم بکنم. تو حاضری برای آرمان‌های انقلاب اسلامی جان‌ات را هم فدا کنی. تو فکر می‌کنی تاختن من به بدکاری‌های سعید مرتضوی، نتیجه‌اش تضعیف جمهوری اسلامی است. تحلیل‌ات این است که تاختن به بدکاری‌های مسئولین جمهوری اسلامی به صلاح نیست؛ و اگر انتقادی هم داریم، باید به خودشان بگوییم و اگر انگیزه‌مان مثبت است، باید بدون اینکه کسی بفهمد، به اطلاع خودشان برسانیم.

و من البته حاضرم برای آرمان‌های جمهوری اسلامی، جان‌ام را هم فدا کنم. اما فکر می‌کنم تاختن به بدکاری‌های امثال سعید مرتضوی، آن هم در محیط عمومی، و نه حتی یک جای بسته و با مخاطبانی حداکثر هزار نفر، یک واجب شرعی و انقلابی است؛ چرا که بعضی مانند او، باید با فشار اجتماعی مواجه بشوند تا دست از انحراف رفتاری‌شان بردارند. تحلیل من این است که روش کثیف رسانه‌ای کیهان، چیزی نیست که با تذکر در خفا درست شود، بلکه تنها با فشار رسانه‌ای و اجتماعی، احتمال عقب‌نشینی‌اش می‌رود.

من به تو احترام می‌گذارم. به تو حق می‌دهم وقتی من از رفتن سعید مرتضوی اظهار شادمانی می‌کنم و برای رفتن‌اش لحظه‌شماری می‌کنم، تنها و تنها با هدف خدمت به جمهوری اسلامی ایران، از او دفاع کنی، یا از انتقاد من گلایه کنی و به من بتازی.

تو برای آنکه هزینه‌ی انتقاد به سعید مرتضوی را برای من زیاد کنی، و -بنابر تحلیل خودت-  به جمهوری اسلامی خدمت کنی، مرا دشمن خطاب می‌کنی و القاب و عناوینی از این قبیل. من حرف خودم را تکرار می‌کنم و تو باز برای آنکه هزینه‌ی بیشتری به من تحمیل کنی و مرا مجبور به سکوت کنی، احتمالا از روش‌ها و کلمه‌های تندتری استفاده می‌کنی. کاملا واضح و روشن است. اتفاقی هم نیفتاده.

و البته من هم به خودم این حق را می‌دهم که در پیشگاه الاهی، به خاطر این نسبت‌هایی که -البته با هدف حفظ جمهوری اسلامی و دفاع از کیان آن- به من بسته‌ای ازت نگذرم؛ حقی البته اگر خدا برایم قایل باشد!

هیچ اتفاقی نیفتاده؛ من و تو به آرمان‌های انقلاب و جمهوری اسلامی پای‌بندیم و امام خمینی و آیت‌الله خامنه‌ای را ولی خود می‌دانیم. نتوانستم از میان این دکمه‌های صفحه‌کلید، تشدید پیدا کنم و بگذارم روی یای ولی. خودت تصورش کن. و تو یا واقعا مرا دشمن نظام اسلامی می‌دانی، یا ترجیح می‌دهی برای مصالحی که تشخیص‌شان داده‌ای، مرا دشمن جلوه بدهی. هیچ اتفاقی نیفتاده.

  • حسن اجرایی

دشمن‌شاد نمی‌شویم

سه شنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۸۸، ۰۲:۴۱ ق.ظ

برای من مهم است. مهم است که تصمیمی که می‌گیرم و رفتاری که می‌کنم، مال خودم باشد، و خودم برایش فکر کرده باشم و خودم سبک و سنگین‌اش کرده باشم. برایم مهم است که خودم بتوانم مسئولیت رفتارهایم را به عهده بگیرم حتی اگر بتوانم راحت بگویم چون فلان کس -که قدرش بزرگ است- چنین گفته، من هم چنان می‌کنم.

