بای بای اونجا
چهارشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۰، ۰۳:۰۹ ق.ظ
به همین راحتی نیست. با خودم گفتم دیگر آنجا نمینویسم. تا وقتی هم چیز تازهای آنجا دیده نشود، یعنی هیچ کلمهٔ تازهای ننوشتهام. اما این آخر بازی نیست. به همین راحتی نیست که قصد کنی ننویسی و همه چیز تمام بشود. روزی نیست که هوس کنم بروم سراغش و باز بنویسم. روزی نیست حسرت بخورم و روزی نیست که با خودم نگویم حماقت کردی.
چند روزی بود تصمیم گرفته بودم باز بنویسم. تصمیم گرفته بودم برگردم و از نو شروع کنم. آرام و رام بنویسم و بهانه به چنگ کسی نیندازم و سرم به کار خودم گرم باشد. حس کسی را داشتم که پیراهنی را ماههاست از تن به در کرده و نپوشیده. پیراهن چروکیده، نامرتب و غریب شده است. حتی فراموش کردهام آن روزها که این پیراهن را به تن میکردم چگونه بودم.
بگذریم. اینجا میخواهم در پیشگاه شما قول بدهم که دیگر هوس بازگشت به آنجا نکنم. آن پیراهن برای همیشه در کمد خواهد ماند. برای همیشه دوستش خواهم داشت اما هیچگاه به تن نخواهم کرد. بای بای دودینگهاوس دات کام.
چند روزی بود تصمیم گرفته بودم باز بنویسم. تصمیم گرفته بودم برگردم و از نو شروع کنم. آرام و رام بنویسم و بهانه به چنگ کسی نیندازم و سرم به کار خودم گرم باشد. حس کسی را داشتم که پیراهنی را ماههاست از تن به در کرده و نپوشیده. پیراهن چروکیده، نامرتب و غریب شده است. حتی فراموش کردهام آن روزها که این پیراهن را به تن میکردم چگونه بودم.
بگذریم. اینجا میخواهم در پیشگاه شما قول بدهم که دیگر هوس بازگشت به آنجا نکنم. آن پیراهن برای همیشه در کمد خواهد ماند. برای همیشه دوستش خواهم داشت اما هیچگاه به تن نخواهم کرد. بای بای دودینگهاوس دات کام.
- ۱ نظر
- ۳۱ فروردين ۹۰ ، ۰۳:۰۹