پایان - مرگ بر استکبار
شش ماه پیش بود. هر دو وبلاگام -دودینگهاوس.وردپرس.کام و دودینگهاوس.کام- را در سایت ساماندهی ثبت کردم. با نام واقعی و نشانی واقعی و شماره تلفن و هر چیز دیگری که میخواست. همین کار کافی بود برای اینکه توهم کنم تنها در صورتی وبلاگام فیلتر میشود که مرتکب یکی از مصادیق مادهٔ 21 قانون جرایم رایانهای شده باشم. توهم بچهگانهای بود. من به قانون شما پایبند بودم؛ شما به قانون خودتان دهنکجی میکنید.
گلیم ما کجاست بالاخره قربان؟
حضرت فیلترینگ! کمیتهٔ بسیار مهم فیلترینگ! کاش آنقدر شجاعت و جسارت داشتید که بی هیچ ملاحظهای، یک سایت اطلاعرسانی داشتید، و همهٔ دلایل مخفی و غیرمخفیتان را اعلام میکردید، تا همه میدانستیم فیلتر کردن سرتاسری وردپرس، بیش از آنکه متکی به قانون باشد، متکی به تصمیم است. در آن صورت، دستکم اعتماد آنهایی که به مسئولیتاندیشی و ایمانتان باور دارند را از دست نمیدادید. کاش دستکم اعتماد دوستان و همفکرانتان برایتان ذرهای اهمیت داشت.

سایتهای خبری معتدل و قانونگرا را فیلتر کنید، وبلاگهای «خودی» را فیلتر کنید، آهستان را فیلتر کنید، اصلا همهٔ اینترنت را فیلتر کنید. اعتراضای نداریم. تنها اعتراضمان این است که چرا نمیگویید. چرا در غاری خزیدهاید و معلوم نیست کارتان به چه کسی سود میرساند و به چه کسی ضرر. وردپرس فدای سرتان؛ فقط اعلام کنید، تا بدانیم هیچ امیدی به آزاد شدناش نیست و فکری به حال خودمان بکنیم.
دوست و دشمن هم سرتان نمیشود
آن اوایل فکر میکردم با «صدای مخالف» مشکل دارید، اما این روزها میبینیم شما با هیچ چیزی مشکل ندارید. انگار دارید تمرین تیراندازی میکنید. انگار نشستهاید توی همان غار، و از داخل غار تاریک، تیر میاندازید و لابد توکل بر خدا کردهاید. از غار اگر بیایید بیرون، راضی نمیشوید به اینکه هم خرچنگزاده فیلتر باشد و هم آهستان و هم مریمنوشت و هم دودینگهاوس و هم رادیو فردا. خدا مرا ببخشد اگر این حرفام لغزش از کلام حق باشد اما مطمئناید یک معصوم زنده در میان صاحبان وبلاگهایی که فیلتر کردهاید نیست؟
اینترنت = فیلترشکن
چنان افراط کردهاید، و چنان تیرهایتان را بر هر صفحهٔ سیاه و سفیدی آوار کردهاید که «فیلترشکن» کلمهٔ سیاهی نیست امروز. این ظلمای است که شما روا داشتهاید. ظلم کمی نیست. امروز شاید ساعتها وقت و هزینه از من و شما و هر کس دیگر تلف کند اگر بخواهیم کسی را پیدا کنیم که وبلاگنویس باشد و از فیلترشکن استفاده نکرده باشد؛ یا حتی با اینترنت سر و کار داشته باشد و با فیلترشکن دمخور نباشد. فیلترشکن چیز بدی است؟ ویپیان بد است؟ قبح این بدها را شما با افراطهایتان ریختهاید. چه خوب گفتهاند افراط بنویس؛ تفریط بخوان.
تقاضا از شما، ذلت محض است
امروز رجوع به شما برای شنیدن علت فیلتر شدن یک وبلاگ و تقاضا برای رفع فیلترینگ، تفاوتی با رجوع به ظالم و جائر ندارد. رفتار شما، از واضحترین و غیرقابل انکارترین مصادیق استکبار ابلیسی و تکبر فرعونی است. شما صلاحیت ندارید. صلاحیت اعتراض شنیدن هم ندارید؛ شما که حضور صداهای مخالف که هیچ، حتی حضور موافقان و هواداران خودتان را هم نمیتوانید تحمل کنید؛ شما که نه قدرشناساید و نه هوشمند؛ شما که همهٔ انجام وظیفهتان در بستن و بستن و بستن خلاصه شده؛ حتی چشم و گوش خودتان را هم بستهاید. شدهاید کارخانهٔ پنبهسازی. صد رحمت به دوران جاهلیت.
پایان دودینگهاوس
آقای کمیتهٔ فیلترینگ! این وبلاگ ارزشای ندارد؛ دستکم در برابر خیل وبلاگها و سایتهای آگاهیبخش و روشناندیشی که فیلتر کردهاید و خیل صداهایی که خفه کردهاید، مانند موری است در میانهٔ لشکری. اینجا دیگر حرفی گفته نخواهد شد و کلمهای نوشته نخواهد شد. اینجا خانهای بود برای حرفهای سادهٔ من؛ که به پای اعجوبگی شما ذبح میشود. وبلاگستان فارسی از پیآمدهای غارنشینی شما به تنگ آمده است اما برایتان کف میزند. تماشای شما، ملالانگیزترین روزهای ما را بارانی میکند. اینجا هم فدای یک لحظه پیادگی شما. تیراندازی از درون غار تاریک، نوش جان. روزگار به کام.
- ۱۷ نظر
- ۳۱ خرداد ۸۹ ، ۰۳:۱۰