فراوان پیش می‌آید که یک رفتار انسانی به رویارویی دو اولویت برسد. تصور کن می‌خواهیم به یکی از مسئولان جمهوری اسلامی انتقاد کنیم که چرا وظیفه‌ی قانونی‌اش را انجام نمی‌دهد یا به قانون پای‌بند نیست. این مورد می‌تواند چند اصل مهم را رویاروی هم کند. اینجاست که چاره‌ای نداریم جز این‌که تکلیف خودمان را -دست‌کم برای خودمان- روشن کنیم و اصل‌ها را به ترتیب ردیف کنیم تا هر کدام قدر خود را بدانند، و بدانند اندازه‌شان چیست.

درباره‌ی انتقاد از مسئولان در جمهوری اسلامی، چند اصل وجود دارد:

1- یکی از بایسته‌های بنیادین پای‌بندی به آرمان‌های انقلاب و جمهوری اسلامی، دقت و ریزبینی در برابر انحراف‌ها و خطاهای احتمالی، سهوی یا عمدی مسئولان است. لازمه‌ی این کار، صراحت، بی‌باکی، و جمود بر اصول روشن انقلاب و نظام اسلامی و قانون است. یکی از بزرگ‌ترین راه‌زن‌های این بایسته‌ی مهم، تعهدات جریانی و سکوت‌های با توجیه «شرایط حساس» و «جلوگیری از سوء استفاده»ی دشمنان است. رویارویی اول: «انتقاد به مسئولان» و «سوءاستفاده‌ی دشمن».

2- باید دید انتقاد کردن روشن و شفاف از یک مسئول، با استناد به قانون، چگونه می‌تواند «سوءاستفاده»ی دشمن را نتیجه بدهد. دشمن از چه چیزی خوشحال می‌شود؟ دشمن از چه چیزی شاد می‌شود؟ آیا دشمن از جمود ما بر قوانین و اصول‌مان شاد می‌شود؟ و آیا اگر کسانی با صراحت بخواهند کجی‌ها و اباحی‌گری‌ها و ناپای‌بندی‌های یک مسئول را به رخ نظام بکشند و به نظام جمهوری اسلامی فشار بیاورند تا آن را اصلاح کند و با متخلف برخورد کند، کدام اصل ترجیح دارد. اگر برای اصلاح یک کجی، چاره‌ای جز صراحت و شفافیت در ابراز انتقاد نباشد، کدام یک از این دو اصل اولویت دارند؟ رویارویی دوم: «پاک کردن دامن نظام از کجی‌ها» و «شادی و سوءاستفاده‌ی دشمن».

جمهوری اسلامی ایران، از ابتدای عمر خود، اصل مهم استقلال سیاسی را حفظ کرده است. و توانسته به دشمنان ثابت کند که راه خود را می‌رود و اهمیتی به ریسه‌ها و بغض‌های دشمنان نمی‌دهد. به نظر من در هر دو رویارویی بالا، «شادی و سوءاستفاده‌ی دشمن»، هیچ اهمیتی ندارد، چون هم «انتقاد به مسئولان»، و هم «پاک کردن دامن نظام از کجی‌ها»، هر دو امور مثبت و لازمی هستند و در هر حال، ناامید شدن دشمن را نتیجه می‌دهند و حتی اگر شادی زودگذر و چند روزه‌ای به دشمن هدیه کند، باز هم ترجیح دارد.

یک مثال می‌زنم. حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی، در اولین نماز جمعه‌ی پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری، برای به کرسی نشاندن نظر خود در باب مسامحه با معترضان، خیلی کوتاه به «سوءاستفاده‌ی دشمن» اشاره کردند و خواستند مخاطبان خود را به این نتیجه برسانند که برای دشمن‌شاد نشدن، چاره‌ای جز مسامحه و آرام کردن فضای پس از انتخابات نیست. من با این استدلال آقای هاشمی کاملا مخالف‌ام. ما اگر قرار بود حساب ریسه و بغض دشمن را بکنیم، پای به رسمیت نشناختن رژیم جعلی این همه فرصت از دست نمی‌دادیم، و پای رسیدن به انرژی هسته‌ای، تا این اندازه تن به شنیدن تندی و تندخویی غربی‌ها نمی‌دادیم و هزاران فرصت‌های از دست رفته‌ای که برای به دست آوردن استقلال امروز -به درستی- وانهاده‌ایم.

یک موضوع دیگر می‌ماند. شاید بگویی «حتی اگر بتوان از «شادی و سوءاستفاده‌ی دشمن» در برابر «پاک کردن دامن نظام از کجی‌ها» گذشت، نمی‌توان گذشت از «سوءاستفاده‌ی دشمن» در برابر «انتقاد به مسئولان» بی آن‌که فایده‌ و نتیجه‌ی روشنی برای انتقاد تصور بشود؛ و بی آن‌که احتمال تاثیر آن، بیش از احتمال ابتر ماندن‌اش باشد.

در جواب می‌گویم «انتقاد به مسئولان» برای گوش‌زد کردن کجی‌ها و بر حذر داشتن‌شان از اشتباه و خطا، از آن دست اموری است که حتی نمایش‌شان هم برای پاک ماندن حاکمیت لازم است. چون همین «نمایش انتقاد» البته اگر بر مبنای اصول و مبانی انقلاب و نظام انجام بشود، می‌تواند در بلند مدت، مسئولان را -حتی اگر شده- مجبور به پای‌بندی در برابر اصول و مبانی انقلاب و نظام اسلامی کند. به علاوه این نوع «نمایش انتقاد» حقیقتا یکی از مهم‌ترین راه‌های ناامید کردن دشمن و از پایه‌های اصلی جلوگیری از شاد شدن دشمن است؛ چرا که ساختاری که در برابر انحراف اجزایش از آرمان‌ها و اصول، ساکت ننشیند، هیچ‌گاه خموده و سست نمی‌شود.

  • حسن اجرایی

یک سطر از یک انسان

سه شنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۸۸، ۰۶:۲۲ ق.ظ

با این کار، خیلی زود و راحت می‌رسی به آنچه می‌خواهی. فرض کن خودت قایل به نظریه‌ی الف هستی. و می‌خواهی برای نظریه‌ی خودت تایید دست و پا کنی. خیلی راحت از میان سخنان کسی که می‌توانی به‌ش تمسک کنی، بخش‌هایی که می‌توانند به کار تایید نظریه‌ی تو می‌آیند را دست‌چین می‌کنی.

با این کار می‌توانی به راحتی در بحث‌ها پیروز بشوی و مخالف‌ات را ساکت کنی. اما شوربختانه یا خوش‌بختانه، این کار تنها به کار جدل می‌آید. استفاده از مشهورات و مقبولات برای ساکت کردن طرف مقابل.

[caption id="attachment_174" align="alignleft" width="270" caption="از واقعیت، تا طرحی سراپا ابهام"]از واقعیت، تا تصویری سراپا ابهام[/caption]

آدم‌ها همه‌شان یک کل غیر قابل انحلال به اجزا هستند. نمی‌شود یک حرف کسی را از مجموعه‌ی زندگی‌اش جدا کرد، و درباره‌اش قضاوت کرد. مثال می‌زنم. رهبر جمهوری اسلامی، –دست‌کم- از آغاز رهبری خود همواره در فضاها و مسایلی که پیش آمده، سخنانی گفته که هر کدام علاوه بر اینکه در آن نقطه‌ی خاص، به جا و مناسب بوده، در راستای یک هدف کلی و استراتژی مستمر هم بوده است.

البته در برخی موارد، اقتضای برخی مصلحت‌ها این است که کسی در جای‌گاه رهبر جمهوری اسلامی سخنانی به زبان بیاورد که خلاف استراتژی همیشه‌گی به چشم بیاید اما با اندکی دقت و ریزبینی بتوان آن را در متن همان روند اصلی و به سوی همان چشم‌انداز اساسی پیدا کرد.

جای‌گاه بصیرت و تحلیل سیاسی را می‌توان در این میانه به خوبی یافت. امام صادق علیه‌السلام، به دلیل شرایط زمانه و اقتضائات خاص رویارویی با حاکمیت جور، در مجلسی در انتهای تندی و با لحنی طرد کننده با یکی از بهترین و خالص‌ترین یاران خود سخن گفته‌اند. چنانکه در صفحه‌ی 324 جلد اول کتاب «جامع‌الرواة» آمده است: «زراره در دوستی امام چنان استوار بود که امام صادق(ع) ناگزیر شد برای حفظ جان او به عیبجویی و بدگویی او تظاهر کند و در پنهان بدو پیام داد اگر از تو بدگویی می کنم برای ایمن داشتن توست، زیرا دشمنان، ما را به هر کسی علاقمند ببینند به آزار او می کوشند». و بسیاری از علمای اهل تسنن، با استناد به همین بدگویی‌های امام صادق علیه‌السلام نسبت به زراره بن اعین، به او افتراها بسته‌اند.

برای من خیلی زیباست البته. که کسانی در یک روی‌داد خاص، همه‌ی مستندات‌شان برای تقویت یک نظریه، سخنان رهبر باشد، در حالی که هنر این را ندارند که تحلیلی منسجم از همه‌ی رفتارها، سخنان و سکوت‌های رهبری داشته باشند. تلخ‌تر و البته زیباتر آن وقتی است که همه‌ی استناد برخی، تنها به جاهایی از سخنان و رفتارها و سکوت‌های رهبر است که به کار تقویت نظریه‌ی آن‌ها می‌آید؛ و در غیر از آن، کاری به سخنان رهبر ندارند و گذارشان نمی‌افتد آن اطراف.

و البته زیبایی‌های زیباتری هم در این میان می‌توان یافت. آدم‌ها این روزها چه تماشایی‌اند. قید اضافی را باید حذف کنم. آدم‌ها چه تماشایی‌اند.

  • حسن اجرایی

سقیفه‌ی هر روز

دوشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۸۸، ۰۲:۵۵ ق.ظ

قرار همین است اصلا. اگر قرار بود لقمه‌ی آماده بگذارند دهن من و تو، و کار به همین راحتی‌ها بود که می‌گویی، لازم نبود این همه معطل‌مان کنند. اصلا این که تو می‌گویی چیزی است شبیه یک بازی بی‌مزه، که همه می‌دانند راه حق چیست،‌ اما از روی عناد و شهوت و دشمنی با خدا، راه دیگری می‌روند و در آسمان کفر پرواز می‌کنند.

نه. به همین راحتی‌ها اگر بود، و اگر قرار بود به همین راحتی باشد، نظام آفرینش مسخره‌ترین و سست‌ترین پدیده می‌شد. نشسته‌ای آنجا و می‌گویی همه چیز روشن است و حق همین است. اصلا اگر قرار بود حق و حقیقت به همین روشنی باشد که تو می‌بینی و می‌گویی و دیگران را به شلاق کفر می‌رانی، بیا بگو چرا حضرت ابوالبشر حتی ترک اولی کرد؟

بله. می‌دانم. این‌ها گناه نیست. اما اینکه پیامبر خدا،‌ یوسف علیه‌السلام از یاد خدا غافل می‌شود و به کسی جز خدا امیدی هر چند اندک و ناچیز می‌بندد، نشانه‌ی چیست؟ نشانه‌ی مشقت و سختی آزمون زندگی نیست؟ اگر هست پس به چه حقی ادعای بداهت می‌کنی؟ بدیهی اگر بود، باید برای پیامبر خدا هم بدیهی بود که حتی یک لحظه هم به کسی جز خدا امید نبندد.

[caption id="attachment_154" align="alignleft" width="210" caption="سقیفه‌های نوین؛ قربانیان تازه"]saghife-ye-har-rooz[/caption]

واضح است. جوابت لابد این است که تو هم‌چه ادعایی نکرده‌ای. می‌گویی این کجا و آن کجا. می‌گویی این روزها که همه چیز مشخص است. همه چیز روشن است. می‌گویی چه کسی می‌تواند در این حقیقت به این وضوح شک کند. راست هم می‌گویی. اصلا خدا همین را خواسته. که هم تو بگویی واضح است و هم او بگوید واضح است؛ و چه بسا هر دو راست بگویید؛ گرچه شاید هیچ‌کدام‌تان درست نگویید.

اصلا برویم آن سو. پیامبر مگر وظیفه‌ی اصلی‌اش ابلاغ احکام خدا به مردم نبود؟ و مگر لازمه‌ی ابلاغ، صراحت نیست؟ پس چرا بسیاری از مسایل مهم و تعیین کننده در جریان دین به صراحت بیان نشده؟ چرا پیامبر اسلام صلوات‌الله علیه در روز غدیر برای ابلاغ جانشینی امیرالمومنین از کلمه‌ای استفاده کردند که در کلام عرب، معانی مختلفی  دارد غیر از آن‌چه پیامبر اراده کرده بود؟ به راستی چرا پیامبر «ایتونی بقلم و دواة»-قلم و دواتی به من بدهید یا برایم بیاورید- را در لحظه‌های آخر عمر خود به زبان آوردند؟ آن هم با این انگیزه که «أکتب لکم کتابا لا تضلوا بعده أبدا»-برای‌تان چیزی بنویسم که پس از آن هیچ‌گاه گمراه نشوید-.

حال سوال اینجاست؛ اگر قرار بود ابلاغ هم‌چه حکم مهمی، -که گویی گمراه نشدن پس از آن تضمین شده است- لغو بشود؛ آن هم با تنازعی که پس از گفته شدن «ان الرجل لیهجر»-هذیان می‌گوید این مرد- روی داد؛ پس وظیفه‌ی ابلاغ چه می‌شود؟ غیر از این است که گویی همه‌ی رفتار و گفتار رسول اکرم و ائمه‌ی هدی صلوات‌الله علیهم، برای رشد دادن ایمان مردم بوده است؛ و نه فقط رساندن مردم به نقطه‌ی آرمانی. که اگر هدف همان بود، به راحتی می‌شد همه چیز صریح و روشن گفته شود.

مگر انبیا و اولیا نمی‌توانستند با نگاهی و کمتر از نگاهی همه‌ی عالم را به حقیقت عبودیت برسانند؟ نمی‌شد؟ می‌شد، و برای آن‌ها هیچ زحمتی نداشت؛ اما سنت الاهی این نیست و نبوده. آن‌چه در سقیفه روی داد، معنایش گمراهی بخشی از مسلمانان و بخشی از صحابه، از راه اسلام راستین بود؛ اما این تنها معنای آن روی‌داد نبود. معانی مهم‌تر و تکان‌دهنده‌تری هم داشت. راه حقیقت، به همین راحتی که تو می‌گویی نیست. راه درست، آن‌چنان که تو می‌گویی صاف نیست. بله. درست هست؛ اما برای امثال ما که معلوم نیست کجا تربیت شده‌ایم و چه گونه تربیت شده‌ایم، و چه قدر دقت می‌کنیم و چه قدر به آن چه باید باشیم توجه می‌کنیم، باید هم ناهموار و سخت باشد؛ که هست.

تو راحت از کنارش بگذر و بگو «من شریح قاضی نیستم» و «عبیدالله ابن عباس نیستم» و هزار تحلیل و توهم و توجیه و غیره. بگو. اما یادت باشد آن‌ها که اسم‌شان را خواندی، روزگاری اسم‌شان با عزت و احترام بر زبان اولیای الاهی جاری شده است و روزی دیگر با صفاتی دیگر. بتاز، اما احتیاط کن. این راه باریک‌تر از آن است که بتوان بر آن اسب دواند و سالم رسید؛ زنده ماندن پیش‌کش. اجر سختی و دش‌واری حفظ ایمان، آن هم در روزگار غیبت، با بداهت راه حق سازگار نیست. هست؟ هر چند هنر برخی، و تنها هنرشان، انکار بدیهیات باشد.

  • حسن اجرایی

از کدام جیب

چهارشنبه, ۷ مرداد ۱۳۸۸، ۰۸:۱۱ ب.ظ

نوشته‌ای می‌خوانی. بخش‌هایی از آن را می‌پسندی و بخش‌های دیگری را نه. نیاز می‌بینی حرفی بزنی و آن بخش‌های ناپسندش را روشن کنی. بهانه‌ی خوبی است برای نوشتن! من این نوشته را خوانده‌ام، و چیزی از میان کلمه‌های آن کشف کرده‌ام. پیش از آن که کشف‌ام را بگویم و به نقد آن بنشینم، تو هم آن نوشته را بخوان تا تنها به قاضی نروم و راضی برنگردم.

نکته‌ای که از میان کلمه‌های آن نوشته می‌توان گاه به کنایه و گاه به صراحت دید، القای فشار مجلس شورای اسلامی و نمایندگان آن به رهبر انقلاب برای محدود کردن دولت است؛ و البته محروم کردن دولت از حقوق قانونی و سنتی‌اش؛ و همچنین اجابت رهبر انقلاب! اگر با خواندن آن نوشته، به این نتیجه رسیدی، خواندن نوشته‌ی من را ادامه بده، وگرنه کارهای زیادی می‌توان کرد غیر از خواندن‌اش؛ که راحت‌ترین آن،‌ بستن صفحه است.

[caption id="attachment_134" align="alignleft" width="288" caption="برای «تحمیل خواسته‌ی غیر‌قانونی»"]namaayande-rahbar[/caption]

تحریف یکی از روی‌دادهای روزهای اخیر، البته با دقت و حرفه‌ای‌گری تمام را می‌توان در این نوشته دید. در بند دوم، تلاش کلمه‌ها برای القای فشار نمایندگان مجلس برای برکناری مشایی به رهبر انقلاب موج می‌زند؛ چنانکه در ابتدای آن آمده است:

در طول چهار سال گذشته، مجلس شورای اسلامی فشار متناوب (و دارای فراز و فرود)ی را برای عزل و برکناری همکاران رئیس‌جمهور وارد کرده‌است. آن‌جا که توانسته از پتانسیل‌های قانونی خود برای استیضاح استفاده کرده و هر جا ممکن نبوده‌، به فشار‌های سیاسی رو آورده‌است.

آنچه نقل کردم، یک قضاوت کلی است. و یک مقدمه برای القای آنچه قرار است گفته شود. در جمله‌های بعدی نکته‌های ریزتری گفته می‌شود، تا نظریه‌ی «فشار فراقانونی نمایندگان» مجلس شورای اسلامی آن هم برای «تحمیل خواسته‌ی غیر‌قانونی خود» اثبات شود.

به عبارت دیگر، سقف توقع مجلس از دولت غیر مشخص و کاملاً فراتر از اختیار قانونی مجلس است. چه آن‌که در بسیاری مواقع نسبت به حق قانونی هیات وزیران در تصویب لوایح داخلی نیز مداخله و اعمال نفوذ کرده ‌است.

و جمله‌ی بعدی این است:

در ماجرای اخیر آقای مشائی اما، بر فرض عدم مداخله‌ی رهبر انقلاب، مجلس هیچ‌گونه امیدی برای تحمیل خواسته‌ی غیر‌قانونی خود به رئیس‌جمهور نداشت.

و اکنون ثابت شد که ورود رهبر انقلاب و الزام دکتر احمدی‌نژاد به عزل مهندس مشایی، تنها به تحریک نمایندگان مجلس شورای اسلامی آن هم برای «تحمیل خواسته‌ی غیرقانونی»‌شان بوده است. گویی به هیچ وجه امکان ندارد که رهبر انقلاب خود برای عزل مشایی اقدام کرده باشند. فارغ از اینکه معلوم نیست بنابر کدام خبر یا حتی احتمال، این کلمات نوشته شده‌اند، معلوم نیست چرا رهبر انقلاب باید تن به «تحمیل خواسته‌ی غیرقانونی» و نه حتی «فراقانونی» نمایندگان بدهد و هر کاری بخواهند بگوید «به روی چشم».

البته همه‌ی این بند، برای علت‌یابی بخشی از رفتار دکتر احمدی‌نژاد است، و کلمه‌ها خواسته‌اند این چند جمله را بخشی از دلایل محمود احمدی‌نژاد برای اینکه «احساس» کند «غیرعادلانه» «بازنده‌ی بخشی از بازی شده‌است.»، جلوه بدهند. این هم این جمله: «بر همین اساس، احمدی‌نژاد احساس می‌کند “غیر عادلانه” بازنده‌ی بخشی از بازی شده‌است.» بند چهارم هم مرتبط با این موضوع است. البته چه بهتر که همه‌‌اش را بخوانی.

  • حسن اجرایی

لذت تماشای سخت و تلخ

چهارشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۸۸، ۰۳:۰۶ ق.ظ

یکی از لذت‌های بزرگ زندگی‌ام، دست‌کم این یکی دو سال اخیر، «لذت تماشا» بوده است. لذت تماشای آدم‌های مختلفی که در برابر دیدن یک رخ‌داد، رفتارهای متضادی می‌کنند.

[caption id="attachment_116" align="alignleft" width="210" caption="کوه، و آدم‌های تماشایی"]kooh[/caption]

بله. درباره‌ی رخ‌دادهای همین روزها حرف می‌زنم. این درست که برای من خیلی جالب است که بدانم بالاخره اسفندیار مشایی یا همان اسفندیار رحیم مشایی معاون اول رییس جمهور می‌ماند یا نه، اما چیزی که بسیار بیش از آن جالب و دیدنی است، حرف‌ها و سکوت‌ها و نگاه‌های آدم‌هایی است که می‌شناسم‌شان و حتی نمی‌شناسم‌شان.

شاید بگویی این خیلی خودخواهی و سهل‌انگاری سیاسی است که در میانه‌ی این فتنه و آزمون، من بنشینم اینجا و ذره‌بین‌ام را روی آدم‌ها بگیرم و تماشای‌شان کنم؛ اما باور کن این کار با همه‌ی لذتی که دارد، تلخ هم هست. بالاخره همان کسی که هزار وظیفه و مسئولیت سیاسی مهم و تاثیرگذار دارد، وظایفی دارد و من هم وظایفی؛ و من هم فکر می‌کنم دست‌کم یکی از وظیفه‌هایم همین است این روزها.

شاید برای زندگی من، و شاید حتی آرمان‌های من،‌ تفاوت زیادی نکند که اسفندیار مشایی معاون اول رییس جمهور بماند یا برود پی کار پیشین‌اش، یا حتی از دولت و مسئولیت‌های رسمی برود. شاید البته! اما مطمئنا خیلی برای من تفاوت می‌کند که رفتارهای مختلف آدم‌های مختلف را ببینم؛ انسان‌هایی که شاید اگر جنگ و درگیری و فتنه و بلایی نباشد، همه خوب و اسطوره‌ای به چشم بیایند، اما در میانه‌ی این فتنه‌هاست که می‌توان خوب دیدشان، و خوب ارزیابی‌شان کرد.

و نتیجه اینکه بهترین روزها برای عبرت گرفتن و یاد گرفتن و رسیدن به بایدها و نبایدها و هست و نیست‌های تازه، همین روزهاست؛ روزهایی که اگر از دست‌شان بدهیم و خوب و درست به تماشا سپری‌شان نکنیم، معلوم نیست کی روز و روزگار دیگری پیش بیاید که بتوانیم خودمان را در آینه‌ی رفتارها و گفتارهای دیگران ببینیم.

این روزها بارها از خودم پرسیده‌ام و می‌پرسم که اگر جای آقای الف بودم چه می‌کردم، و اگر جای آقای ب بودم چه می‌کردم تا آخر. وظیفه‌ی سخت و تلخی است این تماشا.

  • حسن اجرایی